زن و جامعه (زن کارگر)

#درد_مشترک
Канал
Запрещенный контент
Политика
Социальные сети
Образование
Персидский
Логотип телеграм канала زن و جامعه (زن کارگر)
@zan_jПродвигать
2,08 тыс.
подписчиков
17,1 тыс.
фото
14,3 тыс.
видео
5,21 тыс.
ссылок
تماس با ما : @Zan_jameh Women's emancipation
دخترکم
اینجا خاورمیانه است
سرزمین بدن های مازاد
سرزمین بدن های هم سرنوشت
اینجا تن ها اگر تنانگی نکنند تنهایند
اینجا خاورمیانه است
خالی زاری بیابانی
که بدن زن چون میدان نبرد است
و بدن ها بیوتی است برای بقا
اجعلو بیوتکم قبله
و بدن هایمان را بگشاییم برای لقا
دخترکم
بارهای سنگینی بر گرده ماست
ما جانهای نحیف
که قدرتمان در روح لطیفمان است
بایاتی تا یزله
هسا تا گورانی
سرزمین زعفران تا زیتون
و نقش بر فرش
که دبکه و لزگی و دوچاپی و هه لپه رکی و قاسم آبادی می رقصد
و ژن، ژیان،ئازادی را
زندگی می کند.
🖍"محمدکریم آسایش"


#زن_زندگی_آزادی
#درد_مشترک
#جنگ_های_ارتجاعی
#فاشیسم
#هولوکاست
@zan_j
دست‌های خالیِ زنان کارگر در سال‌های پیریِ زودرس/ رنج مشترکی که جغرافیا نمی‌شناسد


...با دومی روی نیمکت‌های یکی از ایستگاه‌های متروی تهران دیدار می‌کنم؛ ساعات‌های پایانی یک بعدازظهر بهاری‌ست، برای درمان زخم معده شدید به بیمارستانی در تهران آمده و می‌خواهد به اسلامشهر برگردد، او حتی دفترچه بیمه هم ندارد؛ در تمام این سال‌ها، یک بیمه‌ی ساده دستش نداده‌اند اما روی دست‌هایش اثرات تیره‌ی سال‌ها کار سخت در کارگاه‌های مختلف از سبزی پاک‌کنی تا بسته بندی قند و مواد غذایی به چشم می‌خورد؛ دست‌ها خیلی پیر است حدوداً شصت ساله اما این زن تازه به چهل سالگی پا گذاشته است.....
درد دل‌های زن اول در نزدیکی‌های آنجایی که زاهدانی‌ها فلکه‌ی رستم می‌گویند، بیش از حد شبیه درددل‌ها و صحبت‌های زن دوم در ایستگاه مترویی در تهران است. زنِ ساکن اسلامشهر که سال‌ها پیش از روستاهای اردبیل «پیِ کار» به تهرانِ بزرگ مهاجرت کرده و بعد از متارکه با همسر به نان آور خانواده بدل شده – تنها نان آور یک خانواده سه نفره- از همان دردهایی رنج می‌برد که زن هنرمند بلوچ در زاهدان؛ هیچ کدام حقوق ثابت ندارند، کارشان کارمزدی و در نهایت روزمزدی‌ست؛ هر دو علیرغم توانمندی‌های بسیار و سال‌ها کار سخت، همچنان بیمه ندارند و برای یک بیماری کوچک باید معطل و سرگردان باشند، ضمن اینکه بعد از سال‌ها زحمت کشیدن هیچ امیدی به بازنشستگی و مستمری ناچیزِ آن هم نیست.
و البته مهم‌تر از هرچیز دیگر، رنجِ بی‌سرپناهی‌ست؛ زنان سرپرست خانواری که با هزار و یک زحمت نان شب خانواده‌ی خود را به دست می‌آورند، خانه ندارند و با این شرایط سخت زندگی، دیگر در خود توان پرداخت اجاره خانه را نمی‌بینند؛ هیچ دولتی در دهه‌های اخیر به فکر تامین مسکن، یک چاردیواری حداقلی و ساده برای زنان بدون سرپرست و نان آور، نبوده‌ است؛ در هیچ یک از طرح‌های رنگارنگِ مسکن، این زن‌ها که سرمایه و آورده‌ی چندانی ندارند و متقاضیان بالقوه‌ی وام‌های سنگین و بهره‌های درشت آن نیستند، در اولویت قرار نگرفته‌اند.
زبان مشترکِ رنج
این دو زن، در دو جغرافیای متفاوت و با دو لهجه‌ی مختلف، با زبانی مشترک سخن می‌گویند؛ زبان رنج، زبان مشترک زنان کارگر در اقتصادی‌ست که به حال خود رها شده و نظام خشن عرضه و تقاضا از نوع دلالی و واسطه‌گری، مناسبات کلیدی آن را تعیین می‌کند. رقیه، زن بلوچ می‌گوید «قدر هنر دست ما را نمی‌دانند، مسئولان هیچ برنامه و نمایشگاهی با خرج خودشان برگزار نمی‌کنند تا مجبور نباشیم حاصل ساعت‌ها سوزن زدن و نخ بافتن را به دلالان و واسطه‌ها به قیمت بسیار پایین بفروشیم و سر خودمان بی‌کلاه بماند». زهرا که زنی از روستاهای اردبیل است، می‌گوید «سال‌ها کار کرده‌ام اما حمایتی از ما نمی‌شود؛ بیمه و بازنشستگی‌ای برای زنان کارگری که رسمی و بیمه شده نیستند، وجود ندارد تا ما به ناچار هر سال در یک کارگاه جدید زیر دست سودجویان استثمار نشویم و کارمزدی کار نکنیم.»👇

#فقر_زنانه
#بی_حقوقی
#درد_مشترک
#زنان_کارگر
#تشکل_مستقل_زنان
#زن_زندگی_آزادی
#اول_ماه_می
@zan_j
دست‌های خالیِ زنان کارگر در سال‌های پیریِ زودرس/ رنج مشترکی که جغرافیا نمی‌شناسد


...با دومی روی نیمکت‌های یکی از ایستگاه‌های متروی تهران دیدار می‌کنم؛ ساعات‌های پایانی یک بعدازظهر بهاری‌ست، برای درمان زخم معده شدید به بیمارستانی در تهران آمده و می‌خواهد به اسلامشهر برگردد، او حتی دفترچه بیمه هم ندارد؛ در تمام این سال‌ها، یک بیمه‌ی ساده دستش نداده‌اند اما روی دست‌هایش اثرات تیره‌ی سال‌ها کار سخت در کارگاه‌های مختلف از سبزی پاک‌کنی تا بسته بندی قند و مواد غذایی به چشم می‌خورد؛ دست‌ها خیلی پیر است حدوداً شصت ساله اما این زن تازه به چهل سالگی پا گذاشته است.....
درد دل‌های زن اول در نزدیکی‌های آنجایی که زاهدانی‌ها فلکه‌ی رستم می‌گویند، بیش از حد شبیه درددل‌ها و صحبت‌های زن دوم در ایستگاه مترویی در تهران است. زنِ ساکن اسلامشهر که سال‌ها پیش از روستاهای اردبیل «پیِ کار» به تهرانِ بزرگ مهاجرت کرده و بعد از متارکه با همسر به نان آور خانواده بدل شده – تنها نان آور یک خانواده سه نفره- از همان دردهایی رنج می‌برد که زن هنرمند بلوچ در زاهدان؛ هیچ کدام حقوق ثابت ندارند، کارشان کارمزدی و در نهایت روزمزدی‌ست؛ هر دو علیرغم توانمندی‌های بسیار و سال‌ها کار سخت، همچنان بیمه ندارند و برای یک بیماری کوچک باید معطل و سرگردان باشند، ضمن اینکه بعد از سال‌ها زحمت کشیدن هیچ امیدی به بازنشستگی و مستمری ناچیزِ آن هم نیست.
و البته مهم‌تر از هرچیز دیگر، رنجِ بی‌سرپناهی‌ست؛ زنان سرپرست خانواری که با هزار و یک زحمت نان شب خانواده‌ی خود را به دست می‌آورند، خانه ندارند و با این شرایط سخت زندگی، دیگر در خود توان پرداخت اجاره خانه را نمی‌بینند؛ هیچ دولتی در دهه‌های اخیر به فکر تامین مسکن، یک چاردیواری حداقلی و ساده برای زنان بدون سرپرست و نان آور، نبوده‌ است؛ در هیچ یک از طرح‌های رنگارنگِ مسکن، این زن‌ها که سرمایه و آورده‌ی چندانی ندارند و متقاضیان بالقوه‌ی وام‌های سنگین و بهره‌های درشت آن نیستند، در اولویت قرار نگرفته‌اند.
زبان مشترکِ رنج
این دو زن، در دو جغرافیای متفاوت و با دو لهجه‌ی مختلف، با زبانی مشترک سخن می‌گویند؛ زبان رنج، زبان مشترک زنان کارگر در اقتصادی‌ست که به حال خود رها شده و نظام خشن عرضه و تقاضا از نوع دلالی و واسطه‌گری، مناسبات کلیدی آن را تعیین می‌کند. رقیه، زن بلوچ می‌گوید «قدر هنر دست ما را نمی‌دانند، مسئولان هیچ برنامه و نمایشگاهی با خرج خودشان برگزار نمی‌کنند تا مجبور نباشیم حاصل ساعت‌ها سوزن زدن و نخ بافتن را به دلالان و واسطه‌ها به قیمت بسیار پایین بفروشیم و سر خودمان بی‌کلاه بماند». زهرا که زنی از روستاهای اردبیل است، می‌گوید «سال‌ها کار کرده‌ام اما حمایتی از ما نمی‌شود؛ بیمه و بازنشستگی‌ای برای زنان کارگری که رسمی و بیمه شده نیستند، وجود ندارد تا ما به ناچار هر سال در یک کارگاه جدید زیر دست سودجویان استثمار نشویم و کارمزدی کار نکنیم.»👇

#فقر_زنانه
#بی_حقوقی
#درد_مشترک
#زنان_کارگر
#تشکل_مستقل_زنان
#زن_زندگی_آزادی
#اول_ماه_می
@zan_j
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⭐️گروه موسیقیِ انقلابیِ گروپ‌یوروم از طرفداران خود در سراسر ترکیه دعوت کرده است تا امشب پنجره‌ها را گشوده و در دفاع از اعضایِ زندانیِ این گروه، ترانه‌ی بلاچاو را بخوانند.

#اتحاد_همبستگی_مردمی
#درد_مشترک
#زنده_باد_انقلاب


@zan_j
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آقای رئیس جمهور

ما نون‌مون رو با گندم می‌پزیم نه با صبر.
صبر از حصار و نگهبان مسلح عبور نمی‌کنه.

سکانسی از فیلم #زنده_باد_زاپاتا
کارگردان: الیا کازان

#درد_مشترک

@zan_j