و میگوید بمانند مسافر حبشه (کنایه از سیهچردهگی) که به روم (کنایه از سپیدچهرهگی) افتاده است، آن خال سیاه بر روی سپید تو نقش بسته است. اولاً در اینجا آرایههای ادبی و کنایههای لایه به لایه چنان در دستان هنرمند خطائی به تصویر کشیده شدهاند که اهل ادب باید به آنها بپردازند و به ما بگویند که چگونه او سفر خال سیاه بر روی چهرهی سپید را به مسافری تشبیه کرده است که از حبشه در آفریقا به سوی روم حرکت کرده است و سپس در لا به لای این ترسیم ادبی به ظرائف حکمی و عرفانی نیز توجه داشته است. زیرا همانطور که گفتیم "خال هندو" کنایه از وحدت حقیقت و اشاره به عالم غیب است. جالب اینجاست که شاه اسماعیل تمامی این ظرافات را بر روی چهره یار ترسیم کرده است و از خلال آن به حقیقت و نقطه وحدت حقیقی رسیده است. به سخن دیگر، در این بستر مشخص میگردد که دیوان خطائی هم بخشی از همان اقیانوس حکمت و عرفان و تصوف و ادب است که در ایران به زبان ترکی مفاهیم ذوقی را به تصویر کشیده است. به زبان سادهتر، حضور مفاهیم مشترک عرفانی در دیوان شاه اسماعیل را که به زبان ترکی بیان شده است عیناً در زبان فارسی و عربی نیز میتوان یافت و این حجم از اشتراکات اتفاقی نیست بل همگی به یک مبدا نظری اشارت دارند و آن هم سنت تفکر ذوقی است که آبشخورهای بنیادین آن در شرق و غرب عالم غیر قابل کتمان است و آن هم -به قول علامه جعفری- ریشه در "فرهنگ مشترک بشری" دارد. از این منظر باز-خوانش سنت خطائی در افق کنونی حائز اهمیت است تا از قِبَل آن و با اتکاء به تفکر ذوقی -یا به زبان استاد مهدی حائری یزدی (Knowledge by Presence)- و آبشخورهای آن بتوانیم در کرانه -به زبان فیلسوف معاصر محمدعلی مرادی- نقدی فراسوی عقلانیت دکارتی-کانتی سامان دهیم.
#شاه_اسماعیل_خطائی
سیدجواد میری
@seyedjavadmiri