داستان زندگی شهدا

#شهید_احمد_پاریاب
Канал
Логотип телеграм канала داستان زندگی شهدا
@zendegishahidПродвигать
138
подписчиков
31,4 тыс.
фото
11 тыс.
видео
2,56 тыс.
ссылок
"﷽ " امروز فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست مقام معظم رهبرے❤️ به امیدِ روزی که بگویند؛خـادِمٌ الشٌـهدا به شــهدا پیوست تبادل و تبلیغ نداریم🚫 لینک ما درایتا👇 http://eitta.com/@zendegishahid
#از_موج_تا_اوج

#شهید_احمد_پاریاب علمدار گردان شهادت بود جانبازی که به خاطر تحریم‌ها دیگر دارویش پیدا نمی‌شد...
ما مقصریم که این روزها کمتر از حال جانبازی می‌پرسیم که گرفتاری‌اش همین دم و بازدم است عرصه تنگ می‌شود وقتی داروها گران می‌شود و ماهی یک میلیون تومان بیشتر حقوق نمی‌رسد که باید با آن هم خرج زندگی و زن و بچه را داد و هم دارو و درمان را و در این شرایط بنیاد جانبازان، این جانبازان را رها می‌کند تا برای تهیه دارو به سمت بازار آزاد بروند...
همسرش بیست سال تحمل کرد و #کپسول یازده کیلویی اکسیژن را چهار طبقه بالا و پایین برد دیگر کار به جایی می‌رسد که جامعه هم از دستش خسته می‌شود و حاضر نیست برایش کاری انجام دهد جامعه حاضر نیست برای #جانباز_شیمیایی یک میلیارد هزینه کند تا شش ماه بیشتر زنده بماند...
زن و بچه هم از دستش خسته می‌شوند و نمی‌توانند او را تحمل کنند، چون این #جانباز_اعصاب_و_روان وقتی به هم می‌ریزد متوجه اعمالش نیست و مثلا تلویزیون را می‌شکند حتی رفقایش هم از دست او خسته می‌شوند...
#پاریاب بعد از جدایی به جای آنکه به شمال تهران برود به قرچک ورامین رفت و در واقع به آنجا شوت شد پاریاب، علمداری بود که هر موقع در لشگر ۲۷ محمد رسول الله(ص) کار گره می‌خورد، همت می‌گفت: کار را بدهید به احمد تا برود با بچه‌هایش گره را باز کند...
در آخر هم آتش نشانی رفت دَرِ خانه او تا فهمید که پاریاب چهار روز است که تمام کرده و بدنش بو گرفته است...
او بو نگرفته است این بوی گند ماست بوی گند جامعه است که علمداران و شیرهایش را فراموش می‌کند ؛ و اما شهدا را به یاد بسپاریم نه به خاک...

#احمد_پاریاب
#جانباز_اعصاب_و_روان

پ.ن ۱: شیمیایی شدن چیزی است شبیه عاشق شدن...
پ.ن ۲: شهادت را جز به اهل درد نمی‌دهند...
#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃

@zendegishahid
بسم رب الشهدا و الصدیقین


#حاج_مرتضی_طاهری جانباز دفاع مقدس به یاران شهیدش پیوست
شهید بزرگوار امروز صبح ساعت ۹ تشیع شد..

مزار این شهید بزرگوار کنار #شهید_احمد_پاریاب در قطعه شهدا بهشت زهرا

شهادتت مبارک
روحمان با یادش شاد...

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸

@zendegishahid
به یاد اسطوره اخلاص و ایمان
#جانباز_شیمیایی #سردار_شهید_حاج_احمد_پاریاب
#فرمانده_دلاور_گردان_حبیب_بن_مظاهر و
#گردان_شهادت
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله_ﷺ

فرماندهی که ماسک خود را به نیروی تحت امر خود داد تا با فداکاری عمری با درد نفس کشیدن بگذراند و با همان درد شهید شود .

شهادت: ۲۳ اسفند ۱۳۹۲
مزار: گلزار شهدای بهشت زهرا(س)
قطعه۲۹/ ردیف۲۶/شماره ۹

16 ساله بود که آمد به سوی ميعادگاه عشاق.
زيرک بود و چابک، فرمانده گروهان شد.
لياقت‌هايش او را فرمانده گردانی، #گردان_حبيب_ابن_مظاهر و مدتی بعد هم به فرماندهی گردان شهادت لشکر۲۷ رساند. در بيش‌تر عمليات‌ها حضور داشت. با همت جبهه‌ها دم‏خور بود. يادگاريهای زيادی از جنگ داشت. از تير و ترکش تا شيميايی!
درصد جانبازي‌اش را بايد از تعداد سرفه‌ها و خونی که بعد از سرفه‌ها دستمال همراهش را رنگين مي‌کرد، شمرد؛ مظنه نه در دستان کارکنان جنگ نديده‌ي «بنياد» است و نه... اين آخري‏ها داروهايش او را «تحريم» کرده بودند و برايش کلاس مي‌گذاشتند، مثل همان کارکنان جنگ نديده‌ي بنياد: «مگر براي ده روز بيش‌تر زنده ماندن او، بايد اين‌قدر هزينه‌ي از «بيت‌المال!» بدهيم!» غريبانه جنگيد و غريبانه زندگي کرد و غريبانه پريد؛ گمنامي را از بانوي شلمچه به ارث برده بود. به خاطر همين خيلي «مادري» بود. بيش‌تر از مردم، لوله‌هاي کپسول اکسيژن دردش را مي‌شناختند و غمخوارش بودند، همان‌طور که صداي هق‌هق گريه‏هاي غريبش را کسي نشنيد جز در و ديوار خانه‌اش. با غربتش نشان داد که مي‌شود سردار بود اما در قرچک ورامين زندگي کرد، مي‌توان سردار بود اما کسي در اطرافت پرسه نزند، مي‌توان سردار بود اما تنهايت بگذارند، مي‌توان سردار بود و کنج خانه‌ات جان بدهي و جنازه‌ات هم سه روز توي خانه بماند و مأموران دلسوز آتش‌نشاني، به دادت برسند!
روحمان با يادش شاد.

#شهید_احمد_پاریاب
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج

@zendegishahid
@zendegishahid
#از_موج_تا_اوج

#شهید_احمد_پاریاب علمدار گردان شهادت بود جانبازی که به خاطر تحریم‌ها دیگر دارویش پیدا نمی‌شد...
ما مقصریم که این روزها کمتر از حال جانبازی می‌پرسیم که گرفتاری‌اش همین دم و بازدم است عرصه تنگ می‌شود وقتی داروها گران می‌شود و ماهی یک میلیون تومان بیشتر حقوق نمی‌رسد که باید با آن هم خرج زندگی و زن و بچه را داد و هم دارو و درمان را و در این شرایط بنیاد جانبازان، این جانبازان را رها می‌کند تا برای تهیه دارو به سمت بازار آزاد بروند...
همسرش بیست سال تحمل کرد و #کپسول یازده کیلویی اکسیژن را چهار طبقه بالا و پایین برد دیگر کار به جایی می‌رسد که جامعه هم از دستش خسته می‌شود و حاضر نیست برایش کاری انجام دهد جامعه حاضر نیست برای #جانباز_شیمیایی یک میلیارد هزینه کند تا شش ماه بیشتر زنده بماند...
زن و بچه هم از دستش خسته می‌شوند و نمی‌توانند او را تحمل کنند، چون این #جانباز_اعصاب_و_روان وقتی به هم می‌ریزد متوجه اعمالش نیست و مثلا تلویزیون را می‌شکند حتی رفقایش هم از دست او خسته می‌شوند...
#پاریاب بعد از جدایی به جای آنکه به شمال تهران برود به قرچک ورامین رفت و در واقع به آنجا شوت شد پاریاب، علمداری بود که هر موقع در لشگر ۲۷ محمد رسول الله(ص) کار گره می‌خورد، همت می‌گفت: کار را بدهید به احمد تا برود با بچه‌هایش گره را باز کند...
در آخر هم آتش نشانی رفت دَرِ خانه او تا فهمید که پاریاب چهار روز است که تمام کرده و بدنش بو گرفته است...
او بو نگرفته است این بوی گند ماست بوی گند جامعه است که علمداران و شیرهایش را فراموش می‌کند ؛ و اما شهدا را به یاد بسپاریم نه به خاک...

#احمد_پاریاب
#جانباز_اعصاب_و_روان

پ.ن ۱: شیمیایی شدن چیزی است شبیه عاشق شدن...
پ.ن ۲:شهادت را جز به اهل درد نمیدهند...

@zendegishahid