گاهی زندگی مدرن با خانههای مجلل و تجملاتش، به شدت خستهکننده و ملالآور میشود.
امروز به یکبارگی دلم خواست که دختر دهات باشم. دختری که در دل صحراهای سبز و هوای تازه زندگی میکند، جایی که صدای پرندگان صبحگاهی به جای زنگ گوشیها به گوش میرسد. دختری که گفته مادر بزرگهای ما "ده انگشتش ده چراغ" است؛ هر انگشت، نشانی از کار و زحمت و عشق به زندگی دارد.
دلم میخواهد خامک بدوزم، و هنری قدیمی را زنده کنم حس نرم پارچه در دستانم و صدای سوزن که با نغمهای عاشقانه بر روی آن میرقصد، روح مرا سرشار از آرامش کند.
بنشینم دستانم را رنگی کنم با رنگ سرخ حنا، همچون آتش عشق و زندگی. آنها را به زیبایی با دقت بیآرایم و در هر دانه حنا، حس و حال خود را بنویسم. برگهای این گیاه شگفتانگیز را به آرامی چیده و با عشق بکوبم، تا عصاره زیبایی و طراوت را از آنها استخراج کنم.
شال دور سرم را با رنگهای شاد و زنده بپیچم، چنان که هر بار که به آینه نگاه کنم، تصویر خود را در پراکندهگی رنگها بیابم. آنگاه با لمس این شال، احساس گرمایی را در دل خود حس کنم که از ارتباط با ریشهها و فرهنگ این سرزمین نشأت میگیرد.
گیسوانِ بلندم را ببافم، زیر آفتاب درخشان بدرخشند، و هر رشته از آنها گویی داستانی را در دل خود حفظ کرده است. بر افراز شکوه این موها، دلم میخواهد که آزادانه بوزد نسیم، و هر بار که نسیم به سراغم میآید، حس راحتی و آرامش را در وجودم زنده کند.
صدای پای زیب را بشنوم، همان حلقهی که از عشق و زیبایی بافته شده را دور پا ببندم و با هر گام، نغمهای از آهنگ زندگی را به گوشم برسد. صدای برخورد حلقه با جلد زمین، شباهتی به موسیقی گنگی دارد که فقط دل عاشقان آن را درک میکند.
میخواهم بوی نان تازه از تندور بلند شود؛ نانی که با عشق و زحمت خودم پختهام.
میوههای دست چینم را که با دقت و عشق انتخاب کردهام، به آرامی در سبدی بچینم،
همان میوههایی که رنگش مانند رنگینکمانی است که در دل بهار جلوهگری میکند.
میخواهم لحظاتی را در کنار خانواده و دوستانم بگذرانم؛ دور هم جمع شویم و از داستانهای قدیمی بگوییم، از نسلی که قبل از ما بودهاند و از سادگی و صداقت آنها بیاموزیم. خواب دیدن یک دختر دهات بودن، از آن رویاست که در آن سادگی و زیبایی وجود دارد، جایی که هر روز، یک جشن کوچک برای زندگی است و محبت، از دل به دل منتقل میشود. این زندگی با تمام چالشها و زحمتهایش، گنجینهی از لحظات با ارزش است. گرچه زندگی شهری را نمیتوان نادیده گرفت، اما دلم میخواهد گهگاهی در دهات باشم و فراموش کنم زندگی مدرن را.
#رخسار_امینی