«
#جلال_آل_احمد، ایدئولوگ
#بنیادگرایی»
#جلال_آلاحمددر #کتاب «
#غربزدگی» هزار استعاره آورده تا اثبات کند آدم غربزده بیمار است، وبازده و طاعونزده است. اما واقعیت این است که
آلاحمد خود به پارانویا یا روانرنجوری حاد دیگری مبتلاست که بیدرنگ به دارودرمانی و برقدرمانی نیاز دارد. از من خرده نگیرید که چرا چنین گستاخ و قدرنشناسِ بزرگانمان شدهام، بلکه از فرهنگی خرده بگیرید که مهملگویی و یاوهسرایی را هر چه غلیظتر باشد روشنفکری میپندارد! از فرهنگی خرده بگیرید که عظمتی پوشالی به اشخاص میبخشد و سپس مقهور عظمت خودساختهاش حنجرۀ انتقاد به آن اشخاص را گِل میگیرد!
اول با مثالی شیوۀ استدلال
آلاحمد را نشان دهم: او در مورد همهچیز ابتدا میگوید تخصص من نیست و بعد قاطعانهترین حکمها را در آن باره میدهد. مثل اینکه من بگویم من نمیدانم سرطان کبد چگونه پدید میآید، اما چند سطر به یقین بگویم: «دلیل سرطان کبد خوردن خیار نشسته است!» استدلالم چیست؟ استدلالم همین است که ادعایی را با یقین اساطیری بیان میکنم.
از ادعاهای اصلی
آلاحمد در این کتاب این است که غربیها در جنگهای صلیبی با اقتباس از فنون و معارف اسلامی پس از «پنج شش قرن» به خداوندان فن و سرمایه و معرفت تبدیل شدند و پس از هشت قرن به خداوندان صنعت و ماشین و تکنولوژی. حتماً انتظار دارید او اثبات کند چگونه این فرایند رخ داد؟ واقعاً منتظرید
آلاحمد ادعایش را اثبات کند؟ مگر قرار است روشنفکر خودپیامبرپندارِ جهانسومی فرض بنیادین نظریههایش را اثبات کند؟ او فقط از جایگاهی جبروتی امر میکند چنین و چنان است.
او بر همین مبنا مطالبۀ اصلیاش را مطرح میکند. میگوید غرب به دلیل ترس از نیستی در برابر شرق بیدار شد و تعرض کرد، حالا ما باید از ترس نیستی بیدار شویم و تعرض کنیم (۴۵). یعنی حالا ما باید به غرب حمله کنیم. اما چگونه؟
کلیدواژۀ
آلاحمد مفهوم «ماشین» است. کلاً ماشین و هر چیز ماشینی را غربی میداند. بزرگترین مشکل او این است که ماشین را غربیها ساختهاند. میگوید ماشین طلسمی است که غربیها بر سینۀ ما آویختند تا ما را بترسانند و بدوشند! چاره را چه میداند؟ میگوید خودمان باید ماشین بسازیم! در واقع خودمان باید از نو چرخ را اختراع کنیم. به صراحت میگوید ماشین مانند اسب است، باید رام شود و ما تا خودمان ماشین را نسازیم راممان نمیشود. میگوید باید اقتصاد و آموزش و روشی «مستقل» ایجاد کنیم. اما وقتی میپرسیم چگونه؟ پاسخ میدهد: «دیگر از من نخواهید وارد جزئیات بشوم که من اینکاره نیستم...» (97)
آلاحمد یا خواب است یا خود را به خواب زده است! میگوید ما باید ترس را کنار بگذاریم و این طلسم را بگشاییم. اما صد سال پیش از او کسانی به این ضرورت پی بردند و برای همین دارالفنون تأسیس شد و دانشجو به غرب فرستادند، اما او اتفاقاً دشمن متعصب همان دولتمردانی است که در پی بومیسازی ماشین و علومند! او از هر ازفرنگبرگشتهای سخت بیزار است! از خودشان و علمشان! و تهوعآورترین مسئله برایش این است که ما از مستشاران غربی راهوچاه چیزی را بپرسیم. درست در زمانی که
آلاحمدِ همهچیزدان متن «غربزدگی» را مینوشت، برادران خیامی ایرانخودرو را پایهگذاری میکردند و چشموچراغ صنایع ایران شدند، البته
آلاحمد قطعاً به این غربزدهها به دیدۀ تحقیر مینگریست، چون آنها به فکر انتقال فناوری بودند.
حال از نظر
آلاحمد چه کسانی بر ایران حاکم بودند؟ خس و خاشاک، لومپنها، وازدهها و بیکارهها، بیارادهها، بیشخصیتها، بیریشهها، اراذل. بیبخارترین، ورشکستهترین، بیکارهترین، بیاعتبارترین افراد (و صد ناسزای دیگر به این بدگوییها بیفزایید! همۀ اینها روشنفکری است!)
در نهایت توصیه میکنم «غربزدگی» را بخوانید تا ادب را از بیادب و اندیشیدن را از نااندیشمند فراگیرید! البته خواندن این کتاب سخت است، مانند این است که دائم باید تشت زیر دهان بیماری بگیری که مدام بالا میآورد و هر چه بالا میآورد تمام نمیشود این استفراغنامه!
آلاحمد نویسندۀ بسیار توانایی است، و به جای استدلال، به شیوۀ ادبی آسمانوریسمان به هم میبافد (مانند شارل موراسِ فرانسوی و گابریله دانونتزیویِ ایتالیایی که هر دو از نیاکان فاشیسم بودند). او شعبدهبازی است که در میانۀ نمایش فکر میکند پیامبر است! عصا میاندازد تا اژدها شود، اما نمیشود؛ عصا بر نیل میزند تا رود بشکافد، اما آب از آب تکان نمیخورد، برای همین از همه خشمگین است و راهش تاختن به همه است!
آلاحمد را میتوان ایدئولوگِ نوعی «محافظهکاری انقلابی» دانست، نوعی بنیادگرایی که اتفاقاً بسیار به اسلام دل بسته است، شیخ فضلالله و مشروعهاش را میستاید و حتا مشروطه را غربزدگی میداند.
#️⃣ #مهدی_تدینی 🕯 برای #روشنگری به کانال #سرزمین_جاوید بپیوندید
🌏 https://t.center/sarzaminjavid2 ™️