سام گیوراد

Channel
Education
Music
Art and Design
PersianIranIran
Logo of the Telegram channel سام گیوراد
@sam_givradPromote
2.26K
subscribers
408
photos
50
videos
19
links
در دشت هایِ انگاشت... ادبیات @SamGivrad http://www.youtube.com/@Sam.Givrad
To first message
Annemarie Schwarzenbach

«آنه ماری شوارتسنباخ، بیست و سوم مه ۱۹۰۸ در زوریخ به دنیا آمد. پدرش آلفرد، بزرگترین تولید کننده ابریشم در آن زمان بود و مادرش رنه دختر اولریش ویله، ژنرال سوئیسی در جنگ جهانی اول. از این‌رو سال‌های کودکی آنه ماری در محیطی نظامی و فرهنگی سپری شد. ابتدا او را به مدرسه نفرستادند، بلکه در خانه معلم سرخانه به او درس می‌داد و در این بین آموزش پیانو و سوارکاری نیز امری بدیهی و مورد علاقه فرزند سوم خانواده بود. شوارتسنباخ در نه سالگی برای نخستین‌بار لذت داستان‌نویسی را تجربه کرد. او در خاطراتش می‌نویسد: «در کودکی هر آنچه می‌دیدم انجام می‌دادم، تجربه و حس می‌کردم، بی‌درنگ روی کاغذ می آوردم. نه ساله بودم که در دفتری خط‌کشی شده نخستین داستانم را نوشتم می‌دانستم بزرگترها به کودکان نه ساله چندان توجه نمی‌کنند، به همین دلیل هم قهرمان داستانم یازده ساله بود.» آنه ماری از ۱۹۲۷ در دانشگاه زوریخ و در رشته‌های تاریخ فلسفه، روان‌شناسی و ادبیات آلمان تحصیل کرد. اولین سفر او به آمریکا در سال ۱۹۲۸ بود و پس از آن نیز یک سال در پاریس تحصیل کرد. همزمان با نگارش مقاله برای نشریات مختلف نام او نیز مطرح می‌شد. با فرزندان توماس مان نویسنده مشهور آلمانی، یعنی اریکا و کلاوس مان در سال ۱۹۳۰ آشنا شد و این دوستی سال‌ها ادامه یافت. بهار ۱۹۳۱ تحصیل تاریخ را با درجه دکتری در دانشگاه زوریخ به پایان رساند در همان زمان نیز اولین داستان خود را با عنوان «دوستان برنهارد» منتشر کرد.
از پاییز ۱۹۳۱ تا بهار ۱۹۳۳ شوارتسنباخ در برلین از راه نویسندگی گذران زندگی می‌کرد. اما با دستیابی هیتلر به قدرت در سال ۱۹۳۳ او نیز چون دوستانش اریکا و کلاوس مان، مجبور به ترک آلمان شد. در همین زمان دو اثر با نامهای «آغاز پاییز» و «فرار به بالا» را منتشر کرد. اما او در همه این سال‌ها پیوسته در اندیشه سفر به شرق بود. در سال ۱۹۳۲ تصمیم گرفت با اتومبیل و همراه اریکا و کلاوس مان به ایران سفر کند اما خودکشی دوست صمیمی آنان ریکی هاگارتن که میخواست در این سفر همراه آنان باشد باعث شد تا این سفر انجام نشود. این سرخوردگی و ناامیدی سبب اعتیاد شوارتسنباخ به مواد مخدر شد و از آن زمان به بعد اعتیاد پیوسته بر سراسر زندگی و آثار او سایه شوم خود را افکند. در بهار ۱۹۳۳ تصمیم گرفت با کلاوس مان و کلود بوره در زوریخ نشریه‌ای برای تبعید شدگان از آلمان منتشر کند اما به دلایل سیاسی این نشریه با نام زاملونگ در آمستردام چاپ و مقاله های شوارتسنباخ عليه حکومت هیتلر در آن منتشر شد. پس از سفری به اسپانیا در پاییز ۱۹۳۳ شوارتسنباخ به خاور نزدیک و ایران سفر کرد و سال بعد نیز همین سفر تکرار شد. هر دوی این سفرها سر آغاز همکاری شوارتسنباخ با نشریه‌های مهم آلمانی‌زبان سوئیس بود. به این ترتیب آنه
ماری نخستین روزنامه نگار و عکاس سوئیسی بود که به ایران و افغانستان سفر کرد. تابستان ۱۹۳۴ به سوئیس بازگشت و خانه‌ای در انگادین اجاره کرد. این خانه سرپناهی امن برای او و دوستانش بود اندکی بعد با کلاوس مان راهی سفری برای شرکت در کنگره نویسندگان شوروی در مسکو شد و پس از پایان این کنگره به ایران آمد و در کاوشهای باستان‌شناختی ری شرکت کرد.
هنگام اقامت در ایران با کلود کلارک دیپلمات فرانسوی ازدواج کرد و به این ترتیب گذرنامه‌ای سیاسی و فرانسوی هم به دست آورد که سفرهای بعدی او را آسان‌تر ساخت. طی اقامت در تهران و دره لار بخشی از یادداشت‌های غیر شخصی» را نگاشت که اساس همین کتاب «مرگ در ایران» است
Annemarie Schwarzenbach
1908_1942
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Annemarie Schwarzenbach
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
"Drop" by Ludovico Einaudi
             «آوازِ تورانی»


با خود مرا
به زمان‌های دور می‌بری
بِبَر
آنجا که آوازِ عودهای ابریشمین
                          شنیده می‌شود
و اندام‌های مدهوشِ ما از عشق
بر تپّه‌های کوتاهِ سپیده‌دم
                           دیده می‌شود


من هم به گشت‌های بی‌همتای قدیم
                               می‌بَرَم تو را
که سایه‌های ما
جدا می‌شدند و نمی‌فهمیدیم
                                         چرا


در نورِ ماه
آه، چه رنگی داشت
بید و کبوده
صدای آواز چه زنگی داشت
زنگِ صداهای نبوده



ولی
حالا که زمانِ بی‌خودی‌ست
من بی‌خود ازمناظرِ آن رودخانه و مَرغزارِ زارَش نیستم
بی‌خود از خودم
یادم نبود که نابودم
یادم افتاد ،      شدم




از کتاب «کتاب‌های موسا مرعشی»
کتاب سوم: غزل‌های موسا(سروده‌ی شاعر)

#رضا_زاهد
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پیش‌تر در این یادداشت، مصاحبه‌ای تصویری برای نخستین بار از زنده‌یاد استاد ابراهیم پورداود گذاشته بودم. این مصاحبه بخشی از مستند «جشن سده» به‌کارگردانیِ منوچهر عسگری‌نسب بود. او زاده‌ی ۱۳۱۵ در کرمان و درگذشته‌ی ۱۳۹۷ بود. در ۱۳۴۶ که گروه «پژوهش ایران‌زمین» زیر نظر فریدون رهنما در تلویزیون ملی ایران تشکیل شد، فیلم‌سازانِ جوان موظف شدند که نخستین فیلم‌های مستندشان را دربار‌ه‌ی آیین‌های زادگاه‌شان بسازند؛ ازاین‌رو عسگری‌نسب به کرمان رفت و نخستین فیلم مستندش، یعنی جشن سده را ساخت. تصویرهایی که از کرمان قدیم در این مستند می‌بینیم حیرت‌انگیز است. برخی صحنه‌ها مانند ترمه‌دوزی و نقشه‌خوانی در فرش‌بافی (این‌جا) و آب کشیدن و ریختن در حوض به‌سبک سنتی ارتباطی به سده نداشته و صرفاً ارزش مردم‌شناسانه دارد. اینک می‌توانید فایل کامل و باکیفیت این مستند را ببینید. نویسنده‌ی گفتارِ مستند، محمدرضا اصلانی، کارگردان گیلانیِ اثر درخشان «شطرنج باد» (۱۳۵۵) است. به‌گفته‌ی استاد مهرداد بهار، احتمالاً سده ربطی به ۱۰۰ ندارد (حتی واژه‌ی سده در معنای قرن هم متأخر است) و سده گویا از ریشه‌ی sand به‌معنای ظاهر شدن و آشکار شدن است.
@REsearchers
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قصیده‌ی «دماوندیه» ملک‌الشعرا بهار
با صدای نامیرای ایرج گرگین.


امروز دوازدهمین سال‌روز درگذشت ایرج گرگین است.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سیاوش در تخت جمشید (۱۳۴۶)

کارگردان: فریدون رهنما
Roozha-1.pdf
6.6 MB
جلد اول کتاب "روزها در راه"
ــــ
[...]
کتاب روزها در راه دور دوم یادداشت‌های روزانه‌ی شاهرخ مسکوب است که چندماهی قبل بهمن۵۷ شروع می‌شود و کشیده می‌شود به روزهای غریب آن زمستان و بعد غربت آغاز می‌شود: پاریس، نومیدیِ بازگشت، غزاله که سوال زیاد می‌پرسد، زندگیِ مشترکی که به «اندوهِ سردِ ملالِ آدمی» دچار می‌شود؛ و بخشی هم احوالت درونیش است: کار، نوشتن، بنیاد، سفرها، نامه‌ها، کتاب‌های بی‌سرانجام، مسافرانی که از ایران می‌آیند و حدیث غم می‌کنند، فکر ایران...

اهمیت «روزانه»‌بودن یادداشت‌ها هم در این است که قصد و منظوری از ابتدا ندارد برای جور دیگری نمایاندن، این نیست که در آخر عمر نشسته باشد و منظری برگزیده باشد و بعد بیاید از حافظه‌ی دغل‌کار بهره ببرد تا سنگ قبری آبرومند برای خودش ترتیب بدهد...
ــــ
(متن کامل یادداشت «روزها در راه؛ ارادتِ ما به شاهرخ مسکوب» (بهمن ۱۳۹۷) را در وبلاگ بخوانید)
ــــــــــــــــــــــــــ
روایتِ روانبد
roozha-2.pdf
6.6 MB
جلد دوم کتاب "روزها در راه"
ــــ
[...]
یادداشت‌های شاهرخ مسکوب [روزها در راه] شاید نخستین سند پایه‌ی ادبی از انسانِ ایرانیِ قرن بیستم است که افتاده در تلاطم حوادثی که مدام و بی‌رحم تمام کنج‌و‌کنارهای زندگی‌اش را زیر و رو می‌کند، و در این دگرگونی‌ها صادق‌ترین شاهد همین یادداشت‌های روزانه‌ی کسی‌ست که صراحت دارد و خُردترین چیزها را می‌تواند جوری «ساده و راحت» بنویسد که تا سال‌ها و سال‌ها هرکسی شاید لحظه‌ای خودش را در این آینه ببیند که چطور گرفتار عشقی محتوم است، از روزگار و ناپایداری زندگی‌اش در عذاب است، کار فکری‌اش با امورات روزمره نمی‌خواند یا نگران مرگ است و از این چیزها. جز این وجه (که خودش کمیاب است) این یادداشت‌ها سندی از گذران روزگار است بر صفحه‌ی ذهن آدمی دردآشنا و نگرانِ ایران و زبان فارسی.
ــــ
(متن کامل یادداشت «روزها در راه؛ ارادتِ ما به شاهرخ مسکوب» (بهمن ۱۳۹۷) را در وبلاگ بخوانید)
ــــــــ
روایتِ روانبُد
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خواستگاری (۱۳۴۱)
کارگردان و تهیه‌کننده: ابراهیم گلستان
(سپاس از دوستی که فیلم را یافت و برای بازنشر در اختیار گذاشت.)

«موسسه ملی فیلم کانادا» سال ۱۳۴۰ ساختن فیلم کوتاهی به نام خواستگاری را به «سازمان فیلم گلستان» پیشنهاد کرد. در این فیلم فروغ فرخ‌زاد هم دستیار کارگردان بود هم بازیگرِ نقشِ خواهرِ‌داماد. نقش حاج‌آقا (پدر عروس) را ابتدا قرار بود جلال ‌آ‌ل‌احمد بازی کند که بعد از انصراف او پرویز داریوش این نقش را بازی می‌کند. طوسی حائری نیز نقش مادر حسن (داماد) را دارد ـــــ‌که محمود هنگوال نقش او را بازی می‌کند. عروس هم هایده تقوی، دخترعموی ابراهیم‌ گلستان، است.
شاید این اولین باری باشد که لحظاتی از فروغ فرخزاد و پرویز داریوش و طوسیِ حائری می‌توانیم دید.
ــــ
روایتِ روانبُد
.

یادکرد ابراهیم گلستان
در مدّ و مهِ دریایی با مرواریدهای رخشان


می‌گویند ابراهیم گلستان کجا اثرگذار بوده است؟ واقعیت آن است که بررسی شخصیت چندوجهی ابراهیم گلستان و حتا فهرست کردن سیاهه‌ی آثار و اثراتش، در این مجال کوتاه نمی‌گنجد. اما اگر بخواهیم به‌طور مختصر برخی از ابعاد اثرگذاری او را نام ببریم، می‌توانیم از تاثیر او بر داستان‌نویسی مدرن ایران آغاز کنیم و در این میان به اهمیت ترجمه‌های او نیز اشارتی داشته باشیم.

ابراهیم گلستان بی‌برو و برگرد یکی از نخستین مدرنیست‌های ایران در عرصه‌ی داستان‌نویسی است. در همه‌ی بررسی‌های تاریخی درباره‌ی سرچشمه‌ها و پیشبرد داستان‌نویسی مدرن ایران، نام گلستان در کنار محمدعلی جمالزاده، صادق هدایت، بزرگ علوی، صادق چوبک، بهرام صادقی، غلامحسین ساعدی و هوشنگ گلشیری می‌درخشد.
اشراف او به ادبیات جهان و ترجمه‌ی آثاری از نویسندگان مدرنیست غربی (چخوف، همینگوی، فاکنر و...) در دهه‌ها‌ی ۲۰ و ۳۰ خورشیدی زمینه‌ساز این پیشگامی شد.

گلستان از کودکی بسیار کتاب می‌خواند. خودش به غنای کتابخانه‌ی پدری اشاره می‌کند و تاثیری که بر کتاب‌خوانی‌اش گذاشته بود. اما او در سال‌های دهه‌ی ۲۰، کتاب‌هایی به زبان انگلیسی از دکه‌ای در روبه‌روی سینما متروپل لاله‌زار می‌خرید که گالستیان، صاحب دکه، به قیمت نسخه‌ای پنج ریال می‌فروخت‌.
بدین ترتیب، گلستان آثار همینگوی را در بهار و تابستان ۱۳۲۶ خواند و در سال ۱۳۲۸ در سن ۲۷سالگی ترجمه‌ی او از کتابِ همینگوی با نام «زندگی خوش کوتاه فرنسیس مکومبر» منتشر شد؛ درست در زمانی که تعدادِ مترجمان حرفه‌‌ای ایران انگشت‌شمار بود و انتشارات امیرکبیر هنوز با نشان کمپانی فیلمسازی مترو گلدوین مه‌یر فعالیت می‌کرد.
ترجمه‌ی گلستان، اولین ترجمه از آثار همینگوی در ایران بود و از قضا به گفته‌ی عبدالرحیم جعفری، بنیانگذار و مدیر انتشارات امیرکبیر، جزو اولین کتاب‌هایی که آن موسسه منتشر کرد.

حتا نجف دریابندری نیز از طریق گلستان، فعالیت ترجمه را آغاز کرد. او A farewell to Arms را از ابراهیم گلستان امانت گرفته بود که بخواند و گویا به تشویق گلستان ترجمه‌اش کرد. بدین ترتیب، برگردان «وداع با اسلحه» در سال ۱۳۳۳ درآمد و از آن پس، مسیر ترجمه‌ی آثار همینگوی در ایران هموار شد، مسیری که بدون شک توسط ابراهیم گلستان آغاز و ریل‌گذاری شده بود.

همان‌طور که گفتیم، ترجمه‌های گلستان از داستان‌های مدرن غربی و مطالعات فراگیر او در این زمینه، کمک کرد تا او در نوشتن داستان‌ نیز در جایگاه نخستین مدرنیست‌های ایران قرار بگیرد.
اگر تنها اندکی با داستان‌های مدرن آشنایی داشته باشیم، درک عناصر مدرن در داستان‌های ابراهیم گلستان دشوار نخواهد بود.
دستمایه قرار دادن تنهایی و تک‌افتادگی فرد، تمرکز بر ذهن شخصیت‌ها‌ و غالب بودن کشمکش‌های درونی فرد به‌جای کشمکش‌های بیرونی، برخی از بارزترین ویژگی‌های مدرنیستی آثار اوست.

قاسم‌ هاشمی‌نژاد، منتقد برجسته‌ی ادبی، در روزنامه‌ی آیندگان به سال‌های ۴۸ و ۴۹ دو نقد بر دو مجموعه‌داستان «آذر، ماه آخر پاییز» و «مدّ و مه» گلستان نوشته است و با صراحت تمام بر قدرت داستان‌نویسی گلستان صحه می‌گذارد.
او، در شماره‌ی ۱۷ مهر ۱۳۴۸ آیندگان، در مقاله‌ای با عنوان «آن شب‌ها و آن شورها» درباره‌ی «آذر، ماه آخر پاییز» می‌نویسد:
«حتا پس از گذشت یک نسل - این مجموعه نخستین بار در سال ۱۳۲۸ انتشار یافت - قصه‌های آذر، ماه آخر پاییز (الف، از طراوت در «مایه»؛ (ب، از گیرایی و انسجام در «سبک»؛ (ج، از غنا و شورمندی در «زبان» سرشارند.»

همچنین، در شماره‌ی ۱۲ مرداد ۱۳۴۹ همان روزنامه، در مقاله‌ای با نام «گلستان در مدّ و مه» تاکید می‌کند:
«در اکثر قصه‌های گلستان، از جمله در مدّ و مه ما با [یک] سبک ابداعی مواجهیم که انفجاری‌ست از اندیشه‌های تند و بی‌محابا، نهیب‌های هشدارانه، «موعظه»های پرطنین که در پراکندگی آن «پیشگویی»، به تفاوت کم یا زیاد می‌درخشد و تک‌گویی آتشینی که کلمات آن چون گوی‌های ولِ بیلیارد در یک بازی مغشوش بر هم می‌خورند و غالبا طنین پیروزمندانه و غرورآمیزی دارند.»

تنها اگر بدانیم قاسم‌ هاشمی‌نژاد در نقد ادبی ایران چه جایگاه ممتازی دارد و از چه نگاه تیزبین، صراحت و شجاعت بی‌مانندی برخودار بوده و چه بزرگانی را در بوته‌ی نقد بی‌ملاحظه‌ی خود قرار داده است، متوجه خواهیم شد که تحلیل‌ها و تمجیدهای او درباره‌ی کتاب‌های گلستان، تا چه اندازه می‌تواند معیار تشخیص سره از ناسره باشد تا همین امروز.

سخن گفتن از باقی داستان‌های ابراهیم گلستان به‌ویژه داستان بلند «خروس» مجال جداگانه‌ای می‌طلبد؛ و جز آن، فعالیت‌های دیگر گلستان، از روزنامه‌نگاری و نقد ادبی گرفته تا فیلم‌سازی و عکاسی و... نیز می‌مانند برای مجالی دیگر؛ که هریک دریایی است ‌بیکران با مرواریدهای درشت رخشان.


حدیث خیرآبادی
دوم شهریور ۱۴۰۲

.
ابراهیم گلستان
More