View in Telegram
هَم، پیشوندِ عزیزم هَم، به هر چیز بچسبد، از یگانگی درمی‌آوردش. همسر، همسایه، هم‌سنگر، هم‌رزم، هم‌اندیش، هم‌کوش، همراه. همراه همراه را بیشتر از همه‌شان دوست دارم. آن‌که بارش را به دوش کشید را هم. چه آن شبی که دیروقت بود و تاکسی گیر نمی‌آمد و زنی همراهم شد در دلگرمی، چه صبح امتحانی که از فهمِ درس تهی بودم و رفیقی همراهم شد در آشوب‌دلی، چه شب‌هایی که در مشقِ نوشتن، سرخورده بودم و یاری همراهم شد در حمایتگری، همه برایم همراهی‌هایِ دوست‌داشتنی‌اند. و این روزها، یک همراه دیگر دارم. همراهی که دستم را می‌گیرد و می‌گوید نترس، راه بیا، آرام اما پیوسته. مبادا برای خودت رو تُرش کنی. چند شبی است که برایش نامه می‌نویسم. او هم مِهرش را برایم پس می‌فرستد. مثل یک خواهر بزرگ‌تر، که از چاله‌ها باخبر است، دستم را می‌گیرد. به همراهی‌اش می‌بالم، به دانشش و به آرامشی که ابزار دست اوست. 🗓۲۸ شهریور ۱۴۰۳ 🖋مریم رئوف شیبانی @SaminA_note
Telegram Center
Telegram Center
Channel