پشت ویترین مغازه کفش فروشی ایستاده بود قیمتها را می خواند و با پولی که جمع کرده بود مقایسه می کرد تا چشمش به آن کفش نارنجی که یک گل بزرگ نارنجی هم روی آن بود، افتاد.... بعد از آن دیگر کفشها را نگاه نکرد، قیمتش صد تومان از پولی که داشت بیشتر بود.
آن شب به پدرش گفت که می خواهد کفش بخرد و صد تومان کم دارد... بعد از شام پدرش دو اسکناس پنجاه تومانی به او داد و گفت:" فردا برو بخر، "تا صبح خواب کفش نارنجی را دید که با دامن نارنجی پوشیده بود و می رقصید و زیباترین دختر دنیا شده بود، فردا با مادرش به کفش فروشی رفت ، مادر تا کفش نارنجی را دید ، اخمهایش را درهم کشید و گفت:" دخترم دیگه بزرگ شده ای برای تو زشته و با اجبار برایش یک جفت کفش قهوه ای خرید ."
شش سال بعد در هجده سالگی، با نامزدش به خرید رفته بودند، دلش برای کفش پاشنه بلند نارنجی زیبایی که در ویترین یک مغازه بود، پر کشید، به نامزدش گفت: چه کفش قشنگی اینو بخریم؟ نامزدش با لبخندی گفت: "خیلی رنگش جلفه ، برای یه خانم متاهل زشته. فقط لبهای شیرین خندید. "
دو سال بعد پسرش به دنیا آمد... بیست و هفت سال به سرعت گذشت دیگر زمانه عوض شده بود و کفش نارنجی نه جلف بود و نه زشت. یک روز که با شوهرش در حال قدم زدن بودند، کفش نارنجی اسپرت زیبایی پشت ویترین مغازه ، دلش را برد. به شوهرش گفت: این کفش رو بپوشم ببینم چه جوریه. شوهرش اخمی کرد و گفت: "با این کفش روت میشه بری خونه مادرزن پسرمون!"
بیست سال دیگر هم گذشت، در تمام جشن تولدهای نوه اش که دختری زیبا ،شبیه به خودش بود ، علاوه بر کادو یک جفت کفش نارنجی هم می خرید و هر کس علتش را می پرسید می خندید و می گفت :"کفش نارنجی شانس میاره. آن شب، در جشن تولد بیست و سه سالگی نوه اش، در میان کادوها، یک کفش نارنجی دیگر هم بود... "
یک روز پسرش کفشهایی را جلوی پای او گذاشت و گفت :"مامان برات کفش نارنجی خریدم که شانس میاره.... بالاخره در هفتاد سالگی، کفش نارنجی پوشید، دلش می خواست بخندد اما گریه امانش نمی داد. در یک آن به دوازده سالگی برگشت و پنجاه و هشت سال جوان شد... "
نوه اش او را بوسید و گفت:"مامان بزرگ چقدر به پات میاد." آن شب خواب دید که جوان شده کفشهای نارنجی اش را پوشیده و در عروسی نوه اش می رقصد. وقتی بیدار شد و کفشهای نارنجی را روی میز کنار تخت دید با خودش گفت: "امروز برای خودم یک دامن نارنجی میخرم."
#پی_نوشت : همین امروز کفش هاى نارنجى زندگیتان را بخرید، تاهفتاد سالگى صبر نکنید،این زندگى مال شماست!
آورده اند روزی میان یک ماده شتر و فرزندش گفت و گویی به شرح زیر صورت گرفت:
بچه شتر: «مادر جون چند تا سوال برام پیش آمده است. آیا میتونم ازت بپرسم؟» شتر مادر: «حتما عزیزم. چیزی ناراحتت کرده است؟» بچه شتر: «چرا ما کوهان داریم؟» شتر مادر: «خوب پسرم. ما حیوانات صحرا هستیم. در کوهان آب و غذا ذخیره می کنیم تا در صحرا که چیزی پیدا نمیشود بتوانیم دوام بیاوریم.»
بچه شتر: «چرا پاهای ما دراز و کف پای ما گرد است؟» شتر مادر: «پسرم، برای راه رفتن در صحرا داشتن این نوع دست و پا ضروری است.» بچه شتر: «چرا مژههای بلند و ضخیم داریم؟ بعضی وقتها مژهها جلوی دید من را میگیرد.» شتر مادر: «پسرم، این مژههای بلند و ضخیم یک نوع پوشش حفاظتی است که چشمها ما را در مقابل باد و شنهای بیابان محافظت میکنند.»
بچه شتر: «فهمیدم. پس کوهان برای ذخیره کردن آب است برای زمانی که ما در بیابان هستیم. پاهایمان برای راه رفتن در بیابان است و مژههایمان هم برای محافظت چشمهایمان در برابر باد و شنهای بیابان است.» بچه شتر: «فقط یک سوال دیگر دارم.» شتر مادر: «بپرس عزیزم.» بچه شتر: «پس ما در این باغ وحش چه کار میکنیم؟»
#پی_نوشت مهارتها، علوم، تواناییها و تجارب فقط زمانی مثمرثمر است که شما در جایگاه واقعی و درست خود باشید. پس همیشه از خود بپرسید الان شما در کجا قرار دارید؟
خلقیات ما ایرانیان، نام کتابی از محمدعلی جمالزاده است که در سال ۱۳۴۵ انتشار یافت. این کتاب، کندوکاویاست در خصوص خصوصیات اخلاقی ایرانیان. جمالزاده در تألیف این کتاب، آرای ایرانشناسان ایرانی و خارجی را نیز مورد مداقه قرار میدهد.
قدرت دیکنز در شخصیت پردازی بی نظیر است، شما لازم نیست تمام کتاب های او را خوانده باشید تا به این نکته پی ببرید، بیایید همگی یک لحظه چشم های خود را ببندیم و فقط کتاب #الیور_توئیست را در ذهن خود مرور کنیم ،بله، به یک نتیجه ی شگفت انگیز خواهیم رسید ، ما تقریبا اسم تمام شخصیت های کتاب را با ویژگی های ظاهری شان به یاد داریم، حتی #سگ بیل سایکس را و این همان جادوی دیکنز در خلق شخصیت است که باعث شده حتی یک سگ که شخصیت اصلی کتاب هم نیست در ذهن ما ماندگار شود .
دیکنز در توصیف ویژگی های ظاهری بسیار توانمند است اما آنچه که باعث خاص شدن شخصیت های او می شود این است که او در خصلت های رفتاری شخصیت هاش اغراق می کند یعنی یک رفتار منفی یا مثبت را در آنها بسط و گسترش می دهد ، همین امر باعث می شود که شخصیت های او تبدیل به یک نماد شوند همانند "اسکروج" در #سرود_کریسمس که نماد خساست است یا دوشیزه "هاویشام" معروف #آرزوهای_بزرگ که نماد عاشقان شکست خورده است که در یک زمان خاص گیر افتاده اند. اگر چه در نگاه اول داستان های دیکنز خیلی خاص نیستند ولی همانطور که گفته شد شخصیت های او بسیار خاص هستند و چون هر یک نماد یک ویژگی بشری می باشند، ما حتی امروز هم می توانیم مشابه آنها را در اطراف خود بیابیم و این سبب شده است که دیکنز و آثارش به سلامت از سنگ محک زمان بگذرند و بی زمان شوند .
#پی_نوشت : آیا متن را خواندید؟ چه چیزی از آن در ذهن شما مانده است ؟ شک ندارم اسم شخصیت ها، این هم یک ترفند دیگر از سوی آقای #دیکنز برای ماندگار کردن شخصیت هاش بود، دیکنز نام های عجیب و کمتر شنیده شده را برای شخصیت هاش انتخاب می کرد و وقت زیادی را برای انتخاب یک اسم صرف می کرد و گاهی از جاهای غیر قابل باور همانند نامی روی سنگ قبر، آنها را می یافت و در آخر همه ی این ها نشان دهنده ی وقت و انرژی بالایی است که دیکنز برای خلق هر شخصیت می گذاشت و او از هیچ کدام از آنها به سادگی نمی گذشت .
شیخ ابی سعید ابی الخیر را گفتند:"فلان کس بر روی آب می رود. " شیخ گفت:"سهل است، وزغی و صعوه ای بر روی آب می برود."
شیخ را گفتند:"فلان کس در هوا می پرد." شیخ گفت:"زغنی و مگسی نیز در هوا بپرد."
او را گفتند:"فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می برود."
شیخ گفت:"شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب می شود ،این چنین چیزها را بس قیمتی نیست. مرد آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بجنبد و با خلق داد و ستد کند و با خلق درآمیزد و یک لحظه از خدا غافل نباشد."
#پی_نوشت: ابوسعید ابوالخیر شناخته شده ترین عارف ایرانی است ، او به شعر علاقه ی بسیاری داشت و در واقع ابوسعید اولین کسی بود که طور جدی از قالب رباعی برای بیان احساساتش بهره برد و با اینکه اشعار زیادی نگفته است، در غرب به عنوان شاعر نیز شناخته می شود .
بدرود دوست من... دراین زندگی، مردن چندان تازگی ندارد و زیستن نیز دیگر چیز تازه ایی نیست
#پی_نوشت : این آخرین شعر، شاعر محبوب اوایل قرن بیستم روسیه یعنی سرگئی یسنین است او قبل از مرگش با خون خود این شعر را نوشت چون در اتاقش جوهری وجود نداشت، او بعد از نوشتن این شعر در سن سی سالگی خودکشی کرد، البته برخی معتقدند که یسنین بدست بلشویکها کشته شد.
آسترید لیندگرن نویسندهٔ مشهور سوئدی یکی از معروفترین و محبوب ترین نویسندگان کتاب کودک در جهان است که معروف ترین شخصیتی که خلق کرده است #پی_پی_جوراب_بلند نام دارد .
این شخصیت زمانی خلق شد که دختر خانم لیندگرن، یعنی کارین در زمستان سال ۱۹۴۱ بخاطر بیماری در بستر بود و در نتیجه برای سرگرم شدن از مادرش خواست تا برای او داستان هایی تعریف کند، در این زمان پی پی متولد شد و به تدریج لیندگرن این شخصیت را بسط و گسترش داد و برای او مجموعه داستان هایی خلق کرد.
پیپی یک دختربچهای نه ساله ، مو سرخ و کک و مکی است که کاملاً مستقل و بدون والدینش زندگی می کند. او دخترکی است شاد و مهربان که پدرش سلطان جزیره آدمخوارهاست و زورش به هر آدمی میرسد. پی پی با میمون کوچولویی به نام آقای «نیلسون» و یک اسب زندگی میکند و با دو دوستش تومی و آنیکا که یک خواهر و برادر هستند ماجراهایی خنده داری خلق می کند . لیندگرن در جایی گفته :"پی پی نشان دهنده اشتیاق کودکانه من برای خلق شخصیتی است که قدرت دارد اما از آن سوء استفاده نمی کند.."
🌿🍂 🔵«بلوتوس(بلوتوث)/Bluetooth» و «وایفای/Wifi» بازَرنام(نام تجاری) استند و میتوان آنها را همانگونه به کار برد. 🌿🍂 🔴چم واژگان ناپارسی را تنها در گسترهی چَمیک(حوزهی معنایی) رایانه و تارکده در نِگر گرفتهام. ⤵️🌿🍂 🔴بیشتر واژگان آورده شده در بالا از واژهنامههای پارسی و از برساختههای استادان #محمد_حیدری_ملایری و فریدون_جنیدی، فرهنگستان، پارسی #انجمن و دیگر دوستان و سروران آموزانگر پارسی پاک (مجید دُرّی، ارشک امیری توسلی، و.مُهسِنی و...) استند. همچنین واژههای ستارهدار(★) پیشنهادهای من استند، زین روی آنها را در واژهنامهها نتوانید یافت.
میگویند در آن دنیایِ دیگر میتوانیم یکدیگر را پیدا کنیم، امّا چندان هم مطمئن نبودند. تنها چیزی که میتوان از آن اطمینان داشت همین زمان حال است. زمان حالِ هردومان. و بهتر آنکه تمام سهمیه ابدی و ازلیمان را در همین زمانِ حال سرازیر کنیم. @sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂 📙#پی_یر_و_لوسی #رومن_رولان
بدرود دوست من... دراین زندگی، مردن چندان تازگی ندارد و زیستن نیز دیگر چیز تازه ایی نیست
#پی_نوشت : این آخرین شعر، شاعر محبوب اوایل قرن بیستم روسیه یعنی سرگئی یسنین است او قبل از مرگش با خون خود این شعر را نوشت چون در اتاقش جوهری وجود نداشت، او بعد از نوشتن این شعر در سن سی سالگی خودکشی کرد، البته برخی معتقدند که یسنین بدست بلشویکها کشته شد.