زن و جامعه (زن کارگر)

#نهایت_سهمگین
Канал
Запрещенный контент
Политика
Социальные сети
Образование
Персидский
Логотип телеграм канала زن و جامعه (زن کارگر)
@zan_jПродвигать
2,08 тыс.
подписчиков
17,1 тыс.
фото
14,3 тыс.
видео
5,21 тыс.
ссылок
تماس با ما : @Zan_jameh Women's emancipation
زن و جامعه (زن کارگر)
Photo
آتش شاکرمی خاله ی نیکا شاکرمی در صفحه ی خود نوشته:


جوجوی قشنگم
دلیر بادپا

اتاق کوچکی که در خانه ی من داشتی گلدان نداشت، اما یک طرف اش پنجره ای قدی بود به پهنای تمام دیوار، و یک تراس کوچک، و یک نیمکت چوبی کهنه، که رویش می نشستی و ساعتها آسمان و ستاره هایش را تماشا می کردی، بستنی و چیپس ات را می خوردی، و با دوستانت چت می کردی.....

عزیزدلم
عزیزدلم، نازک ِ سخت ِ من، جوجوی بلندپرواز و پرغرورم....بعد از تو دیگر بستنی نخریدم، بعد از تو از آن منقل کوچک که توی تراس ات بود و تو رویش کباب میپختی استفاده نکردم، بعد از تو خیلی چیزها از خانه ام حذف شد.....دیروز به دو بسته پودر کیک تاریخ مصرف گذشته نگاه می کردم و یاد هر هفته کیک پختن ام افتادم، یاد شوق و اشتهایت، یاد نگاه قشنگ و گیرایت، یاد اینکه هر روز که میدیدم ات به خودم میگفتم هر روز زیباتر می شود....

جوجوی قشنگم آن گوشه ابعادش درست اندازه ی ابعاد اتاق کوچک ات در خانه ی قبلی مان است، و آن پنجره درست اندازه ی پنجره ی اتاق ات.....اینجا هم اتاقی داری که با پارتیشنی از کتاب و کتابخانه از فضای آتلیه جدا شده، دو سوم اش آنطرف ِ پارتیشن است و یک سوم اش اینطرف. و این برای من معنایی دارد....
.
.
.
اتاق ِ حالایت پر از گلدان است و یک دست لباس که در تهی گور ات است، و لوازم نقاشی ات.....و کمی چیزهای دیگر....اتاق ات با دیواری از آگاهی و شعور، آن زیباترین و والاترین بُعدِ انسانی از زندگی جدا و به زندگی وصل است.

دردت به جونم‌ روله ی درخشانم.
اتاق ات مثل روح و نگاه روشن ات می درخشد.
اتاق ات در خانه ی خاله آتش ابدی ست.
دور تو و اتاق ات بگردم، تو روشنی خانه منی دلیر ِ درخشان!
.
.
.#نیکا_شاکرمی
#زن_زندگی_آزادی
#دادخواهی
#زخم_بند
#یادداشتهای_سوگ
#سوگ_سرخ
#نهایت_سهمگین
#علیه_فراموشی
#برای_ثبت_در_تاریخ
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#و_آنکه_آداب_جنگ_و_سوگ_را_نمیداند_فقیر_است
@zan_j
زن و جامعه (زن کارگر)
Video
#علیه_فراموشی

جوجو ( ماه های آخر را در کافه ای کار می کرد. قبل از شروع به کار با هم رفته بودیم کافه و محیط را بررسی کرده بودم، با مالک و مدیر داخلی کافه صحبت کرده بودم.....و با توجه به آنچه دیدم و شنیدم، و زیاد بودن تعداد پرسنل، و دوربین های مداربسته در جای جای کافه، و نظارت مستمر مدیریت بر پرسنل قبول کردم نیکا تابستان اش را آنجا کار کند.....( و احتمالن خیلی ها آنجا را می شناسند حالا‌‌‌‌.....)

یکروز خانه دختر عمه دعوت بودیم. جوجو کافه بود‌ برایش وویس فرستادم و توضیح دادم و در جواب این وویس را برایم فرستاد‌‌‌‌‌‌‌....

درنهایت هم خواب را به مهمانی ترجیح داد.

من بهش میگفتم " جوجو " و او به من میگفت " جوج ".
و مرا در لباس زرد خیلی دوست داشت. همیشه میگفت خاله وقتی زرد میپوشی قشنگ جوج میشی ( دردش به جونم )
.
.
.
وقتی رفتم سر ِخاک ِ جوجو برگشتنی با آن حال رفتم پارچه فروشی شاید بتوانم متقال تمام پنبه برای بانداژهای بوم های " زخم بند " پیدا کنم آنجا ( آخر اخیرا متقال ها همه شان چینی شده اند و بیش از نیمی از الیاف شان پلاستیک است. ) متقال را پیدا نکردم اما چشمم به این پارچه ی درخشان زرد افتاد.....یاد جوجو افتادم که چقدر مرا در پیراهن زرد دوست داشت....چند متری پارچه خریدم و گفتم جوجو از شهری که تو در آن خفته ای پارچه ای میبرم و بهار را با لباسی از آن شروع می کنم.....چه خرید دردناکی بود. با سرانگشتهایی دردناک لمس اش کردم و وقتی برگشتم و دلم کمی قرار گرفت از آن پیراهنی دوختم و روی رگال آویزان اش کردم تا بهار که بشود به یاد جوجویم آنرا بپوشم و به خیابان بروم......و صدایش توی ذهنم طنین بیندازد که می گفت حالا دیگه یه جوج کامل شدی!
.
.
.
جوجو دلتنگی برای تو به بند ِ کلمه درنمیاید‌‌.
تو که در درون ِ منی و من به آهستگی بلدِ حمل ِ کشته ی تکرار ِ خود در خویشتن می شوم.....
.
.
قربان آن همه رهایی ات دلیر ِ بادپا
.
.
ویدیو از رفتن به شهربازی همراه دوستانش است.
.

#زن_زندگی_آزادی
#نیکا_شاکرمی
#یادداشتهای_سوگ
#سوگ_سرخ
#نهایت_سهمگین
#علیه_فراموشی
🖍آتش شاکرمی خاله نیکا شاکرمی
نیکا در قیام ژینا بدست اوباشان سرکوبگر به قتل رسید