میگفت:
همه جای خانه را مرتب کردهام و اکنون تنها جای به همریخته ،
#خودم هستم.
جایی میخواندم بالای هفتاد درصدِ مبتلایان به بیماریهای خود ایمنی، زنان هستند در حالی که این بیماریها وابسته به جنسیت نیست، تحقیقی روی همبستگی ابتلا به این بیماریها و
#زن بودن انجام شده و به این نتیجه رسیدهاند که که بیماریهایی مثل لوپوس، ام اس، لیکنپلان، دردهای مفاصل روماتیسمی و … در افرادی بیشتر بروز دارد که جهانشان دیگران هستند و همه چیز را مرتب میکنند غیر از خودشان. در افرادی بیشتر ظهور دارد که سالهای متمادی به خودشان حق ناراحت بودن، غمگین بودن یا خشمگین بودن ندادهاند اما به ناراحتی، غم و خشم دیگران مرهم گذاشتهاند. در کسانی بروز دارد که خودشان در شلوغی اطرافشان گم شدهاند و این صفات در جهانِ زن ستیزِ ما اغلب وظیفهی بانوان قلمداد شده و از آنان انتظار رفته که چنین باشند لذا آنها بیشتر قربانیان بیماریهای خود ایمنی هستند.
اینها را که خواندم با خود گفتم از امروز شروع میکنم. به
#خودم بها میدهم و نمیگذارم که قربانی شوم اما مشکل از آنجا شروع شد که مرزهای خود را نمیشناختم. این
#من دقیقا از کجا شروع میشود و به کجا ختم میگردد؟ مرز
#من با خانوادهام، شاگردانم، شهرم، دینم، دوستانم و… کجاست؟ مگر فدا شدن برای خانواده
#من را راضیتر نمیکند؟
مگر من به عنوان بخشی از یک جامعه نباید هزار زحمت را متقبل شوم تا جامعهی شاگردانم رشد کنند یا شهرم آرامتر باشد یا آرمانهای دینم محقق گردد؟
چگونه باید
#من را از اینها جدا کرد؟
#من جدا از اینها اصلا چه معنایی دارد؟
و چگونه باید از پرداختن به
#من فارغ از تمام تعلقات لذت برد؟ من بیشتر عذاب وجدان میگیرم، حس خودخواهی اذیتم میکند و حالم خرابتر میشود! تفاوت خودخواهی با دوست داشتن
#من چیست؟
نمیدانم…. چیست؟!
آنچه در نهایت دستگیرم شد این بود که
#من در پایان چهل و دو سالگیام و در سرپایینی قلهی زندگی هنوز مرزهای خود را نمیشناسم و هنوز خودم را نمیتوانم از جهان پیرامونم تمیز دهم چیزی که چقدر بدیهی فرض میشود اما من …. بلد…. نیستم!
#سرگیجه#مرزهایم#ساغرطباطبایی#آخرینروزفروردین۱۴۰۳🆔@saagharaneh