درست در نقطهی مقابلِ اجرای توام با لودگیِ شرکتکنندگان در برنامه عصر جدید، پسری افغانستانی-ایرانی یک استندآپ کمدی کاملا سیاسی و انتقادی را (وظيفهی اصلی استندآپ) اجرا میکند. بدون کوچکترین توهین و تمسخری برخی از تبعیضها علیه مهاجران افغانستانی در ایران و جهان را برمیشمارد؛ خطاب کردن مهاجران افغانستانی با نامِ پولِ ملی افغانستان، شرایط سخت برای دریافتِ گواهینامه رانندگی، تبدیل مهاجران افغانستانی به دالهای کارگران یدی و سکوت جامعهی ملل در قبالِ شرایط افغانستان.
از همان بدوِ ورود پسر به صحنه در میان جهرههای چهار داور چهرهی کارن همایونفر به وضوح برافروخته و ناراضیست. کاملا مشخص است که آقای موزیسین ( که قریب به اتفاق آثارش کپیهای دستچندم از موزیک متنهای سینمای اروپای شرقی است ) که کوچکترین فهمی از تئاتر و اجرا ندارد از حضور یک افغانستانی ناراحت است.
احسان علیخانی در زمان معرفی پسر او را "اهل افغانستان متولد ایران" معرفی میکند و این خود نشان از مقاومت این جماعت برای پذیرش افغانستانی بهعنوان شهروند است. فردی که در ایران متولد شده و پیشینهی افغانستانی دارد اهل ایران است با تابعیت ایرانی-افغانستانی.
همایونفر ولی کل خشمِ خود از مهاجران را به محض پایان اجرا بالا میآورد و با ادبیاتِ خالص و بیپالایشِ یک نژادپرست میگوید:
"تو اینجا، تو پایتخت ایران نباید از ناملایمات و تبعیضها حرف بزنی. شناسنامه و پاسپورتم مهمترین چیزهایی هستند که دارم.
اینارو از ما بگیرن بیهویت هستیم. تو اجازه نداری ماهیت اداری و اخلاقی کشور ما رو ببری زیر سوال."
الف: شما بخشی از دستگاه سرکوب هستید. نه تنها نمیدانید رسالت طنز و نقادی چیست بلکه همدست حکومت در سرکوب آن میکوشید. اساسا اگر فضای نقد باز بود شبههنرمندان کممایهای مثل شما امکان اشغالِ تمام فضاها را نداشتند.
ب: نقد به وجود تبعیض چه ربطی به بیهویت شدن شما دارد؟ وقتی به مهاجر افغانستانی به عنوان دشمن خارجی نگاه میکنید از بیهویتشدنتان میهراسید. ( اینکه اصلا کدام هویت بماند!)
ج: وقتی شناسنامهات را به عنوان سند افتخار به رخِ یک جوان مهاجر میکشی و نمیدانی که در حاشیهی همین پایتختات هزاران کودک بلوچ و ایلامی و ... بدون شناسانه در کورههای آجرپزی استثمار میشوند یعنی تو فقط یک فاشیستی. با منافعی که از بیشناسانهها میبری مشکلی نداری. موزیسینی که شناسنامه و پاسپورت را مهمترین چیزهای زندگیاش میداند به درد گروه ارکسترِ گوبلز میخورد.
د: چون تمام عمر در شمال تهران با رانتهای جمهوری اسلامی زندگی کردهای و گذرت به ادارهجات و دادگاه و پاسگاه نیفتاده، از به لجن کشیده شدن انسانیت در آگاهی شاپورِ پایتختات، از لگد کردن اخلاق در اردوگاههای مهاجران و زندانهای پایتختِ کشورت خبر نداری، با فیگور یک ناسیونالیست فالانژِ چرک نگران سیاهنمایی از نظام اداری جمهوری اسلامی هستی. یک تارِ موی سوسن و آغاسی به کلِ زندگی امثال تو میارزد. بدون جمهوری اسلامی شما لیاقت نقاره زدن در تئاترهای روحوضی لالهزار را هم نداشتند چه برسد داوریِ هنری!
#فاشیسم_ابدی@Blackfishvoice#علیه_نژاد_پرستی#فاشیسم_ایرانی#نابرابری_و_تبعیض @zan_j