View in Telegram
جن‌های مومن ترسناک نیستند این داستان براساس واقعیت است. کور شوم اگر دروغ بگویم. آقای جن آمده بود هشدار دهد خطری خانواده‌ی عسکری را تهدید می‌کند‌. تا پایان این داستان کسی از آقای جن قدبلند چشم و ابرو مشکی ما نپرسید اسمش چیست. ولی من به او آقای جن می‌گویم چون مردانگیش بیشتر از چشم و ابرویش توی چشمم بود. بیخود دنبال من نگردید. من از آقای جن هم غیرطبیعی‌تر هستم و عضو خانواده‌ی عسکری نیستم. لیلا تازه‌نازعروس خانواده ترسیده بود. جاری پیرترش گفت احمق این جن مومن است از کافرهایشان بترس که اگر به جانت بیفتند دمار از روزگارت درمی‌آورند. جن رفته بود توی حمام و می‌گفت اگر می‌خاهید حقیقت را بفهمید باید بیایید توی حمام لخت شوید. سه جاری و مادرشوهر و دخترش رفتند توی حمام. از آن خانه قدیمی‌ها بود که هنوز بازسازی نشده بود و حمامش گرمکن و سکو داشت. ردیف نشسته بودند روی سکو. خیلی فرقی ندارد کدام حرف را کدامشان می‌زد فقط چندتایی را نقل قول می‌کنم که بدانید ازخداخاسته لخت نشدند. - جدی گفت لخت شیم؟ - فک کردی جنا اونقدر باهوشن که شوخی کنن؟ - پس تو قبول می‌کنی لخت شی؟ - هممون قبول می‌کنیم وگرنه اینجا نمیومدیم. - نظر منو بخاین حقیقت مهمتر از عصمت ماست. - وا افشین بفهمه منو می‌کشه. - از کجا می‌خاد بفهمه؟ - تو به علی بگی چون براش مهم نیست بعد علی به افشین بگه. - هیشکی جیکش درنیاد. پسرا من بفهمن غیرتشون برنمی‌داره زناشون واسه حقیقت لخت شدن. - وا ننه یعنی می‌گی سعید غیرت نداره؟ فقط پسرای تو مردن؟ - سعیدم پسر منه. - مامان جون ما فقط دنبال حقیقتیم. - من الان چراغو خاموش می‌کنم یا لخت شین یا برین بیرون. - خب یکیمون فداکاری کنه لخت شه حقیقت رو بفهمه بعدش به بقیه بگه. - من اینجام حرفاتونو می‌شنوم. اگه نشنوم هم می‌فهمم چون گوشام بزرگتر از مال شماست. حرف آخر مال جن بود. مادرشوهر چراغ را خاموش کرد. هیچ‌کس بیرون نرفت. هیچ‌کس هم لخت نشد. جاری‌وسطی پای راستش را باز کرد و قلنج رانش را گرفت. بقیه هم کارش را تکرار کردند. خوششان آمد. - پس شما می‌خاین مثل کبک سرتون رو بکنین تو برف؟ - ما به ماوراطبیعه اعتقاد نداریم. - من ماوراءالطبیعه نیستم. من عین طبیعتم. فقط توی فیزیک شما جا نمی‌شم. شما نباید فیزیک و طبیعت رو یکی بدونین. - جنا هم دانشمند دارن؟ - نه فقط این جمله رو یادمون دادن که از خودمون دفاع کنیم. شما ما رو بالکل از اعتبار انداختین. چند دقیقه بعد از سکوت سرد سینمایی صحنه، لیلا تازه‌نازعروس خانواده‌ی عسکری با تن شاداب و سینه‌هایی که باهم قهر بودند، لخت ایستاد جلوی آقای جن، بعد مادرشوهر، دخترش و عروس‌های دیگر بدن‌های سفید لایه‌لایه‌شان را بیرون انداختند حقیقت را فهمیدند و خانواده را از خطری که تهدیدش می‌کرد نجات دادند. من هم آن وسط جوری که کسی نفهمد لخت شدم تا حقیقت را بفهمم و به شما بگویم، گویا دو تا دختر قد دراز که یکیشان شبیه شتر بود و دیگری مثل اسب عقب‌مانده‌ی محسن خان پاهایش را گَلِ هم مینداخت، برایشان کن‌فیکون گرفته‌ بودند و اگر خانواده‌ی عسکری دست نمی‌جنباندند به باد می‌رفتند. خدا خیر بدهد آقای جن را، خیلی مرد بود.
Telegram Center
Telegram Center
Channel