ذهنآگاهی در شرایط بحرانی
نصف سال درگیر آلرژیم و بینیم کیپه. وقتی نمیتونم درست نفس بکشم کمهوش میشم. کامل نمیفهمم دور و برم چه خبره و مجبورم رانندگی نکنم. واسه همین اسنپ میگیرم.
وقتی تو ماشینی باشم که خودم نمیرونم بیشتر میترسم. گرمم میشه و چون عرق میکنم هیجانزده میشم.
معمولن یادم میره از چی ترسیدم و اضطراب میگیرم. نمیتونم حواسمو جمع کنم و یه چیزایی رو باز میذارم. شیر آب، در یخچال و دهنم که همش میجنبه.
اگه بدونم نباید چیزی رو بگم بیشتر حرف میزنم. مثه اون یه باری که قرص لاغری خوردم و فهمیدم شیشه توشه چون هرچی آب میخوردم بازم میخاستم و بااینکه دویست و پنجاه تومن پول داده بودم دیگه نخوردمش.
ولخرجی دلمو شور میندازه. انگار یه چیزی داره تموم میشه. مثل اینکه توی حموم باشی، از کف نتونی چشاتو وا کنی و آب قطع شه.
تو یه جای نمناک با چشم بستهی کفآلود و بینی کیپ نمیتونم بخابم. باید روی نفسهام تمرکز کنم و دستها و پاهام. تا ذهنم بفهمه بدنم در همین لحظه کجاست و خطری تهدیدمون نمیکنه.