در میان جنگل
که پر از زمزمه ی پرواز است
بادِ هرزه
مست از قدرت پوشالی خود
زوزه کشان
تبرش را به تن نرمِ درختان جوان می کوبد
و نمی داند هیچ
که سحر با آفتاب چه قراری دارد
خاک با ریشه سخن می گوید
و شقایق با رود !
بر سرِ شاخه یک سرو بلند
چلچله ای می خواند
روی هر زخم عمیقی که بجا مانده هنوز
ساقه ای روئیده
خبر از آمدن فصل نو است
عطر گیسوی بهار در فضا پیچیده
نفسِ گرمِ زمین حبس شده از هیجان
نور سرخ امید در افق تابیده!
شعر و طرح
🖍نسیم یزدانی
مارس ۲۰۲۳
#زن_زندگی_آزادی #اداره_شورایی #مرگ_برحمهوری_جنایت@zan_j