Смотреть в Telegram
‌چه رنجی کشیده‌ای از عادتت به من، به روح تنها و وحشی‌ام، و به نامم که می‌رماند همه را. بارها دیده‌ایم ستارهٔ صبح می‌سوزد و بر چشم‌های ما بوسه می‌زند، و بالاسرمان باز می‌شوند شفق‌ها به گونهٔ بادزن‌هایی چرخان. کلمه‌های من نوازشگرانه بر تو می‌بارید. دیرزمانی‌ صدفِ آفتابی‌ اندام تو را دوست داشته‌ام تا به آنجا که بیانگارم دارندهٔ دنیایی‌ام: از کوه‌ها برای تو گل‌های شاد می‌آورم، سنبل آبی، فندق تاری، و سبدهای وحشی‌ بوسه. می‌خواهم با تو آن کنم که بهار با درختان گیلاس‌‌... پابلو نرودا|ترجمه: بیژن الهی @zemesstaaan
Telegram Center
Telegram Center
Канал