زن و جامعه (زن کارگر)

#free_sharifeh_mohammad
Канал
Запрещенный контент
Политика
Социальные сети
Образование
Персидский
Логотип телеграм канала زن و جامعه (زن کارگر)
@zan_jПродвигать
2,08 тыс.
подписчиков
17,1 тыс.
фото
14,3 тыс.
видео
5,21 тыс.
ссылок
تماس با ما : @Zan_jameh Women's emancipation
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شریفه محمدی ،فعال مدنی و کارگری را به قیام مسلحانه علیه (بغی)حکومت اسلامی متهم کرده اند.

اتهامات دروغین به شریفه محمدی و دیگر زندانیان سیاسی برای مشروعیت بخشیدن به آزار زندانیان سیاسی میباشد. شریفه محمدی و دیگر زندانینان سیاسی باید بدون قید و شرط آزاد شوند.

#free_sharifeh_mohammad
#freesharifeh

https://x.com/freesharifeh?s=11&t=QFp7f3VJuIud2AQp47XdqA

#شریفه_محمدی_آزاد_باید_گردد

@zan_j
زن و جامعه (زن کارگر)
Photo
خاطره ای از یک همنورد


درست همان لحظه که داشتم از بی‌خوابی و سرما و خوف مسیر طولانی و سخت پیشِ رو به خودم فحش می‌دادم که «مگر مریضی که رختخواب گرم‌ونرم را ول کرده‌ای و خودت را به این دردسر و سختی انداخته‌ای» و «آخر لب دریا و جنگل رفتن چه عیبی داشت» و «حالا اگر کوه هم دوست داری مگر توچال و درکه و دربند چه‌اش بود که سودای دماوند داری»… و در شیبِ تند، شیبِ بسیار تند و نفس‌گیر نفس‌نفس می‌زدم، صدایی رسا بلند شد که «من از روز ازل/ دیوانه بودم دیوانه‌ی روی تو…». هنوز هوا تاریک بود و نمی‌دیدم صدا از که بود و شگفت‌زده بودم که کیست که وقتی من و همه‌ی گروه چهل نفره‌مان نفس‌‌نفس می‌زنیم و هن‌وهن‌کنان در سکوت راه سخت را به دنبال نفر جلویی‌مان می‌جوییم، چنین آواز زیبایی می‌خوانَد و چه درست هم می‌خواند: «سرخوش از ناله‌ی مستانه بودم/ در عشق و مستی افسانه بودم». خودش بود؛ سیروس. هم او که از دیروزش که از گوسفندسرا به راه افتادیم حواسش به همه بود و گاه سر صف بود و گاه وسط و گاه آخر صف و من متحیر بودم از آن‌همه انرژی و خستگی‌ناپذیری و احساس مسئولیت. دیگران هم بودند؛ امیر هم خوش‌انرژی بود و خوش‌صدا. لاله و معصومه و امید و البته بهمن که رفیقم بود و واسطه‌ی آشنایی من با این گروه هم چیزی از همدلی و همراهی و دست‌گیری کم نداشتند. امیر بیشتر ترکی می‌خواند، لاله بیشتر مرضیه و امید از عاشورپور. گمانم سی سال پیش بود. تو بگو هزار سال پیش. بگو همین دیروز! علم‌کوه و سبلان و دو بار دیگر دماوند را با همین گروه و به سرپرستی سیروس صعود کردیم و هر بار شگفت‌زده‌تر می‌شدم از قدرت جسمی و روحی و احساس مسئولیت و توان رهبری‌اش. و البته صدای خوش‌اش. در یکی از همان سفرها و صعودها بود که آن اتفاق شیرین افتاد. اگر درست یادم باشد در برگشت از صعود دماوند از جبهه‌ی غربی. رسیده بودیم پای کوه و منتظر که سیروس و شریفه برسند و سوار اتوبوس شویم. زمزمه‌ها خبر از عشق می‌داد. به هم می‌آمدند. به هم می‌آیند. شریفه و سیروس از زیباترین انسان‌هایی هستند که به عمرم دیده‌ام. هرچند سی سال است که ندیدم‌شان. تو بگو هزار سال. بگو همین دیروز. به امید آزادی‌شان.

🖍علی معدنی پور
#سیروس_فتحی
#شریفه_محمدی
#free_sharifeh_mohammad
#siros_fathi
#کارگر_زندا‌نی_آزاد_باید_گردد
@zan_j