✍ نوایی در باد
میچرخد سیدی در دستگاه. نقش میبندد نامِ سریال. مینهم سر بر متکا. سپری میشوند دقیقهها. میرود دختری در برفها. میپیچید نوای پیانو. لابهلای سفیرکشیدنهای باد. میجوید خویش را پشتِ دری. میگشاید به آرامی در را. میجوید پیانویی عظیم را. نمیبیند چهرهی نوازندهاش را. ستونی است میان آنها. میگذرد از کنارِ ستون. مینگرد نوازندهاش را. میدوند دستانش بر ساز. میچکد عرق از پیشانیش. مینوازد قطعهای دشوار را. قلبم اما میتپد بیاختیار. میپیچد نغمههای جنونآمیزِ ساز. میرقصد کودکی در درونم. بعد از مدتها انتظار. برمیدارم کنترل را. کمی برمیگردانم به عقب. گوش میسپارم به نوا. سیراب نمیشوم اما. بارها میشنوم آن را. کاویدمش مدتها. تا عاقبت یافتم قطعه را. اسکرتسو شماره یکِ شوپن. دل باختم به آسانی. به نوایی در باد.
پی نوشت: مخصوصن داستانی در جملههایی کوتاه و نهایتن سه یا چهار کلمهای نوشتم.
سحر بلنداختری