تاملی درباره "غمزه" به مثابه جذبههای قلبی
اگر بخواهیم دیوان شاه اسماعیل را از منظر "واردات قلبی" -آنگونه که عرفاء و حکماء و صوفیه تعریف کردهاند- تفسیر کنیم آیا دیوان خطائی تحمل چنین تاویلاتی را دارد یا خیر؟
نخست اجازه دهید به این نکته بپردازیم که واژه "غمزه" به چه معناست؟ کلمه غمزه به معنای "اشاره با چشم و ابرو یا چمشک زدن از روی ناز و کرشمه" است. اما در ادبیات عرفانی و مباحث صوفیان "غمزه" بار معنایی دیگری دارد. یکی از معانی عرفانی "غمزه" نگه داشتن سالک توسط محبوب است که در دو حالت "خوف" و "رجاء" او را قرار میدهد و با رساندن راحت پس از محنت و چشاندن محنت پس از راحت وجودِ سالک را صیقل و جلاء میدهد تا او بتواند در مسیر و مصیر اسفار انا لله و انا الیه راجعون به فلاح و رستگاری برسد. در خوانش حِکمی و عرفانی و متصوفه و باطنی "خوف" به اضطراب ناشی از اطلاع بر اخبار و انذار رسولان الهی است و "رجاء" به معنای امید به امری محبوب از ناحیه حق است. حال غمزه به معنای استعاری آن نشان از جزر و مد احوالات بین سالک و حق دارد که در عالم انفسی خویش و سیر و سلوک خود دچار خوف و رجاء میگردد و این نوسانات به انحاء گوناگون او را در راه رسیدن به مبدا اعلی پخته و بالغ مینماید. یکی دیگر از معانیی که غمزه در بین اهالی باطن پیدا کرده است مفهوم "فیوضات و جذبههای قلبی" است. اهل باطن قائل به این هستند که انسانِ سالک با قلبش به مبدا اعلی وصل میشود و این اتصال موجب میشود انسان در وضع محادثه با حق قرار گیرد و از این روست که آنها از عبارت "حدثنی قلبی عن ربی" بسیار بهره میگیرند. به عبارت دیگر، به جای اینکه دائم "احادیث تاریخی" را نقل کنند قائل به "احادیث قلبی" هستند و شاهد مثال این رویکرد شمس تبریزی است که میگفت اگر از خدای چیزی شنیدهاید عرضه کنید والا چه سود که داّم از این و آن نقل کنید. به سخن دیگر، غمزه شرح حال قبض و بسط و احوالات و محادثات سالک با محبوب خویش است که در آن حالات و مقامات و قبض و بسطها سالک از جداییها یا حس جداییها و وصلها و اضطرابات خویش ناله و شادی و فغان و فریادها میزند و این احوالات را به زبان استعارات میآمیزد تا گوشهای از شکایات خود را حکایت کند و به اهل دل بگوید که احوال نیی که از نیستان او را ببریدهاند تا چه حد و تا به کجا نالان و بدحال است. کلیت این قبض و بسطها در زبان اهل باطن استعارتاً "غمزه نامیده میشود که به معنای "فیوضات قلبی" میباشد. حال سخن اینجاست که آیا شاه اسماعیل با این مضامین اهل باطن و مفاهیم حِکمی و معانی عرفانی آشنایی داشته است؟ برای فهم این مسئله نیاز داریم به متن دیوان خطائی رجوع کنیم و ببینیم آیا ردپایی از این مفاهیم در اشعار او وجود دارد یا خیر؟ در غزل سیصد و یک، خطائی وضع قلبی خویش و جذبههای باطنی خود را با کلمه "غمزه" به زبان ترکی اینگونه ترسیم کرده است:
گرچی غمزن تیغ اولوبدور خیل عشاقه، ولی
چشم خونخوارون-دورور هر دم به دم قان ائیلهین
در اینجا خطائی غمزه و چشمک زدن و کرشمه یار را به تیغی تشبیه کرده است که خیل عشاق را در وضع خوفناکی قرار داده است ولی با همه این احوال سالکان امیدوار به چشم و کرشمه یار هستند. به عبارت دیگر، بحث خوف و رجاء که در بین اهل باطن در باب اسفار وجودی مطرح بوده است در ادبیات خطائی هم موجود است و او هم فیوضات و جذبههای قلبی خود را که ماحصل تجربیات سلوکی خویش است را به زیبایی در دیوان خطائی به تصویر کشیده است. این سخن بدین معناست که دیوان خطائی و مفاهیم و مضامین آن بخشی از جریان عرفانی و تصوف در جهان ایرانی و اسلامی و شرقی (و حتی بخش مهمی از سنت ذوقی گنوسی در سطح جهانی) است که از "مفاهیم مشترک" و "مضامین هموند" بهره میبرند و این خود نشان میدهد که جملگی از سرچشمههای مشترک تفکر ذوقی نشات میگیرند.
سیدجواد میری
#شاه_اسماعیل_خطائی
غزل (۳۰۱)
@seyedjavadmiri