مابین آن سکوت اهورایی
برگشت و گفت با هیجان: آری
یعنی که ابتدای جهان بله
یعنی که انتهای جهان آری
تنها تویی که تُندی هستی را
یارای ایستاده شدن داری
ای آخرین جوابِ کمیکافی!
ای آخرین پناه زبان! آری!
با من سخن بگوی وَلو هرگز
حرف از بکارت تو نمیکاهد
آوازهای گمشده را سر ده
با من بخوان! بخوان و بخوان، آری
دست تو را گرفتم و تاریکی
از پایِمان شروع به رفتن کرد
میدیدم و صدای تو میآمد
از سمتِ سایههای جوان... آری
مِنهای گریههای مهآلودم
من با تو با تمامت خود بودم
بنگر چگونه قلب منی ای زن!
بیهوده میشوی نگران... آری
گفتم کنار ماه نپاینده
میآیم از سپیدهی آینده
گفتی همان بهار که در راه است؟
گفتم همان بهار، همان، آری
دنیای ما دوچرخهی مجروحی
در انزوای ساکتِ انباریست
جا مانده حرفهای خدا شاید
در کیف مرد نامهرسان... آری
#سعید_مبشر
@saeid_mobasher_71