دکلمه های عندلیب

Channel
Logo of the Telegram channel دکلمه های عندلیب
@satkaniPromote
620
subscribers
41
photos
220
videos
5.4K
links
‍ ‍ غزل شمارهٔ ۲۴۶
صائب تبریزی » دیوان اشعار

 
در گذر ای آسمان از وادی آزار ما

شیشه خود را مزن بر سنگ بی زنهار ما

ناتوانانیم، اما کار چون بر سر فتد

دود برمی آورد از مغز آتش خار ما

لشکر خواب گران را قطره آبی بس است

برحذر باش از شبیخون دل بیدار ما

نیست از مردی، رساندن خانه ما را به آب

عالمی آسوده اند از سایه دیوار ما

صائب از بالین ما دشمن چسان خوشدل رود؟

سنگ را در گریه آرد ناله بیمار ما


🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
حافظ » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۳۷۴
 
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم

فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد

من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم

شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم

نسیم عطرگردان را شِکَر در .....


🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
‍ عطار » دیوان اشعار » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۲۲۲
 
چو به خنده لب گشایی دو جهان شکر بگیرد

به نظارهٔ جمالت همه تن شکر بگیرد

قدری ز نور رویت به دو عالم ار در افتد

همه عرصه‌های عالم به همان قدر بگیرد

چو در آرزوی رویت نفسی ز دل برآرم

ز دم فسردهٔ من نفس سحر بگیرد

چه غم ره است این خود که دلم دمی درین ره

نه غمی دگر گزیند نه رهی دگر بگیرد

اگر از عتاب غیرت ره ....


دکلمه های عندلیب

@satkani
غزل شمارهٔ ۲۴۷
صائب تبریزی » دیوان اشعار

 
از ته دل نیست در میخانه استغفار ما

خوابها در پرده دارد دیده بیدار ما

در حوادث طاقت ما را شکیب دیگرست

می کند پهلو تهی سیلاب از دیوار ما

گریه مستانه زنگ کلفت از دل می برد

آب گوهر می نشاند گرد در بازار ما

ای سلیمان اینقدر استادگی در کار نیست

می گشاید ناخن موری گره از کار ما

خون ما را پیری از گردون سنگین دل خرید

قامت خم گشته شد انگشتر زنهار ما

از قماش دل چه می پرسی، نظر بگشا ببین

ماه کنعان یک خریدار است در بازار ما

برنتابد منت تعمیر، دیوار خراب

خضر وقتی کو که بی منت شود معمار ما

آفتاب رحمت حق بر دل ما تافته است

اشک شادی چشمه تلخی است در کهسار ما

غنچه تصویر وا شد، عقده دل وا نشد

در چه ساعت کرد پیوند این گره در تار ما؟

این جواب آن غزل صائب که ملا گفته است

پرده دیگر مزن جز پرده دلدار ما


🎼تکنوازی سنتور استاد پشتگ‌کامکار

🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۴۷۴
 
نشان بخت بلند است و طالع میمون

علی الصباح نظر بر جمال روزافزون

علی الخصوص کسی را که طبع موزون است

چگونه دوست ندارد شمایل موزون

گر آبروی بریزد میان انجمنت

به دست دوست حلال است اگر بریزد خون

مثال عاشق و معشوق شمع و پروانه‌ست

سر هلاک نداری مگرد پیرامون

بسوخت مجنون در عشق صورت لیلی

عجب که لیلی را دل نسوخت.....


🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات »
شمارهٔ ۳۷ - پیوند نور
 
بدامان گلستانی شبانگاه

چنین میکرد بلبل راز با ماه

که ای امید بخش دوستداران

فروغ محفل شب زنده‌داران

ز پاکیت، آسمان را فر و پاکی

ز انوارت، زمین را تابناکی

شبی کز چهره، برقع برگشائی

به رخسار گل افتد روشنائی

مرا خوشتر نباشد زان دمی چند

که بر گلبرگ، بینم شبنمی چند

مبارک با تو، هر جا نوبهاریست

مصفا از تو، هر جا کشتزاری است

نکوئی کن چو در بالا نشستی

نزیبد نیکوان را.......


🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
غزل شمارهٔ ۳۷۶
مولانا » دیوان شمس » غزلیات
 

امروز جنون نو رسیده‌ست

زنجیر هزار دل کشیده‌ست

امروز ز کندهای ابلوج

پهلوی جوال‌ها دریده‌ست

باز آن بدوی به هجده‌ای قلب

آن یوسف حسن را خریده‌ست

جان‌ها همه شب به عز و اقبال

در نرگس و یاسمن چریده‌ست

تا لاجرم از بگاه هر جان

چالاک و لطیف و برجهیده‌ست

امروز بنفشه زار و لاله

از سنگ و کلوخ بردمیده‌ست

بشکفت درخت در زمستان

در بهمن میوه‌ها پزیده‌ست

گویی که خدای عالمی نو

در عالم کهنه آفریده‌ست

ای عارف عاشق این غزل گو

کت عشق ز عاشقان گزیده‌ست

بر چهره چون زر تو گازیست

آن سیمبرت مگر گزیده‌ست

شاید که نوازد آن دلی را

کاندر غم او بسی طپیده‌ست

خاموش و تفرج چمن کن

کامروز نیابت دو دیده‌ست



🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
Forwarded from شاهنامه فردوسی و پروین اعتصامی
فردوسی » شاهنامه » سهراب »
بخش ۸

چو برگشت سهراب گژدهم پیر

بیاورد و بنشاند مردی دبیر

یکی نامه بنوشت نزدیک شاه

برافگند پوینده مردی به راه

نخست آفرین کرد بر کردگار

نمود آنگهی گردش روزگار

که آمد بر ما سپاهی گران

همه رزم جویان کندآوران

یکی پهلوانی به پیش اندرون

که سالش ده و دو نباشد فزون

به بالا ز سرو سهی برترست

چو خورشید تابان بدو پیکرست

برش چون بر پیل و بالاش برز

ندیدم کسی را چنان دست و گرز

چو شمشیر هندی به چنگ آیدش

ز دریا و از کوه تنگ آیدش

چو آواز او رعد غرنده..........


🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
حافظ » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۳۷۳
 
خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم

شطح و طامات به بازار خرافات بریم

سوی رندان قلندر به ره آورد سفر

دلق بسطامی و سجاده طامات بریم

تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرند

چنگ صبحی به در پیر مناجات بریم

با تو آن عهد که در وادی ایمن .....


🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
وحشی بافقی » گزیده اشعار » غزلیات »
غزل ۶۱
 
از تو همین تواضع عامی مرا بس است

در هفته‌ای جواب سلامی مرا بس است

نی صدر وصل خواهم و نی پیشگاه قرب

همراهی تو یک دو سه گامی مرا بس است

بیهوده گرد عرصهٔ جولانگه توام

گاهی کرشمه‌ای و خرامی مرا بس است

خمخانه‌ای نمی‌طلبم از شراب وصل

یک قطره بازمانده جامی مرا بس است

وحشی مگو، بگو سگ کو ، بلکه خاک راه

یعنی ز تو نوازش مامی مرا بس است



دکلمه های عندلیب
@satkani
عطار » دیوان اشعار » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۲۲۵
 
دست در دامن جان خواهم زد

پای بر فرق جهان خواهم زد

اسب بر جسم و جهت خواهم تاخت

بانگ بر کون و مکان خواهم زد

وانگه آن دم که میان من و اوست

از همه خلق نهان خواهم زد

چون مرا نام و نشان نیست پدید

دم ز بی نام و نشان خواهم زد

هان مبر ظن که من سوخته دل

آن دم از کام .....‌

دکلمه های عندلیب
@satkani
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات »
شمارهٔ ۴۵

تا خیال آن بت قصاب در چشم من است

زین سبب چشمم همیشه همچو رویش روشن است

تا بدیدم دامن پر خونش چشم من ز اشگ

بر گریبان دارم آنچ آن ماه را بر دامن است

جای دارد در دل پر خونم آن دلبر مقیم

جامه پر خون باشد آن کس را که در خون مسکن است

با من از روی طبیعت گر نیامیزد رواست

از برای آنکه من در آب و او در روغن است

گر زبان با من ندارد چرب هم نبود عجب

کانچه او را در زبان بایست در پیراهن است

جان آرامش همی بخشد جهانی را به لطف

گر چه کارش همچو گردون.......


🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۴۷۳
 
دی به چمن برگذشت سرو سخنگوی من

تا نکند گل غرور رنگ من و بوی من

برگ گل لعل بود شاهد بزم بهار

آب گلستان ببرد شاهد گلروی من

شد سپر از دست عقل تا ز کمین عتاب

تیغ جفا برکشید ترک زره موی من

ساعد دل چون نداشت قوت بازوی صبر

دست غمش درشکست پنجه ی نیروی من

عشق به تاراج داد رختِ .......


🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
بیدل دهلوی » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۵۲
                    
نشاند بر مژه اشک ز هم‌گسستهٔ ما را

تحیرکه به این رنگ بست دستهٔ ما را؟

هزار آبله دادیم عرض لیک چه حاصل

فلک فکند به پاکار دست بستهٔ ما را

کسی‌به‌ضبط‌نفس چون‌سحرچه سحرفروشد

رهاکنید غبار عنان‌گسستهٔ ما را

به سیر باغ مرو چون نماند فصل جوانی

چمن چه‌دسته‌کند رنگهای جستهٔ مارا

زبان به‌کام خموش است ازشکایت یاران

به پیش کس مگشایید زخم بستهٔ ما را

هجوم ناله نشسته است در غبار ضعیفی

برآورند ز بالین پر شکستهٔ ما را

سراغ نقش قدم بیدل از هوا نکندکس

زخاک جو سرِ در زیرِ پا نشستهٔ ما را


🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
غزل شمارهٔ ۳۷۵
مولانا » دیوان شمس » غزلیات
 

مر عاشق را ز ره چه بیمست

چون همره عاشق آن قدیمست

از رفتن جان چه خوف باشد

او را که خدای جان ندیمست

اندر سفرست لیک چون مه

در طلعت خوب خود مقیمست

کی منتظر نسیم باشد

آن کس که سبکتر از نسیمست

عشق و عاشق یکی‌ست ای جان

تا ظن نبری که آن دو نیمست

چون گشت درست عشق عاشق

هم منعم خویش و هم نعیمست

او در طلب چنین درستی

در پیش سهیل چون ادیمست

چون رفت در این طلب به دریا

دری‌ست اگر چه او یتیمست

ای دیده کرم ز شمس تبریز

مر حاتم را مگو کریمست

🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
ملک‌الشعرا بهار » غزلیات »
شمارهٔ ۴۸
 
اگر تو رخ بنمایی ستم نخواهد شد

ز حسن و خوبی تو هیچ کم نخواهد شد

برون ز زلف‌ تو یک حلقه هم نخواهد رفت

کم از دهان تو یک ذره هم نخواهد شد

گرم دو بوسه دهی جان دهم به شکرانه

کرم ز خاطر اهل کرم نخواهد شد

تو پاک باش و برون آی بی‌حجاب و مترس

کسی به صید غزال حرم نخواهد شد

اگر بر آن سری ای ماهرو که روز مرا

کنی سیاه به زلفت قسم‌، نخواهد شد

گرم زنی چو قلم بند بند،......‌‌‌


دکلمه های عندلیب
@satkani
حافظ » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۳۷۲
 
بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم

کز بهر جرعه‌ای همه محتاج این دریم

روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق

شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم

جایی که تخت و مسند جم می‌رود به باد

گر غم خوریم خوش نبود به ......


🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
‍ غزل شمارهٔ ۲۴۵
صائب تبریزی » دیوان اشعار

 
صبح بر خورشید می لرزد ز آه سرد ما

کوه می دزدد کمر در زیر بار درد ما

از رگ خامی نباشد میوه ما ریشه دار

پختگی پیداست چون آتش ز رنگ زرد ما

فتح ما آزاد مردان در شکست خود بود

گو دل از ما جمع دارد دشمن نامرد ما

می شود مژگان آتشبار، هر خاری که هست

بر گلستان بگذرد گر آه غم پرورد ما

بازی ما گر چه اول خام می آید به چشم

در عقب دارد تماشاهای رنگین، نرد ما

دامن صحرا ز اشک آهوان شد لاله زار

روی در حی کرد تا مجنون صحراگرد ما

ناز پرورد خرام قامت رعنای اوست

برنمی خیزد به تعظیم قیامت، گرد ما

این جواب آن غزل صائب که طالب گفته است

بعد ازین از خاک، معشوقانه خیزد گرد ما


🎼 سنتور استاد فرامرز پایور

🎤 دکلمه های عندلیب
@satkani
عطار » دیوان اشعار » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۲۲۴
 
چو قفل لعل بر درج گهر زد

جهانی خلق را بر یکدگر زد

لب لعلش جهان را برهم انداخت

خط سبزش قضا را بر قدر زد

نبات خط او چون از شکر رست

ز خجلت چون عسل حل شد طبر زد

به رخش حسن چون بر عاشقان تاخت

نیندیشید و لاف لاتذر زد

رخ او تاب در خورشید و مه داد

لب او بانگ بر تنگ.......


دکلمه های عندلیب
@satkani
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات »
شمارهٔ ۳۸ - تاراج روزگار
 
نهال تازه رسی گفت با درختی خشک

که از چه روی، ترا هیچ برگ و باری نیست

چرا بدین صفت از آفتاب سوخته‌ای

مگر بطرفِ چمن، آب و آبیاری نیست؟

شکوفه‌های من از روشنی چو خورشیدند

ببرگ و شاخهٔ من، ذرهٔ غباری نیست

چرا ندوخت قبای تو، درزی نوروز

چرا بگوش تو، از ژاله گوشواری نیست

شدی خمیده و بی برگ و بار و دم نزدی

بزیر بار جفا، چون تو بردباری نیست

مرا صنوبر و شمشاد و گل شدند ندیم

ترا چه شد که رفیقی و .......

🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
More