تا چند می سوزی
چون موج از توفان دریا سر، در آوردیم
ققنوس وار از آتش خود پر در آوردیم
بستند بر ما سنگ و خاک و خاره،راه، اما
ما چشمه بودیم از زمین بستر در آوردیم
شب سوختیم از آتش بیداد و صبح زود
آیینه ها از خاک خاکستر در آوردیم
چل دختران خویش را در کوه گم کردیم
از دشت یک صحرا گل پرپر در آوردیم
رنگینه و شمسیه و شکریه ها دادیم
گلچهره و گلشاه و گل زیور در آوردیم
از ما اگر صد دست و پا و سر جدا کردند
ما آژدهایم و سر دیگر در آوردیم
تا چند میسوزی کتاب و مکتب ما را
ما داد خود را از دل دفتر در آوردیم
با آتش کین شما، ما هستی خود را
با سوختن در هیأت اخگر در آوردیم
از ما رهایی نیست شهر جهل و افیون را
از جان خود یک شهر پیغمبر در آوردیم
#stophazaragenocide#ابوطالب_مظفری #شهدای_کاج#دشت_برچی