دکلمه های عندلیب

Channel
Music
Art and Design
Politics
Persian
Logo of the Telegram channel دکلمه های عندلیب
@satkaniPromote
620
subscribers
41
photos
220
videos
5.4K
links
To first message
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۴۷۲
 
ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من

آخرت رحمی نیاید بر دل مسکین من

سوزناک افتاده چون پروانه‌ام در پای تو

خود نمی‌سوزد دلت چون شمع بر بالین من

تا تو را دیدم که داری سنبله بر آفتاب

آسمان حیران بماند از اشک چون پروین من

گر بهار و لاله و نسرین نروید گو مروی

پرده بردار ای بهار و لاله و نسرین ....


🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای »
بخش ۱۱ - حکایت مرزبان ستمگار با زاهد
 
خردمند مردی در اقصای شام

گرفت از جهان کنج غاری مقام

به صبرش در آن کنج تاریک جای

به گنج قناعت فرو رفته پای

شنیدم که نامش خدادوست بود

ملک سیرتی، آدمی پوست بود

بزرگان نهادند سر بر درش

که در می‌نیامد به درها سرش

تمنا کند عارف پاکباز

به دریوزه از خویشتن ترک آز

چو هر ساعتش نفس گوید بده

به خواری بگرداندش ده به ده

در آن مرز کاین پیر هشیار بود

یکی مرزبان ......‌‌


دکلمه های عندلیب
@satkani
غزل شمارهٔ ۳۷۴
مولانا » دیوان شمس » غزلیات
 

پرسید کسی که ره کدامست

گفتم کاین راه ترک کامست

ای عاشق شاه دان که راهت

در جست رضای آن همامست

چون کام و مراد دوست جویی

پس جست مراد خود حرامست

شد جمله روح عشق محبوب

کاین عشق صوامع کرامست

کم از سر کوه نیست عشقش

ما را سر کوه این تمامست

غاری که در اوست یار عشقست

جان را ز جمال او نظامست

هر چت که صفا دهد صوابست

تعیین بنمی کنم کدامست

خامش کن و پیر عشق را باش

کاندر دو جهان تو را امامست


🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
فردوسی » شاهنامه » سهراب »
بخش ۷
              
چو آگاه شد دختر گژدهم

که سالار آن انجمن گشت کم

زنی بود برسان گردی سوار

همیشه به جنگ اندرون نامدار

کجا نام او بود گردآفرید

زمانه ز مادر چنین ناورید

چنان ننگش آمد ز کار هجیر

که شد لاله رنگش به کردار قیر

بپوشید درع سواران جنگ

نبود اندر آن کار جای درنگ

نهان کرد گیسو به زیر زره

بزد بر سر ترگ رومی گره

فرود آمد از دژ به کردار شیر

کمر بر میان بادپایی به زیر

به پیش سپاه اندر آمد چو گرد

چو رعد خروشان یکی ویله کرد

که گردان کدامند و جنگ‌آوران

دلیران و کارآزموده سران

چو سهراب شیراوژن او را بدید

بخندید و لب را به دندان گزید

چنین گفت کامد دگر باره گور

به دام خداوند شمشیر و زور

بپوشید خفتان و بر سر نهاد

یکی ترگ چینی به کردار باد

بیامد دمان پیشِ گرد .........


🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
حافظ » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۳۷۱
 
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم

محصول دعا در ره جانانه نهادیم

در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش

این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم

سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد

تا روی در این منزل ویرانه نهادیم

در دل ندهم ره پس از این ......


🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
وحشی بافقی » گزیده اشعار » غزلیات »
غزل ۶۰
 
ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست

ذره‌ای در سایهٔ خورشید تابان آمدست

قطره‌ای ناچیز کو را برد ابر تفرقه

رفته از عمان و دیگر سوی عمان آمدست

سنگ ناقص کرده خود را مستعد تربیت

تا کند کسب کمالی جانب کان آمدست

بی زبان مرغی که در کنج قفس دم بسته بود

سد زبان گردیده و سوی گلستان آمدست

تشنهٔ دیدار کز وی تا اجل یک گام بود

اینک اینک بر کنار آب حیوان آمدست

تا به کی این رمز و ایما، این معما تا به چند

چند درد سر دهم کین آمدست، آن آمدست

مختصر کردم سخن وحشیست کز سر کرده پا

بهر پابوس سگان میر میران آمدست



دکلمه های عندلیب
@satkani
عطار - دیوان اشعار
غزلیات »
غزل شمارهٔ ۲۲۳
 
چون پرده ز روی ماه برگیرد

از فرق فلک کلاه برگیرد

بی روی چو ماه او دم سردم

از روی سپهر ماه برگیرد

صاحب‌نظری اگر دمم بیند

هر دم که زنم به آه برگیرد

در راه فتاده‌ام به بوی آنک

چون سایه مرا ز راه برگیرد

و او خود چو مرا ....


دکلمه های عندلیب

@satkani
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۴۷۱
 
وه که جدا نمی‌شود نقش تو از خیال من

تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من

ناله زیر و زار من زارتر است هر زمان

بس که به هجر می‌دهد عشق تو گوشمال من

نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو

دست نمای خلق شد قامت چون هلال من

پرتو نور روی تو هر نفسی به هر کسی

می‌رسد و نمی‌رسد نوبت .....


🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات »
شمارهٔ ۴۴
                    
دوست چنان باید کان منست

عشق نهانی چه نهان منست

عاشق و معشوق چو ما در جهان

نیست دگر آنچه گمان منست

جان جهان خواند مرا آن صنم

تا بزیم جان جهان منست

کیست درین عالم کو را دگر

یار وفادار چنان منست

حال ببین پیش بپرس از همه

تا تو نگویی به زبان منست

دوش مرا گفت که آن توام

آن منست ار چه نه آن منست


🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
غزل شمارهٔ ۳۷۳
مولانا » دیوان شمس » غزلیات
 

گر می‌نکند لبم بیانت

سر می‌گوید به گوش جانت

گر لب ز سلام تو خموش است

بس هم سخن است با نهایت

تن از تو همی‌کند کرانه

جان بگرفته است در میانت

صورت اگرت چو تیر انداخت

جانش بکشید چون کمانت

هرچ از تو نهان کند بگوید

در گوش ضمیر رازدانت

این دم اگر از میان برونی

بازآرد دل کمرکشانت

در باطن کرده خاص خاصت

در ظاهر کرده امتحانت

خامش که چو در تو این غم انداخت

بس باشد این کشش نشانت


🎼 تارنوازی استاد هوشنگ ظریف

🎤دکلمه های عندلیب
@satkani

    

                                                
#دلم_فریاد_می‌خواهد

تو را گم می‌کنم هر روز و پیدا می‌کنم هر شب
بدین‌سان خواب‌ها را با تو زیبا می‌کنم هر شب

تبی این کاه را چون کوه سنگین می‌کند، آنگاه
چه آتش‌ها که در این کوه برپا می‌کنم هر شب

تماشایی است پیچ و تاب آتشها خوشا بر من
که پیچ و تاب آتش را تماشا می‌کنم هر شب

مرا یک شب تحمل کن، که تا باور کنی جانا
چگونه با جنون خود مدارا می‌کنم هر شب

چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده را از بی‌کسی، هااا می‌کنم هر شب

تمام سایه‌ها را می‌کشم در روزن مهتاب
حضورم را ز چشم شهر حاشا می‌کنم هر شب

دلم فریاد می‌خواهد ولی در گوشه‌ای تنها
چه بی‌آزار با دیوار نجوا می‌کنم هر شب

کجا دنبال مفهومی برای عشق می‌گردی؟!
که من این واژه را تا صبح معنا می‌کنم هر شب

#محمدعلی_بهمنی

🎤#دکلمه_های_عندلیب
@satkani
حافظ » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۳۷۰
 
صلاح از ما چه می‌جویی که مستان را صلا گفتیم

به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم

در میخانه‌ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود

گرت باور بود ور نه سخن این بود و ما گفتیم

من از چشم تو ای ساقی خراب افتاده‌ام لیکن

بلایی کز حبیب آید هزارش .......


🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
از تو در دیدۀ هر ذرّه تماشایی هست
هر سری را بِه تمنّایِ تو سودایی هست

مدّتی شد که دِل از غیرِ تو پرداخته‌ ام
گر قدم رنجه کنی گوشۀ تنهایی هست

ذرّه‌ ای نیست که خورشید در او پیدا نیست
چشم وا کن اگرت دیدۀ بینایی هست

طیّ این مرحله بی‌ راهبری ممکن نیست
قطره، بی‌ ابر ندانست که دریایی هست

ترکِ دیوانگی از طعنۀ مردم نکنم
شهر اگر تنگ بود دامنِ صحرایی هست

منشین بی‌ می و معشوق بِه امّیدِ بهشت
خوش‌ تر از میکده بی‌ درد مگر جایی هست

غمِ نا آمده امروز چِرا باید خورد
نقد فرصت مده از دست که فردایی هست

نه همین دیدۀ مجذوبِ تو حیران تو شد
از تو در دیدۀ هر ذره تماشایی هست

✍🏻#مجذوب_تبريزي

🎤#دکلمه_های_عندلیب
@satkani
عطار » دیوان اشعار » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۲۲۲
 
چو به خنده لب گشایی دو جهان شکر بگیرد

به نظارهٔ جمالت همه تن شکر بگیرد

قدری ز نور رویت به دو عالم ار در افتد

همه عرصه‌های عالم به همان قدر بگیرد

چو در آرزوی رویت نفسی ز دل برآرم

ز دم فسردهٔ من نفس سحر بگیرد

چه غم ره است این خود که دلم دمی درین ره

نه غمی دگر گزیند نه رهی دگر بگیرد

اگر از عتاب غیرت ره ....


دکلمه های عندلیب

@satkani
بیدل دهلوی » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۵۱
                    
مکن سراغ غبار زپا نشستهٔ ما را

رسیده‌گیر به عنقا پر شکستهٔ ما را

گذشته‌ایم به پیری ز صیدگاه فضولی

بس است ناوک عبرت زه‌گسستهٔ ما را

فراهم آمدن رنگ و بو ثبات ندارد

به رشتهٔ رگ‌گل بسته‌اند دستهٔ ما را

هوای‌گلشن فردوس در قفس بنشاند

خیال در پس زانوی دل نشستهٔ ما را

ز دام چرخ پس از مرگ هم‌کجاست رهایی

حساب‌کیست به مجمر سند جستهٔ ما را

بهانه‌جوی خیالیم واعظ این چه جنون است

به حرف وصوت مسوزان دماغ.......


🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۴۷۰
 
ای روی تو راحت دل من

چشم تو چراغ منزل من

آبیست محبت تو گویی

کآمیخته‌اند با گل من

شادم به تو مرحبا و اهلا

ای بخت سعید مقبل من

با تو همه برگ‌ها ....


🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
ملک‌الشعرا بهار » غزلیات »
شمارهٔ ۴۷
 
مشتاقی و صبوری با هم قرین نباشد
این باشد آن نباشد آن باشد این نباشد
با انگبین لبت را سنجیده‌ام مکرر
شهدی که در لب تست در انگبین نباشد
قومی به فکر مشغول قومی بدین گرفتار
غافل که آنچه‌جویند درکفر و دین نباشد
در نکتهٔ دهانت هرکس کند گمانی
تا تو سخن نگویی کس را یقین نباشد
ماه فلک ز حسنت خواهد برد نصیبی
ورنه همیشه سیرش.....



دکلمه های عندلیب
@satkani
غزل شمارهٔ ۳۷۲
مولانا » دیوان شمس » غزلیات
 

من سر نخورم که سر گران‌ست

پاچه نخورم که استخوان‌ست

بریان نخورم که هم زیان‌ست

من نور خورم که.......


🎼 سه تار نوازی استاد حسین علیزاده

🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
حافظ » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۳۶۹
 
ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم

تا درخت دوستی بر کی دهد

حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم

گفت و گو آیین درویشی نبود

ور نه با تو ماجراها داشتیم

شیوهٔ چشمت فریب ......


🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
غزل شمارهٔ ۲۴۴
صائب تبریزی » دیوان اشعار

 
از کمر بیرون نیامد تیشه فرهاد ما

کوه را برداشت از جا ناله و فریاد ما

ما چو مجنون چشم آهو را سخنگو کرده ایم

گنگ ماند هر که گردن پیچد از ارشاد ما

گر چه گوش باغبان را پرده انصاف نیست

داغ ها دارد چو برگ لاله از فریاد ما

لوح امکان تنگ میدان است، ورنه می نمود

جوهر خود را زبان خامه فولاد ما

گر چه ویرانیم، اما دلنشین افتاده ایم

سیل نتواند گذشتن از خراب آباد ما

پشت ما باشد ز سنگ کودکان بر کوه قاف

نیست صحرایی چو مجنون عشق خوش بنیاد ما

از دل ما برنمی آید نفس بی یاد تو

گر ترا هرگز به گرد دل نگردد یاد ما

دست و پای صید می پیچد به هم از دیدنش

از کمند و دام مستغنی بود صیاد ما

یوسفستانی است از زنجیریان هر حلقه اش

زلف او را کی بود پروای شب خوش باد ما؟

هر رگ سنگی شود انگشت زنهار دگر

سنگ را صائب فشارد دل اگر فریاد ما


🎤دکلمه های عندلیب
@satkani
More