داستان زندگی شهدا

#سنندج
Канал
Логотип телеграм канала داستان زندگی شهدا
@zendegishahidПродвигать
138
подписчиков
31,4 тыс.
фото
11 тыс.
видео
2,56 тыс.
ссылок
"﷽ " امروز فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست مقام معظم رهبرے❤️ به امیدِ روزی که بگویند؛خـادِمٌ الشٌـهدا به شــهدا پیوست تبادل و تبلیغ نداریم🚫 لینک ما درایتا👇 http://eitta.com/@zendegishahid
@zendegishahid
‍ احمد متوسلیان هستم.
پیامی برای #مهمان محترم شما دارم.
به آقای بنی صدر بگویید حتی خواب آمدن به منطقه #مریوان را هم نباید ببیند!"
.

قرار بود #بني‌صدر به مريوان بيايد.
لذا نماينده‌ اي از طرف خودش، جلوتر به مريوان فرستاده بود تا مقدمات ورود را در آنجا فراهم کند!

احمد که از قضیه مطلع شده بود، به پادگان #سنندج بی سیم زد و خیلی قرص و محکم بنی صدر را #تهدید کرد!

نماینده بنی صدر گفت:
ایشان (بنی صدر) می فرمایند به فرمانده #سپاه مریوان بگویید که تو اصلاً در حدی نیستی که با من اینطوری صحبت کنی!
کاری نکن که تو را بدهم دست #دادگاه_نظامی!
من بعد از #امام، نفر دوم این نظام هستم!

احمد به نماینده ی بنی صدر گفت:
به او بگویید من دادگاه نظامی گنده تر از تو را هم دیده ام (دادگاه نظامی رژیم #شاه)!
اما این هم که تو می گویی نفر دوم نظام هستی،
بدان که این نظام، #نظام_اسلامی است!
در این نظام هر که بالاتر باشد، متقی تر هم باید باشد!
من بویی از #تقوا در تو نمی شنوم!

کار بالا گرفت و #بنی_صدر گفت:
من تا ده دقیقه دیگر با #هلی_کوپتر به مریوان می آیم تا ببینم تو چطوری می خواهی جلوی مرا بگیری!

احمد هم به همان کارگزار بنی صدر گفت:
به او بگو فلانی می گوید ما اینجا کالیبر ۵۰ داریم!
آنقدر اطراف هلی کوپترش تیر می زنیم و توی هوا نگهش می داریم که اصلاً نتواند به زمین بنشیند!

بنی صدر دیگر چیزی نگفت.
فهمید حریف احمد نمی شود.
این شد که به نماینده خودش گفت به سنندج برگردد.
خودش هم برگشت.

@zendegishahid

📚در انتهای افق

#احمد_متوسلیان_هستم
@zendegishahid
‍ ما همیشه در کوه‌ها به دنبال #ضدانقلاب بودیم.
اطلاعات که به دست حاج احمد می‌رسید، بلافاصله #عملیات انجام می‌شد.
نمی‌گذاشتیم ضد انقلاب راحت در خانه‌اش بخوابد!

حاجی صبح‌های زود، #زمستان سرما بعد از #نمازصبح ما را به ارتفاعات مشرف به شهر #پاوه می‌برد.
تا بالای زانو در #برف فرو می‌رفتیم!
خودش هم می‌آمد.
به سر #قله که می‌رسیدیم، خوشحال می‌شدیم که دیگر آموزش تمام شده...

اما حاجی می‌گفت؛
نه!
حالا باید #کلاغ_پر بروید!

حتی در #سنندج قبل از رفتن به #مریوان، صبح و عصر ما را بالای ده مرتبه دور زمین #صبحگاه می چرخاند و #سینه_خیز می‌برد و از زیر #سیم_خاردار هم عبور می‌کردیم!

او می‌گفت:
اگر نتوانم شما را که به این منطقه آمده‌اید از نظر #نظامی آماده کنم، اگر خدای نکرده برایتان اتفاقی بیفتد من مسئول خواهم بود!
#کردستان #سخت است!
باید سختی بکشید تا بتوانید کردستان را تحمل کنید.

وقتی به مریوان رسیدیم خود پیش مرگ‌ها می‌گفتند:
ما که بچه‌های #کوهستان هستیم، نمی‌توانیم مثل شما از کوه‌ها بالا برویم!
شما چطور این قدر سریع بالا می‌روید؟
گفتیم:
ما فرمانده قَدَر قدرتی مثل حاج احمد داریم!

#حاج_احمد_متوسلیان
📚 در هاله ای از غبار
به ما بپیوندید↙️↙️↙️
@zendegishahid
@zendegishahid

‍ ‍ ما همیشه در کوه‌ها به دنبال #ضدانقلاب بودیم.
اطلاعات که به دست حاج احمد می‌رسید، بلافاصله #عملیات انجام می‌شد.
نمی‌گذاشتیم ضد انقلاب راحت در خانه‌اش بخوابد!

حاجی صبح‌های زود، #زمستان سرما بعد از #نمازصبح ما را به ارتفاعات مشرف به شهر #پاوه می‌برد.
تا بالای زانو در #برف فرو می‌رفتیم!
خودش هم می‌آمد.
به سر #قله که می‌رسیدیم، خوشحال می‌شدیم که دیگر آموزش تمام شده...

اما حاجی می‌گفت؛
نه!
حالا باید #کلاغ_پر بروید!

حتی در #سنندج قبل از رفتن به #مریوان، صبح و عصر ما را بالای ده مرتبه دور زمین #صبحگاه می چرخاند و #سینه_خیز می‌برد و از زیر #سیم_خاردار هم عبور می‌کردیم!

او می‌گفت:
اگر نتوانم شما را که به این منطقه آمده‌اید از نظر #نظامی آماده کنم، اگر خدای نکرده برایتان اتفاقی بیفتد من مسئول خواهم بود!
#کردستان #سخت است!
باید سختی بکشید تا بتوانید کردستان را تحمل کنید.

وقتی به مریوان رسیدیم خود پیش مرگ‌ها می‌گفتند:
ما که بچه‌های #کوهستان هستیم، نمی‌توانیم مثل شما از کوه‌ها بالا برویم!
شما چطور این قدر سریع بالا می‌روید؟
گفتیم:
ما فرمانده قَدَر قدرتی مثل حاج احمد داریم!

#حاج_احمد_متوسلیان
📚 در هاله ای از غبار


به ما بپیوندید↙️↙️↙️
@zendegishahid