View in Telegram
حیوانِ مطبیِ آقایِ دکتر برای آخرین بار می‌گم حق نداری درباره‌ی اون موش بپرسی. اومده چون جای دیگه‌ای واسه رفتن نداشته. درسته دوسش دارم ولی من صداش نکردم. احمق نباش هیچ آدمی نمی‌تونه موشی رو صدا کنه که از آدما خوشش نمیاد. از کجا می‌دونم ازمون متنفره؟ نکنه فک کردی موشا عاشق آدمان. نه جونم موشای سیندرلا هم درواقع آدم بودن که نوکریشو می‌کردن. تو کف سیندرلا بودن. دیدی که اسبش شدن. خب منم یکی از همون موشام. کلافم کردی بذار بگم راحت شم. راستش من یه موش فضایی چپم. اومدم زمین و خودمو دکتر جا زدم. یعنی خاستم دکتر باشم و چون هیچ موشی دکتر نبود مجبور شدم آدم شم. تو محل ما هیشکی دکتر نیست. ما مهندس داریم، هنرمند، بازاریاب، کارشناس روابط عاشقانه. اون‌جا خب کسی مریض نمی‌شه. ما بزرگ نمی‌شیم که پیر شیم. فرسایش نداریم. سیارمون نه. اون از ما نیست و فانیه. داریم می‌گردیم سیاره‌ی اصلیمون رو پیدا کنیم. هنرمندا می‌گن ما مهاجریم ولی یادمون رفته‌. خب آره ما فراموشکاریم. اینجوری بگم حافظه‌مون دقیقه و اطلاعات بدردنخور رو نگه نمی‌داره. می‌گن رئیس تو سخنرانی گفته اهمیتی نداره ما از کجا اومدیم و بعدش فراموش کردیم از کجا اومدیم و چرا. چراییش مهم‌تره خب. محرمانه‌ست ولی انگار باید به شما بگم تا دست از سرم بردارین. من عضو گروه بنیادگرایان هستم. این اطلاعات به درد شما نمی‌خوره لازم نیست تو حافظتون نگهش دارین یا به کسی بگین. احتمالن شما برای بنیادگرایی تعریفی دارین ولی من اونو نمی‌گم. یه روز که داشتیم فلسفه‌ورزی می‌کردیم حقیقت رو دیدیم. یه گیف چند ثانیه‌ای مرتب تکرار می‌شد. معلق مونده بودیم تو فضا. از سیارمون یه نخود مونده بود زیر پای رئیس. همون آن خاک از هم شکافت و چندتامون افتادن توش. می‌دونستیم ضربه‌مغزی نشدن. چقدر بگم تا بفهمی نامیراییم. تونستیم نجاتشون بدیم. همه جاشون سیاه شده بود. ترومایی شده بودن. بهشون گفتیم گیر افتادن شما و چند روز عذاب کشیدنتون اطلاعات بدردبخوری نیست. اونام یادشون رفت. حتا یادشون رفت خودشونو تمیز کنن. سیاهی موند روشون. بدم نشد. بقیه هواشونو دارن. درسته اونا یادشون رفته ترومایین ولی ما که یادمونه. مخصوصن که تمایلاتشون هم تغییر کرده بود. بعد از اون جریان من و رفیقام یه موضوع واسه حرف زدن داشتیم. واسه همین بهم نزدیکتر شدیم. کمتر کار می‌کردیم و بیشتر حرف می‌زدیم. اژدهاهامونو سوار می‌شدیم و می‌رفتیم بالای کوه. روی یال راه می‌رفتیم، ابرای پنبه‌ای دو طرف یال. یعنی فضا فضای کشف حقیقت بود. چیزی که زیر ابرا بود یه خونه‌ی جعلی بود‌. ما گم شده بودیم؟ دنبال چی سیارمون رو ترک کرده بودیم؟ اصلن سیاره‌ای داشتیم؟ با توجه به روحیات چپگرایانه‌مون می‌شد به احتمال دیگه‌ای هم فکر کرد: تبعید. می‌دونم شما واسه چپ تعریف دارین. شما واسه همه چی جواب دارین. ولی ما وسط ابرا دنبال تعریف نبودیم. بهم می‌لولیدیم و با لذت گیفی که دیده بودیم رو تفسیر می‌کردیم. سیاره‌ی نخودی چسبیده زیر پای رئیس یعنی چی؟ بالاخره فهمیدیم هرکدوم از ما یه سیاره‌ی نخودی داره که باید پیداش کنه. شایدم چون رئیس همیشه روی کت‌شلوار و پیرهن یدست سفیدش کراوات نخودی می‌زد سیارش نخودی بود. یعنی اون می‌دونست یه سیاره داره؟ سیاست‌مدارا مردمو گول می‌زنن؟ اینجوری شد که افتادیم دنبال اصلمون. چیزی که مال ما باشه. مال اون باشیم. سیاره‌های رنگیمون ما رو صدا می‌زدن. یکیمون موند که مخفیانه بنیادگرایی رو تبلیغ کنه. وقتی به زمین رسیدم اژدهام دیوونه شد. می‌دیدم چیزی یادش اومده. هی سرشو این‌ور اون‌ور می‌کرد. خودشو به درختا می‌زد. ترسیدم لهم کنه دویدم پشت یه بوته و دممو جویدم. دُم‌جویدنی اژدهام جلو چشام دود شد رفت هوا. رفتنی سه تا تخم گذاشته بود بردم گذاشتم تو غار نزدیک فرودگاه فضاییا و علامت زدم که با بقیه قاطی نشه. با نگاه اول فهمیدم زمین اونی نیست که دنبالشم. ولی دیگه اژدهایی نداشتم که برگردم. باید تا تولد اژدها صبر می‌کردم. این اطلاعات بدرد شما نمی‌خوره. به کسی نگین چون خیلیا دنبال تخم اژدهان. واسه تقویت قوای جنسی و رفع بلغم عالیه. تو یکی از غرفه‌های فرودگاه هوش مصنوعی کمکت می‌کرد شمایل زمینیت رو انتخاب کنی. خیلی مهربون بود. براش گفتم اژدهام رفت. نشستیم غصه خوردیم. گفت: «دلت می‌خاست چی بهش بگی اگه صدات رو می‌شنید؟ اگه این سوال آرومت می‌کنه جواب بده اگه نه یکی دیگه بپرسم.» گفتم: «نه دلم می‌خاست نجاتش بدم.» گفت: «می‌تونی بجاش دکتر شی و بقیه رو نجات بدی.» انتظار نداشتم این‌قدر زود به نتیجه برسه، درد دل داشتم ولی خیلیا تو صف بودن.
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily