بین خودمان باشد
درست وقتی در خانه تنها هستم و هنوز هوا روشن نشده باید ویدیویی ببینم از زنی نود ساله که پسر جوانی مدتها پنهانی زیر خانهاش زندگی میکرده است. بیشتر نمیتوانم توضیح دهم چون ردش کردم.
چهارشنبه پیاده رفتم کارگاه داستان ولی برگشتنی سربالایی بود و نتوانستم بیایم. اسنپ گرفتم. یک دناپلاس با شیشهی دودی آمد. حتمن میدانید بیشتر اینها دنبال مسافر نیستند. بصورت کاملن اتفاقی فیلم «کیک محبوب من» را میدید. آقای بازیگر با صدای خیلی بلند میگفت ما مردها نمیتوانیم به کسی پیشنهاد بدهیم از کجا بفهمیم کسی از ما خوشش آمده؟ زنها باید پیشنهاد بدهند. خانم بازیگر جواب داد من کمی دیر این موضوع را فهمیدم. یا چیزی شبیه این. وقتی راننده کوچه را رد کرد داد زدم آقا رد کردی همین جا بود. «باشه خانم باشه» هول شد. دنده عقب گرفت و باسرعت شیب خیابان را بالا آمد. حتا نمیدانست کرایهاش چقدر است.
جوانیم بلد نبودم داد بزنم. یادم هست وقتی دم خانهی خودمان کیفم را زدند هیچ واکنشی نشان ندادم.
خیلی کوچک بودم نمیدانم با دخترخالههایم کجا میرفتیم، شاید سوپرمارکت، شاید هم کلاس ژیمناستیک. جلوی باغ روسها یک مرد دوید و دخترخالهی وسطیم را از پشت بغل کرد. من جیغ نزدم. حتمن آنها دادوبیداد کردند. مرد فرار کرد و دخترخالهی بزرگترم گفت به کسی حرفی نزنیم. پس لطفن بین خودمان باشد و شما هم به کسی نگویید. اما به بچههایتان حتمن یاد بدهید وقتی کسی به ما حمله میکند ما گناهکار نیستیم.