دیوان شاه اسماعیل و سنت حِکمی و عرفانی (۱)
یکی از پرسشهایی که میتواند به عنوان سوال پژوهش در باب "دیوان خطائی" مطرح گردد این است که این اثر سترگ در نسبت با پنج مولفه بنیادین تمدنی (در جهان به معنای اعم و در جهان اسلام به معنای اخص) حکمت و عرفان و تصوف و شعر و دین در کجا قرار میگیرد؟ به عبارت دیگر، طریقت صفویه و مشخصاً اردبیل و شاه اسماعیل در کدامین جغرافیای مفهومی مستقر شدهاند و دیوان او را چگونه در نسبت با مفاهیم کلیدی سنن خمسه (حکمت و عرفان و تصوف و شعر و دین) که سرچشمههای بنیادین "تفکر ذوقی" هستند، صورتبندی تئوریک کنیم؟ به نظرم این پرسش در باب سنت فکری تصوف به صورت عام در ادبیات علمی و تحقیقی مطرح شده است اما در نسبت با سنت خطائی و دیوان شاه اسماعیل تاکنون به نحو بنیادین طرح نشده است و کسانیکه اینجا و آنجا در باب شاه اسماعیل و دیوان خطائی سخنی گفتهاند بدون ارجاع به پارادیمهای "سنن خمسه" و بدون التفات به سرچشمههای بنیادین "تفکر ذوقی" بحث کردهاند. به تعبیر دقیقتر، ما نیاز داریم اول بالذات دیوان خطائی را در جغرافیای سنن خمسه در بستری جهانی مطرح کنیم و ببینیم مفاهیمی که شاه اسماعیل در دیوان خطائی مطرح کرده است چه نسبتی با این سنن سترگ جهانی و سرچشمههای بنیادین تفکر ذوقی دارد والا مباحث ما شکل و شمایل جدی پیدا نخواهند کرد و اهل نظر در سطح جهانی مقولات مطروحهی ما را جدی نخواهند گرفت. من در اینجا یکی از ابیاتِ غزلهای خطائی را طرح میکنم و به برخی از مفاهیم آن اشاره خواهم کرد و تلاشم این است تا نشان دهم که "دیوان خطائی" در جغرافیای "سنن خمسه" و در چارچوب "تفکر ذوقی" قرار میگیرد و اردبیل به عنوان یکی از اجاقهای این سنت فکری جایگاه ویژهای در تداوم تفکر ذوقی داشته و دارد. شاه اسماعیل در غزل ذیل اینگونه میسراید:
مرحبا، ای آفتاب عالم و دنیا و دین!
رونق باغ و بهار و زینت روی زمین
بوی زولفوندن صبا قیلدی معطر عالمی
صد هزاران آفرین باد، آفرین باد، آفرین!
غزللر (۲۹۸)
در این ابیات سه مفهوم کلیدی "آفتاب" و "زلف" و "صبا" قابل تامل هستند. خطائی با بهکارگیری این سه مفهوم به چه زمینهها و ابعادی نظر داشته است و آیا این مفاهیم از مفاهیم مشترک در سنت عرفانی و طریقتهای صوفیه و بینشهای حِکمی هستند؟
خورشید و آفتاب از عناصر پرکاربرد در حوزههای "سنن خمسه" و بینش حِکمی است. در شکل نماد و کاربرد آن در نماد حق و وحدت در ادبیات عرفانی بسیار پربسامد میباشد. فراموش نکنیم که نماد یا سمبل از زمرهی صور خیال شاعرانه است که به دلیل تعدد مفاهیم و ظرفیت معنایی گستردای که از آن برخوردار است، در جایگاهی فراتر از استعاره جای دارد. به عبارت دقیقتر، در نماد، یک واژه علاوه بر حفظ معنای حقیقی خود، یک یا چند معنای مجازی دیگر را نیز در بر میگیرد. به نظر میآید مفهوم "آفتاب" در ادبیات عرفانی بیشتر در معانی و رمزهای مقدسی همچون حضرت حق، انسان کامل، وحدت وجود و فانی شدن در حق به کار میرود. به عنوان مثال، واژهی آفتاب در منطقالطیر و الهینامهی عطار به این مقولات اشارت دارد و در دیوان خطائی نیز "آفتاب" به عنوان "نماد"، اشاره به رمزی از ایدههای ناگفتنی خطائی و کلید اشارت به دریافتها و معانی ذوقی شاه اسماعیل دارد. البته اگر به ابعاد و لایههای دیگر مفهوم "آفتاب" التفات کنیم متوجه خواهیم شد که در تفکر اشراقی آفتاب یا خورشید به عنوان ظهوری در شرق در کنار مفهوم دیگری به نام "غروب" یا "غرب" قرار میگیرد که معانی این دو را نباید در ذیل معانی قاموسی تحدید کرد بل آنها اشارت به "جنبه آسمانی وجود آدمی" (آفتاب و شرق) و "جنبه خاکی هستی آدمی" (غروب و غرب) دارند. بنابراین، شاه اسماعیل در این بیت که مرحبا میگوید به آفتاب عالم و دنیا و دین که رونق باغ و بهار و زینت روی زمین نیز هست به صورت ضمنی از تمامی معانی این سمبل استفاده میکند و وحدت وجود و حضور انسان کامل و وصال به حق را ترسیم کرده است.
در همین غزل، خطائی سخن از "بوی زولفوندن" (بوی زلفت) در نسبت با باد صبا سخن گفته است. حال مفاهیمی چون زلف و صبا از مفاهیم مشترک در سنت عرفانی است که فرقی نمیکند شما آنها را به زبان عربی یا فارسی و یا ترکی صورتبندی کنید. زیرا این مفاهیم از اصطلاحات چارچوبهای عرفانی هستند که ریشه در تفکر ذوقی و "سنن خمسه" دارند. به عنوان مثال، "زلف" کنایه از ظلمت و کفر است و در اصطلاح صوفیان اشاره به "کثرت" دارد، چرا که، رخ وحدت را حجاب و پوشش است. در زبان رازگونه حکماء، زلف؛ گسترهی رمز و رازها و اسرار حق و حتی در معنای کثرات و تعیینات در مراتب وجود است. اما وقتی خطائی سخن از "بوی زولفوندن" میزند این "بوی" در نسبت با زلف دقیقاً به چه معناست؟ حافظ در یکی از اشعارش میگوید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
#شاه_اسماعیل_خطائی
@seyedjavadmiri