پنجاه
«مادرم آدم سردی بود از لحاظ احساسات
و خب من توجهی دریافت نمیکردم ازش و خیلی احساس تنهایی میکردم از همون بچگی و برای این که توجهش رو داشته باشم خیلی بهش محبت میکردم و خب نتیجه ای نداشت
و این حس در من زیاد تر شد
پدرم هم همین طور بعد تر خواهرم به دنیا اوند و فکر کردم از تنهایی در میام ولی ایم جوری نشد.
میدونی آقا، خیلی زیاد تنهایی با من عجین شده خیلی زیاد.
انقدر که الان هم عادت کردم بهش و نمیتونم کنار پارتنری باشم.»