زن و جامعه (زن کارگر)

#دیوید_هاروی
Канал
Запрещенный контент
Политика
Социальные сети
Образование
Персидский
Логотип телеграм канала زن و جامعه (زن کارگر)
@zan_jПродвигать
2,08 тыс.
подписчиков
17,1 тыс.
фото
14,3 тыс.
видео
5,21 тыс.
ссылок
تماس با ما : @Zan_jameh Women's emancipation
ترجمه بخشی از سخنرانی «دیوید هاروی» با عنوان سوسیالیسم و آزادی - اکتبر ۲۰۱۸

در جریان سخنرانی‌ای که چندی پیش داشتم این پرسش طرح شد و دانشجویان به این موضوع بسیار علاقه‌مند بودند: آیا سوسیالیسم مستلزم دست ‌شستن از آزادی فردی است؟ به‌نظرم راست‌گرایان، به‌ویژه در ایالات متحده، خیلی خوب توانسته‌اند چنین القا کنند که سوسیالیسم و آزادی مانعه‌الجمع‌اند. جناح راست در کل دنیا به ویژه در ایالات ‌‌متحده سایر ایده‌ها درباره‌ی آزادی را تصاحب و از مفهوم آزادی به‌مثابه‌ی سلاحی در پیکار طبقاتی استفاده کرده‌ است. راست‌‌گراها می‌گویند سوسیالیست‌ها در واقع به‌ دنبال آزادی نیستند. آن‌ها مدعی‌اند از بردگی جامعه‌ی سوسیالیستی یا کمونیستی به هر قیمتی باید اجتناب کرد… به نظرم رویکردی به مساله‌ی آزادی هست که باید به آن خیلی توجه کنیم تا ایده‌ی آزادی فردی را که بخشی از پروژه‌ی رهایی‌بخش جامعه‌ی سوسیالیستی است از دست ندهیم. در واقع، می‌توانیم مسأله‌ی آزادی را نه در حاشیه بلکه در متن قرار دهیم، چون به نظرم می‌توانیم درباره‌ی آزادی فردی به‌مثابه‌ی بخشی از پروژه‌ی رهایی صحبت کنیم، پروژه‌ای که بر تلاش جمعی برای ساختن جامعه‌ای متکی است که در آن همگی از فرصت‌های زندگی و امکانات زندگی برخورداریم.

مارکس حرف‌های جالبی گفته است. یکی از آن‌ها این است که قلمروی آزادی وقتی آغاز می‌شود که قلمروی ضرورت را پشت سر گذاشته باشیم. اگر غذای کافی برای خوردن نداشته باشید، اگر از آموزش و خدمات درمانی بسنده محروم باشید، آن‌گاه آزادی هیچ معنایی ندارد. نقش سوسیالیسم این است که این ضروریات را تأمین کند و نیازهای انسانی اساسی را برآورده سازد تا مردم آزاد باشند که دقیقاً همان کاری را که می‌خواهند انجام دهند. بنابراین، می‌توان گفت که نقطه‌ی پایان گذار سوسیالیستی ــ و حتا نقطه‌ی پایان ساختن یک جامعه‌ِ‌ی کمونیستی ــ جهانی است که در آن، قوا و ظرفیت‌‌های فردی به‌ طور کامل از غل و زنجیر محدودیت‌ها و نیازهای آدمی رها شده باشند. بنابراین، به‌جای گفتن از این‌که جناح راست بر ایده‌ی آزادی فردی انحصار دارد باید این ایده‌ را به ‌نفع خود سوسیالیسم بازپس بگیریم.


با این‌ همه، مارکس خاطرنشان می‌سازد که ایده‌ی آزادی همیشه همچون شمشیری دولبه بوده است. او این موضوع را به روشی جالب بررسی می‌‌کند به‌ ویژه زمانی‌که به «جایگاه کارگر» می‌پردازد. او می‌گوید در جامعه‌ی سرمایه‌داری، کارگر به معنایی دوگانه آزاد است. او آزاد است، به این معنا که می‌تواند نیروی کارش را به هر کسی که می‌خواهد و با هر شرایطی که در نظر دارد عرضه ‌کند، اما در عین حال، «ناآزاد» است زیرا هرگونه کنترلی بر وسایل تولید را از دست داده است. به بیان دیگر، او مجبور است نیروی کارش را واگذار کند تا زنده بماند. بنابراین، یک آزادی دولبه دارید و به‌ نظرم مارکس در بررسی این مسأله بسیار دقیق است. مارکس در فصل «درباره‌ی روزِ کاری» (سرمایه، فصل دهم) قضیه را این‌گونه بیان می‌کند. سرمایه‌دار آزاد است که به کارگر بگوید: «من می‌خواهم تو را با کم‌ترین دستمزد و بیش‌ترین ساعاتِ ممکن کار استخدام کنم. من از تو این را می‌خواهم.» سرمایه‌دار آزاد است که در جامعه‌ی بازاربنیاد چنین کند زیرا همان‌طور که می‌دانیم، در این جامعه هرچیزی قیمت‌گذاری و به حراج گذاشته می‌شود. از سوی دیگر، مارکس می‌گوید کارگران آزادند که بگویند: «تو حق نداری مرا مجبور می‌کنی هر روز ۱۲ ساعت کار کنم. تو حق نداری این کارها را بکنی». مارکس هم‌چنین می‌گوید که با توجه به سرشت جامعه‌ی‌ِ بازاربنیاد، هم کارگر و هم سرمایه‌دار هر دو در خواسته‌ی‌شان محق‌اند. البته آن‌ها چیزهای اساساً متفاوتی را می‌طلبند. مارکس می‌گوید: «بنابراین، طبق قانون مبادله، آن‌ها هر دو به یک اندازه محق‌اند؛ اما میان حقوق برابر، زور است که تعیین تکلیف می‌کند.» یعنی، پیکار میان سرمایه و کار ــ که البته ضرورتاَ خشونت‌بار نیست، اما گاهی می‌تواند چنین باشد. حقیقتاً پیکار میان سرمایه و کار است که تعیین می‌کند کارگر هر روز چند ساعت باید کار کند، دستمزدش چه‌قدر باید باشد و شرایط کارش چگونه باید باشد.‌
#دیوید_هاروی

https://t.me/tajrobeneveshtan/2756
https://t.me/zan_j/32752
کاپیتالیسم فاجعه - دیوید هاروی

«هیچ چیز طبیعی در بلایای طبیعی وجود ندارد.»

حوادث طبیعی رویدادهایی اجتماعی و طبقاتی‌ند. این حقیقت وقتی آشکارتر می‌شود که اثرات یک طوفان یا زلزله را بر طبقات مختلف، زیر ذره‌بین ببریم. در طوفان «کاترینا» این فقرا و به حاشیه‌رانده‌شدگانِ «نیواورلئان» بودند (عمدتاً آفریقایی-آمریکایی‌ها) که مُردند یا مفلس رها شدند.

چنین اجتماعات به‌حاشیه‌رانده‌شده‌ای معمولاً در نواحی آسیب‌پذیرتر با قیمت املاک پایین‌تر، اطلاعات کمتر، زیرساخت‌های غیرقابل اطمینان و حمایت‌های اجتماعی ضعیف‌تر (مانند بیمه) زندگی می‌کنند. عملیات نجات و خدمات اضطراری و حمایت‌های مالی معمولاً آخر از همه به این افراد تعلق می‌گیرد (اگر اصلاً تعلق بگیرد).

طوفانی که در بازار املاک آمریکا در سال ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ اتفاق افتاد؛ هم به‌طور مشابه افراد کم‌درآمد سیاه‌پوست و اسپانیایی‌تبار را بیشتر تحت تأثیر قرار داد و ارزش دارایی آن‌ها را تا دوسوم کاهش داد؛ درحالی‌که سفیدپوستان ثروتمند کمتر آسیب دیدند. دیدن اثرات متفاوتی که با مرور زمان در «هیوستون» براثر طوفان «هاروی» رخ خواهد داد، جالب خواهد بود.

بسازبفروش‌ها و هم‌پالگی‌هایشان در دولت و سیستم مالی، معمولاً برای هجوم به شهرهایی مثل «هیوستون» همراه با پروژه‌های (قراردادها) پیشنهادی‌ که کمترین میزان دغدغه را نسبت به اثرات زیست‌محیطی و آسیب‌پذیری دارند، مسابقه خواهند داشت. بازسازی سطح فضای شهر با آسفالت و بتن، شرایط روان‌آب‌ها و زهکشی‌ها را تغییر می‌دهد. این کار وقتِ طوفان اثرات بسیار مهم خود را نشان خواهد داد (همان‌طور که نیویورکی‌ها در طوفان «سندی» فهمیدند).

اما صبر کنید، راه‌حلی وجود دارد. آپارتمان‌های لوکسی که بعد از طوفان سندی در ساحل شرقی در «منهتن» ساخته‌شده‌اند، تجهیزات اضطراری‌ای برای مواقع بحرانی در طبقه‌ی چهل‌وهشتم شان دارند. این طبقه طوری طراحی‌شده است تا در مواقع طوفانی به مدت حداقل یک هفته بتواند نیازهای ساکنین را مرتفع کند و برق یخچال‌ها و شارژ تلفن‌ها را بدون محدودیت تأمین کند. چشم‌پوشی از درآمد آن پنت‌هاوس طبقه‌ی ۴۸‌ام برای بسازبفروش توجیه اقتصادی دارد، چراکه می‌تواند به بهانه‌ی اینکه ساختمانش در مقابل هرگونه طوفانی ایمن است، سایر آپارتمان‌ها را گران‌تر بفروشد.

بازسازی‌ها نه‌تنها به جبران نابرابری‌ها کمکی نمی‌کند بلکه اوضاع را بدتر هم می‌کند. اگر طوفان موجب تخریب مسکن و املاک ارزشمند شود، آنگاه بسازبفروش‌ها می‌ریزند و محله‌های مسکونی کم‌درآمد، اما مقرون‌به‌صرفه یا کسب‌وکارهای کوچک و محلی در نواحی صنعتی را با پروژه‌های لوکس خود جایگزین می‌کنند. اگر پیوندهای اجتماعی‌ای که زندگی اجتماعی را در شرایط فقر گسترده ممکن می‌سازد، به خاطر ازجاکندگی اقشار کم‌درآمد [نیز] از بین برود (که اغلب همین‌طور است)، در آن صورت دیگر وضع خیلی بد خواهد شد.

برای ثروتمندانی که امکان جابجایی بیشتری دارند، این قضیه زیاد مطرح نیست، چراکه ارتباطات اجتماعی آن‌ها بستگی به محله و مکان ندارد. همان‌طور که «نائومی کلاین» اشاره می‌کند، اقتصادِ کاپیتالیسمِ فاجعه به‌خوبی در اقتصاد سیاسی ما تثبیت‌شده است. «هیچ‌وقت نگذارید یک بحران خوب به هدر برود»، شعاری است که سرمایه در مورد طوفان‌ها و زلزله‌ها به آن عمل می‌کند، درست همان‌طور که در بحران‌های اقتصادی به آن عمل می‌کند.
#دیوید_هاروی
#کاپیتالیسم_فاجعه
#زلزله
#طوفان

https://t.me/tajrobeneveshtan/2732
@zan_j
#دیوید_هاروی:

از جمله مهم‌ترین پیشنهادات مارکس این است که وقت آزاد یکی از رهایی‌بخش‌ترین چیزهایی است که می‌توانیم داشته باشیم. او عبارت زیبایی دارد:

قلمرو آزادی وقتی آغاز می‌شود که قلمرو ضرورت به پایان برسد. جهانی را تصور کنید که در آن بتوان مایحتاج ضروری را برآورده کرد. یکی دو روز در هفته کار می‌کنید و مابقی هفته را وقت آزاد دارید.

امروز ما همه ابداعاتی را که هم در فرایند کار و هم در خانه می‌تواند از حجم کار کم کند در اختیار داریم. ولی اگر از آدم‌ها بپرسید الان در مقایسه با قبل‌ها وقت آزاد بیشتر دارید یا نه؟ جواب این است که، «نه، کمتر وقت آزاد دارم».

باید بتوانیم همه این ابداعات را طوری سازماندهی کنیم که در واقعیت تا حد ممکن وقت آزاد داشته باشیم، جوری که اگر فرضا امروز چهارشنبه است _ دوشنبه و سه شنبه کار کنیم _ و ساعت پنج عصر، بتوانید هر جا که می‌خواهید بروید و هر کاری می‌خواهید بکنید. این آن نوع جامعه‌ای است که مارکس انتظارش را در سر می‌پروراند. ایده واضحی است. چیزی که ما را از رسیدن به چنین جامعه‌ای باز می‌دارد این است که همه این موارد به کار گرفته می‌شود تا سودهای گوگل و آمازون دست نخورد. تا وقتی با مناسبات اجتماعی و طبقاتی پشت اینها طرفیم، نمی‌توانیم این ابزارها و فرصت‌های عالی را در مسیری بیندازیم که به سود همه گان باشد.
#نان_کار_آزادی

#شادی_رفاه_آبادی
t.center/zan_j