مطلب ارسالی
#مقاله ارسالی یکی از همراهان کانال «زن و جامعه» .
نویسنده خود سالها به عنوان کارگر در کارخانه های مختلف کار کرده است .
نوشته ایشان را در باره از خود بیگانگی در سه قسمت برایتان به اشتراک میگذاریم.
بخش اول
👇روزی نیست که شاهد گرانی ، بیکاری ، فقر روزافزون ، گرسنگی و بی خانمانی ، سیل و طغیانها و آتش سوزیها و نابودی تدریجی زمین ، جنگهای منطقه ای ، نسل کشی
از یک طرف و از طرف دیگر اعتراضات وسیع کارگران و معلمان و بازنشستگان و پرستارها و زحمتکشان شهری و روستایی و زنان مبارز و روشنفکران انقلابی نباشیم .
جنگهای طبقاتی قرنهاست که جریان دارد و سرمایه داری از روشهای مختلف برای تداوم حیات ننگینش استفاده میکند.
از سرکوب و زندان و شکنجه و کشتار تا فریب توده ها با تبلیغ رفرم و سازش طبقاتی بجای انقلاب و سرنگونی ، از به انحراف کشاندن جنبش کارگری و کمونیستی و نامیدن انواع و اقسام رفرمیسم به نام سوسیالیسم ، سرمایه داری دولتی به نام کمونیسم و مهمتر و ریشه ای تر از همه از خود بیگانه کردن ما .
من اینجا به این مبحث اساسی یعنی از خودبیگانگی میخواهم بپردازم.
همه ما روزمره با این مسئله احتمالا برخورد کرده ایم که صدایی درونمان میگوید تو " توان نداری" ، " کاری که میکنی ارزش ندارد"،" هیچ کس ارزشی برای کارت قائل نیست" و.....
این نداها از درونمان میآید ولی چرا این نداها ایجاد میشود و چرا در ما درونی میشود؟
این خود ناباوری را بارها در زندگی عملی تجربه کرده ایم حتی آنگاه که با کارفرمای کارخانه یا مدیر تولید مواجه میشویم فکر میکنیم آنها هستند که تحصیل کرده و مسلط اند و ما در مقابل آنها اهمیتی نداریم .آنها هر لحظه اراده کنند میتوانند ما را اخراج کنند و ما کاری از دستمان برنمیآید.
این را میگوییم و چیزی درونمان ما را آزار میدهد میدانیم که درد میکشیم و خشمگینیم .بعضی از ما برای غلبه بر این خشم درونی در خانه غوغا میکنیم سر همسر و فرزندانمان داد و فریاد میکشیم و زندگی را تیره و تار میکنیم و گاه کارمان به خودکشی میانجامد چرا که تحمل این وضع دیگر برایمان طاقت فرساست.
ریشه این درد از کجاست؟
فکر میکنم بخشی از مشکل در اینست که
من کارگر نقش فردی خودم را در پروسه تولید نمیبینم .من خود را جزئی کوچک از حرکت عظیم ماشینهای تولیدی میبینم و به همین دلیل خود را موجودی وابسته میپندارم وابسته به شخص سرمایه دار که تولید را براه انداخته و زندگی مرا تامین کرده است. همان وقت است که کارگر همقطارم را نیز وابسته میپندارم .آنگاه آرزو و آمال من این خواهد بود که این وابستگی و این چرخه زندگی سخت و دردآور روزی پایان یابد .
برای اولین بار وقتی واژه " از خود بیگانگی " را در آثار مارکس خواندم تکان عجیبی خوردم انگار درون مرا میفهمید، انگار میدانست چه میکشم.
مارکس از خودبیگانگی کارگران را با چندین ویژگی توضیح میدهد.
من به این دو ویژگی میپردازم :
۱- بیگانگی از محصول کار
۲- بیگانگی از پروسه کار
ویژگی اول ،رابطه کارگر با محصول کارش رابطه با شیئی بیگانه است.
"هر چه کارگر ثروت بیشتری تولید میکند، هر چه تولیدش از لحاظ قدرت و مقدار افزایش می یابد ،خود فقیرتر میشود. هر چه کارگر کالای بیشتری تولید میکند خود به کالای ارزانتری تبدیل میشود. افزایش جهان اشیا نسبت مستقیمی با کاهش ارزش جهان انسانها دارد .کار نه فقط کالاها را تولید میکند بلکه خود و کارگران را نیز به عنوان کالا تولید میکند.این صرفا به این معناست که شیئی که کار تولید میکند،محصول کارش در مقابل آن به منزله چیزی بیگانه ،قدرتی مستقل از تولید کننده قرار میگیرد "
دستنوشته های اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴
مارکس معتقد است که یک رابطه ذاتی بین کار و ماهیت انسان وجود دارد و هر گاه کار انسان از این ماهیت جدا شود به از خودبیگانگی میانجامد.
محصول کار عینیت یافتن ایده و کار انسان است ولی سرمایه داری مانع آنست یعنی کارگر محصول کارش را نتیجه کار خودش نمیداند.در نتیجه محصول کارش از خودش بیگانه میشود.
در سیستم سرمایه داری طبقه کارگر مجبور است نیروی کار خود را بفروشد و نیروی کار وی به تملک سرمایه دار در میآید و در واقع کالا میشود .سرمایه دار در ازای خرید نیروی کار کارگر به اندازه ای به او میپردازد که وسائل معیشتی را خریداری کند و زنده بماند و نسلش را ادامه دهد تا باز بتواند به تولید بپردازد، ارزش اضافی بیشتر و در واقع سود بیشتری نصیب سرمایه دار کند و این گونه است که سرمایه داری به حیات خود ادامه میدهد.
دومین ویژگی که مارکس توضیح میدهد بیگانگی نه تنها در نتیجه تولید بلکه در خود عمل تولید است .او میگوید:" اگر کارگر در واقع در خود عمل تولید خویشتن را از خود بیگانه نکرده باشد چطور محصول فعالیت کارگر میتواند همچون چیزی بیگانه در مقابل او قرار گیرد؟"
🖍ستاره
#نان_کار_آزادی_اداره_شورایی @zan_j