🌴 یـــاس نبـــوے 🌴

#حلاج
Канал
Логотип телеграм канала 🌴 یـــاس نبـــوے 🌴
@yasee_nabaviПродвигать
249
подписчиков
1,79 тыс.
фото
581
видео
263
ссылки
من آنم کَز فراقت مُستمَندم.... 🌷اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌷 کپی مطالب #حلال 🌸ب نیت فـــرج مولا 🌸 ارتباط بــاما: @Haq_SHahe_Najaf
#صوفیه_نوظهور_نیست

🔍 بررسی شخصیت منصور #حلاج 4⃣

💥 برخورد تند و شجاعانه جناب علی بن بابویه، پدر شیخ صدوق رضوان الله علیهم،‌ با منصور حلاج

↪️ پس از آنکه حلاج توسط جناب ابوسهل نوبختی رسوا شد، برای تبلیغ افکارش و جذب مردم به شهر قم رفت.

🔻 شيخ طوسی رحمه الله نقل می‌كند:

«أخبرني جماعة عن أبي عبد الله الحسين بن علي بن الحسين بن موسى بن بابويه أن ابن الحلاج صار إلى قم و كاتب قرابة أبي الحسن يستدعيه ويستدعي أبا الحسن أيضا ويقول: أنا رسول الامام و وكيله، قال: فلما وقعت المكاتبة في يد أبي رضي الله عنه خرقها و قال لموصلها إليه: ما أفرغك للجهالات؟ فقال له الرجل وأظن أنه قال: أنه ابن عمته أو ابن عمه فإنالرجل قد استدعانا فلم خرقت مكاتبته وضحكوا منه وهزؤا به.......»

✍🏻 جماعتی از عالِمان، از حسين بن علی بن حسين بن موسی بن بابويه (برادر شيخ صدوق) بما خبر دادند كه منصور حلاج به شهر قم آمد و به خويشاوندان پدر شيخ صدوق رحمهم الله نامه نوشت و او را به دين خود دعوت كرد و چنين گفت: «من فرستاده حضرت صاحب الزّمان عجّل الله فرجه و وكيل و نماينده ايشان می‌باشم.» برادر شیخ صدوق گويد: «چون نامه حلاج به دست پدرم رسيد، پدرم بعد از خواندن، نامه را پاره كرد و به او لعنت فرستاد و به نامه‌رسان گفت: وای بر تو! مگر بيكاری كه دنبال اين جاهل نادان می‌روی؟ چه كسي تو را به اين كار واداشته است؟! نامه‌رسان پاسخ داد: آن مرد، گمان می‌كنم كه گفته باشد پسرعمويم يا پسرعمّه‌ام مرا خواسته و دعوت كرده كه به او ايمان بياوريم. سپس به پدرم گفت: چرا شما نامه او را پاره كرديد؟ اطرافيانِ پدرم به او خنديدند و او را مسخره كردند، سپس پدرم حركت كرد و به حجره خود رفت. وقتي پدرم به درب حجره رسيد همه كسانی كه آنجا بودند به احترام پدرم برخاستند، به جز يك نفر كه از جايش تكان نخورد. پدرم او را نشناخت و وقتی در حجره نشست، دفتر حساب و قلم و دوات خود را چنانكه معمول تجّار است درآورد و روی كرد به جانب شخصى كه حاضر بود و پرسيد: اين ناشناس كيست؟ آن شخص هم جواب پدرم را داد...

🔹«فسأله عنه فأخبره فسمعه الرجل يسأل عنه، فأقبل عليه وقال له: تسأل عني و أنا حاضر؟ فقال له أبي: أكبرتك أيها الرجل وأعظمت قدرك أن أسألك، فقال له: تخرق رقعتي و أنا أشاهدك تخرقها. فقال له أبي: فأنت الرجل إذا. ثم قال: يا غلام برجله و بقفاه، فخرج من الدار العدو لله و لرسوله، ثم قال له: أتدعي المعجزات عليك لعنة الله؟ أو كما قال فأخرج بقفاه فما رأيناه بعدها بقم.»

✍🏻 مرد ناشناس كه شنيد پدرم از هويّت وی می‌پرسد، برخواست و نزد پدرم آمد و گفت: با اينكه من حاضرم احوال مرا از ديگری می‌پرسی؟! پدرم گفت: اي مرد! احترام تو را نگاه داشتم و تو را بزرگ شمردم و از خودت نپرسيدم. او گفت: وقتی نامه مرا پاره می‌كردی من ديدم. پدرم گفت: پس آن مرد (حلاج) تو هستی؟! خداوند تو را لعنت كند، ادّعای معجزه می‌كنی؟! سپس پدرم به غلام خود گفت: دست و پای این دشمن خدا و رسولش را بگير و از حجره بيرون كن! و از آن روز ديگر او را در قم نديديم.

📕 الغیبه، طوسی رحمه الله، ص ۴۲٣

واضح است که پدر شیخ صدوق چون از بزرگان و‌ فقهای شیعه بود و با روایات اهل بیت علیهم السلام سر و‌ کار داشت، فریب حلاج را نخورد و بلکه او را به احسن وجه خوار و ذلیل کرد.

پس چو حلاج آن دغل باز برین
خود رسانْد در شهر قم‌ آن‌ شهر دین
تیر او کارگر نیامد بر فقیه شهر قم
گشت رسوا و ذلیل و هم لعین.

در ادامه به بیان عقاید خطرناک و کفرآلود حلاج می‌پردازیم ان شاء الله.
#صوفیه_نوظهور_نیست

🔍 بررسی شخصیت منصور #حلاج 3⃣

رسوا شدن حلاج، توسط ابوسهل نوبختی:

↪️ حلاج در پی ادعای خود و تبلیغ افکارش، توانست عده زیادی از اطرافیان حاکم وقت را بخود جذب کند. سپس نامه‌ای برای «ابوسهل نوبختی و علی بن بابویه» پدر شیخ صدوق رحمهم الله فرستاد و آنها را بخود دعوت نمود. لذا به ابوسهل نوبختی که از مشاهیر شیعه بود نوشت:

🔸من فرستاده حضرت صاحب الزّمان هستم. "اين اولين عنواني بود كه با آن، مردم نادان را فريب می‌داد." سپس ادعای خود را بالا برد و نوشت: "من از طرف امام زمان مأمور هستم كه بتو نامه بنويسم و آنچه را كه امام اراده كرده جهت نصرت و تقويت نفس تو بنمايانم تا به آن ايمان آوری و دچار شك و ترديد نگردی." ابوسهل نوبختی برای امتحان کردن حلاج و رسوا نمودنش در ادعای گزافش، درجواب او گفت:

«إني أسألك أمرا يسيرا يخف مثله عليك في جنب ما ظهر على يديك من الدلائل والبراهين، وهو أني رجل أحب الجواري وأصبو إليهن، ولي منهن عدة أتحظاهن والشيب يبعدني عنهن ويبغضني إليهن وأحتاج أن أخضبه في كل جمعة، وأتحمل منه مشقة شديدة لاستر عنهن ذلك، وإلا انكشف أمري عندهن، فصار القرب بعدا والوصال هجرا، وأريد أن تغنيني عن الخضاب وتكفيني مؤنته، وتجعل لحيتي سوداء، فإني طوع يديك، وصائر إليك، وقائل بقولك، وداع إلى مذهبك، مع ما لي
في ذلك من البصيرة ولك من المعونة.»

✍🏻 من از تو تقاضا دارم كه در انجام امری بسيار كوچك بر من منّت گذاری و آن امر در مقابل عظمت دلايل و براهينی كه بدست تو آشكار شده کار بزرگی نیست و آن اين است كه من گرفتار محبّت كنيزان خود هستم و به آن‌ها عشق می‌ورزم و عده‌ای از آن‌ها را در تملّك دارم و قادر به چيدن ميوه‌ای از بوستان وصل ايشان نيستم و اگر هر جمعه موی سر خود را رنگين و خضاب نكنم پيری من آشكار می‌شود و كنيزان از من گريزان می‌شوند و از اين لحاظ سخت در رنج هستم. اگر كاری كنی كه من از رنج و زحمت حنا بستن نجات يابم و موی من سياه شود، دست اطاعت بسوی تو دراز می‌كنم و گفته تو را می‌پذيرم و به دين تو در می‌آيم و از مبلّغين مذهب تو می‌شوم و آنچه را كه از مال و تجربه در اختيار دارم، در راه تو صرف می‌كنم.
وقتی حلاج سخن او را شنيد، فهميد كه در دعوت ابوسهل و بيان سِرِّ مذهب خود به او بخطا رفته است. به همين جهت از او صرف نظر كرد و جواب ابوسهل را نداد و كسی را نزد او نفرستاد. ابوسهل هم اين جريان را اتفاقی خوب دانست و در هر مجلسی او را مورد تمسخر قرار می‌داد و افتضاح او را بين كوچك و بزرگ بيان می‌كرد و همين موضوع باعث پرده دری و پرده برداری از اسرار حلاج شد و مردم از دور او پراكنده شدند.

📜 الغیبه، طوسی رحمه‌الله ، ص ۴۰۱

🔮 همانطور که قبلا اشاره کردیم، حلاج توانست با سِحر و شعبده، عوام و ساده لوحان را جذب خود کند. در جای خود به بطلان این امور اشاره خواهم کرد. حال به چند نمونه از اعمال حلاج اشاره می‌کنم:

🔻در تابستان میوه‌های زمستانی و در زمستان میوه‌های تابستانی نشان می‌داد.
🔸گاهی از اخبار پنهانی خبر می‌داد.
🔹گاهی در حضور مردم ناگهان غیب می‌شد.

💥افشاگری شعبده بازی حلاج، توسّط ابوسهل نوبختی:

خطيب بغدادی می‌نويسد: «جمعی از پيروان حلاج چنين عقيده داشتند كه او از نظر آن‌ها غايب می‌شود و اندكی بعد از آسمان آشكار می‌گردد. روزی حلاج در ميان جمعيتی كه ابوسهل نوبختی نيز در آنجا حاضر بود، دست خود را حركت داد و از آن مقداری دِرهم در ميان مردم ريخت. ابوسهل، حلاج را مخاطب قرار داده و گفت: از اين كار درگذر و بمن دِرهمی بده كه بر آن نام تو و پدرت نوشته شده باشد تا من و جمعيّت زيادی كه با من همراه هستند بتو ايمان آوريم. حلاج گفت: من چگونه چيزی را كه ساخته نشده است بتو نشان دهم و برای تو آن را بوجود آورم⁉️ ابوسهل گفت: كسی كه چيز غايب را حاضر می‌سازد بايد بتواند چيزی را هم كه ساخته نشده است بوجود آورد.»

📚 تاریخ بغداد، ۸/۱۲۵

اینگونه حلاج توسط ابوسهل نوبختی رسوا شد و عده زیادی پی به بطلان ادعای او بردند.

در ادامه، به نحوه برخورد حلاج با جناب علی بن بابویه، پدر شیخ صدوق رضوان الله علیهم می‌پردازیم.
#صوفیه_نوظهور_نیست

🔍 بررسی شخصیت منصور #حلاج 2⃣

↪️ در قسمت قبل بیان شد که منصور حلاج به دلیل شطحیات و طریقت عرفانی‌اش از طرف صوفیه و مشاهیر بغداد و استادش و خصوصا حلقه جنید بغدادی، طرد و رانده شد‌‌. جالب است که در سفری که به مکه داشته است، با برخورد تند استادش عمربن عثمان مکی روبرو میشود و استادش به او میگوید: «تو قرآن را خفیف میشمری و به دیده تکریم به آن نمی‌نگری!»

📚 جستجو در تصوف ایران، زرین کوب، ۱/۱۳۶

اما اینکه حلاج درباره قرآن چه گفته که چنین خشم استاد خویش را برانگیخته، مشخص نیست‌.

🔺پس از ایجاد اختلاف بین حلاج و اساتیدش، او سفرهایی به شوشتر و هند، خراسان، ماوراءالنهر و ترکستان داشت و طرفداران و پیروانی را نیز با خود همراه کرد. طوری که مردم هندوستان او را «ابوالمُغیث»، مردم ترکستان «ابوالمعین»، مردم خراسان و فارس «ابوعبدالله زاهد» و مردم خوزستان او را «شیخ حلاج اسرار» خطاب می‌کردند.

📘تراژدی حلاج در متون کهن، انتشارات شفیعی، ص ۲۳

⚠️ اما نکته مهم این است که با تکیه به نقل‌های فراوان، وی برای تعلیم «سِحر و شعبده» به ترکستان و هند سفر کرد. خصوصا در سفرش به هند بسیار مورد تأثیر قرار گرفت. وی طی این سفرها باز به بغداد می‌آمد و دوباره آهنگ سفر می‌نمود‌‌. سپس برای بار سوم به مکه رفت و دوسال در آنجا ماند. باز به بغداد بازگشت و دیگر آنجا ماند و شروع به تبلیغ کرد و با انجام اموری خارق‌ العاده مردم را به عقاید خویش دعوت می‌کرد.

👈🏻 جالب آنکه وی بطور مرموزی خود را مرتبط با شیعه امامیه معرفی می‌نمود و سخنانی در باب ظهور حضرت مهدی عجل الله فرجه می‌گفت و عده‌ای از شیعیان عوام را بخود جذب نمود و به آنان می‌گفت: «مهدی موعود از طالقان ظهور خواهد کرد و ظهور وی نزدیک است.» ظاهرا وی با تعیین وقت برای ظهور و بیان سخنانی در باب مهدویت، قصد داشته خود را باب آن حضرت اعلام کند و ترویج بابیت خویش کند. چه آنکه شیخ الطائفه طوسی رحمه‌الله، وی را یکی از مدعیان بابیت معرفی می‌کند.

📘الغیبه، طوسی رحمه‌الله، باب: "ذکر المذمومین الذین ادعوا البابیه."
📚 جستجو در تصوف ایران، زرین کوب، ۱/۱۳۷

👤 حلاج با آنکه در مذهب تشیع نبود، اما در آغاز فعالیتش در بغداد بسیار کوشید تا شیعیان امامیه را بخود جذب کند‌. لذا با سِحر و شعبده‌ توانسته بود عده‌ای از عوام شیعه را جذب کند و با ادعاهای عجیب شروع به تبلیغ کرد. وی مدعی شد که فرستاده امام‌ عصر عجل الله فرجه است. در این راستا به دوتن از بزرگان تشیع «ابوسهل نوبختی» و «علی بن بابویه» پدر شیخ صدوق رحمهم الله نامه نوشت و‌ خود را فرستاده امام عصر عجل الله فرجه معرفی نمود!

برخورد کوبنده فقهای شیعه با حلاج بسیار جالب بود که در ادامه خواهد آمد ان شاء الله.
#صوفیه_نوظهور_نیست

🔍 بررسی شخصیت منصور #حلاج 1⃣

به درخواست مخاطبین گرامی، در کنار بحث #مولوی، در چند قسمت بطور مختصر و جامع، به شرحی از احوالات منصور حلاج و چند قطب مشهور صوفیهٔ متقدم خواهم پرداخت و بعد شخصیت #حافظ را بررسی خواهم نمود ان شاء الله.

🕎 تصوف در عهد عباسی، در دوره #جنید_بغدادی و #بایزید_بسطامی و #حلاج به اوج جوشش خود رسید و با مرگ #ابوبکر_شبلی پایان یافت‌. هرچند کسانی چون #غزالی و #عبدالقادر_گیلانی و #سهروردی همان شیوه را بعدها ادامه دادند که شرح هریک بطور خلاصه خواهد آمد ان شاء الله.

👤 ابوالمغیث عبدالله بن احمد بن ابی طاهر، مشهور به «حسین بن منصور حلاج» از معروف‌ترین صوفیان و شاعران قرن سوم بوده است. وی در روستای تور از توابع بیضای فارس به دنیا آمد.

چرا وی به «حلاج» مشهور است ⁉️

برخی معتقدند که چون پدر وی به شغل پنبه زنی مشهور بوده است و محتملا خود او نیز به تبع پدرش پنبه‌زن بوده است، او را حلاج نامیدند‌. اما احتمال قوی‌تر که عمده صوفیان و اهل تحقیق درباره تصوف به آن معتقدند، این است که چون او زیاد افشای اسرار می‌کرد، او را حلاج بمعنای شکافنده اسرار نامیدند‌.

📚 جستجو در تصوف ایران، زرین کوب، ۱/۱۳۳

💢 برخی معتقدند که جد وی یک زرتشتی بنام «محما» بود. برخی نیز معتقدند که نسب وی به «ابو ایوب انصاری» ختم می‌شود‌. اما آنچه روشن است این است که حلاج شیعه نبوده است‌. وی بارها نیز تصریح کرده است که مذهبی ندارد و در جای خود به این مطلب اشاره خواهم کرد.

🔸 حلاج در نوجوانی بیضاء را ترک کرد. وی در ۱۶ سالگی به شوشتر نزد استاد خویش #سهل_تستری رفت و راه و رسم تصوف آموخت. دکتر زرین کوب معتقد است که با آنکه حلاج در فارس به دنیا آمد، اما زبان وی بطور رسمی فارسی نبود. وی می‌نویسد:

در سفری حلاج به اصفهان رفت. در مجلسی «علی بن سهل» که از مشاهیر اصفهان بود، مشغول صحبت برای افراد بود که حلاج با بیانی گنگ به وی گفت: «ای بازاری، من زنده باشم و تو سخن بگویی؟ علی بن سهل به او گفت: در شهری که مسلمانان باشند امثال تو جای ندارند و نباید رها باشند. مردمِ فارسی زبان کلام او را فهمیدند، اما چون حلاج فارسی را بخوبی نمی‌دانست متوجه نشد‌. لذا مردم قصد جان وی را کردند و او از اصفهان گریخت.

📚 جستجو در تصوف ایران، زرین کوب، ۱/۱۳۲

💠 درباره خرقه پوشیدن او دو قول معروف است:

الف) زمانی که سهل تستری به بصره تبعید شد، حلاج نیز به همراه استاد خویش به بصره رفت. چندی بعد در هجده سالگی به بغداد رفت و نزد «عمرو بن عثمان مکی» هجده ماه همنشین شد و از دست وی خرقه گرفت.
ب) وی مدتی نزد «جنید نهاوندی» بود و از دست وی خرقه گرفت.

📚جستجو در تصوف ایران، زرین کوب، ۱/۱۳۳

اختلاف حلاج با «سهل تستری و جنید بغدادی» و ترک بغداد:

هرچند که حلاج تمام و کمال در تلمذ سهل تستری بود‌، اما آرام آرام‌ میان شیوه حلاج و استادش سهل تستری فاصله افتاد. تستری در بصره زنده بود که حلاج وی را ترک کرده و به بغداد رفت. او مدتی نزد «عمربن عثمان مکی» بود. اما عمر بن عثمان مکی چون بر مکتب جنید بغدادی یعنی «صَحو: تعادل» بود، لذا حلاج که بر مکتب «سُکر: مستی و عدم تعقل و فناء» بود نزد او دوام زیادی نیاورد. تا جایی که عمربن عثمان مکی یکبار هم او را نفرین کرد. حلاج به حلقه یاران جنید پیوست و بار دیگر تعالیم صوفیه را آموخت و خرقه پوشید. وی در همان زمان با صوفیان بسیار دیگری آشنا شد که معروف‌ترین آنان "#ابوالحسین_نوری و ابوبکرشبلی" بودند. با نمایان شدن سخنان و عقاید حلاج، جنید بغدادی وی را به تعقل و اعتدال دعوت کرد.

🕋 سپس حلاج بیست و شش ساله بود که برای زیارت کعبه راهی مکه شد. نقل است یک سال مجاور بیت‌الحرام ماند. غذایش در هر روز سه لقمه نان و اندکی آب بود و جز برای قضای حاجت از آن خارج نمی‌شد. پس از مجاورت کعبه به بغداد بازگشت و دوباره به حلقه یاران جنید بغدادی پیوست. اما به جهت شطحیاتش (سخنان خلاف شرع و عقل) به ویژه ادعای معروفش «اناالحق» از جانب آنها طرد شد و رابطه خود را با صوفیه برید. واضح است که صوفیه بغداد که غالبا شاگردان جنید بغدادی بودند، بخاطر اختلاف متکب خود یعنی «صحو» با مکتب حلاج «سُکر» او را طرد کردند و تاب شطحیات وی را نیاوردند و شیوخ بغداد و مشاهیر شهر، از وی برائت جستند. تا جایی که جنید بغدادی به وی گفت: «تو در اسلام رخنه‌ای و شکافی افکنده‌ای که فقط سر جدا شده از پیکرت می‌تواند آن را مسدود کند.» اینجا بود که حلاج حلقه جنید بغدادی را ترک کرد و از بغداد هم رفت.

📚 جستجو در تصوف ایران، زرین کوب، ۱/۱۳۵

ادامه دارد...
#صوفیه_نوظهور_نیست

🔍 بررسی شخصیت منصور #حلاج 1⃣

به درخواست مخاطبین گرامی، در کنار بحث #مولوی، در چند قسمت بطور مختصر و جامع، به شرحی از احوالات منصور حلاج و چند قطب مشهور صوفیهٔ متقدم خواهم پرداخت و بعد شخصیت #حافظ را بررسی خواهم نمود ان شاء الله.

🕎 تصوف در عهد عباسی، در دوره #جنید_بغدادی و #بایزید_بسطامی و #حلاج به اوج جوشش خود رسید و با مرگ #ابوبکر_شبلی پایان یافت‌. هرچند کسانی چون #غزالی و #عبدالقادر_گیلانی و #سهروردی همان شیوه را بعدها ادامه دادند که شرح هریک بطور خلاصه خواهد آمد ان شاء الله.

👤 ابوالمغیث عبدالله بن احمد بن ابی طاهر، مشهور به «حسین بن منصور حلاج» از معروف‌ترین صوفیان و شاعران قرن سوم بوده است. وی در روستای تور از توابع بیضای فارس به دنیا آمد.

چرا وی به «حلاج» مشهور است ⁉️

برخی معتقدند که چون پدر وی به شغل پنبه زنی مشهور بوده است و محتملا خود او نیز به تبع پدرش پنبه‌زن بوده است، او را حلاج نامیدند‌. اما احتمال قوی‌تر که عمده صوفیان و اهل تحقیق درباره تصوف به آن معتقدند، این است که چون او زیاد افشای اسرار می‌کرد، او را حلاج بمعنای شکافنده اسرار نامیدند‌.

📚 جستجو در تصوف ایران، زرین کوب، ۱/۱۳۳

💢 برخی معتقدند که جد وی یک زرتشتی بنام «محما» بود. برخی نیز معتقدند که نسب وی به «ابو ایوب انصاری» ختم می‌شود‌. اما آنچه روشن است این است که حلاج شیعه نبوده است‌. وی بارها نیز تصریح کرده است که مذهبی ندارد و در جای خود به این مطلب اشاره خواهم کرد.

🔸 حلاج در نوجوانی بیضاء را ترک کرد. وی در ۱۶ سالگی به شوشتر نزد استاد خویش #سهل_تستری رفت و راه و رسم تصوف آموخت. دکتر زرین کوب معتقد است که با آنکه حلاج در فارس به دنیا آمد، اما زبان وی بطور رسمی فارسی نبود. وی می‌نویسد:

در سفری حلاج به اصفهان رفت. در مجلسی «علی بن سهل» که از مشاهیر اصفهان بود، مشغول صحبت برای افراد بود که حلاج با بیانی گنگ به وی گفت: «ای بازاری، من زنده باشم و تو سخن بگویی؟ علی بن سهل به او گفت: در شهری که مسلمانان باشند امثال تو جای ندارند و نباید رها باشند. مردمِ فارسی زبان کلام او را فهمیدند، اما چون حلاج فارسی را بخوبی نمی‌دانست متوجه نشد‌. لذا مردم قصد جان وی را کردند و او از اصفهان گریخت.

📚 جستجو در تصوف ایران، زرین کوب، ۱/۱۳۲

💠 درباره خرقه پوشیدن او دو قول معروف است:

الف) زمانی که سهل تستری به بصره تبعید شد، حلاج نیز به همراه استاد خویش به بصره رفت. چندی بعد در هجده سالگی به بغداد رفت و نزد «عمرو بن عثمان مکی» هجده ماه همنشین شد و از دست وی خرقه گرفت.
ب) وی مدتی نزد «جنید نهاوندی» بود و از دست وی خرقه گرفت.

📚جستجو در تصوف ایران، زرین کوب، ۱/۱۳۳

اختلاف حلاج با «سهل تستری و جنید بغدادی» و ترک بغداد:

هرچند که حلاج تمام و کمال در تلمذ سهل تستری بود‌، اما آرام آرام‌ میان شیوه حلاج و استادش سهل تستری فاصله افتاد. تستری در بصره زنده بود که حلاج وی را ترک کرده و به بغداد رفت. او مدتی نزد «عمربن عثمان مکی» بود. اما عمر بن عثمان مکی چون بر مکتب جنید بغدادی یعنی «صَحو: تعادل» بود، لذا حلاج که بر مکتب «سُکر: مستی و عدم تعقل و فناء» بود نزد او دوام زیادی نیاورد. تا جایی که عمربن عثمان مکی یکبار هم او را نفرین کرد. حلاج به حلقه یاران جنید پیوست و بار دیگر تعالیم صوفیه را آموخت و خرقه پوشید. وی در همان زمان با صوفیان بسیار دیگری آشنا شد که معروف‌ترین آنان "#ابوالحسین_نوری و ابوبکرشبلی" بودند. با نمایان شدن سخنان و عقاید حلاج، جنید بغدادی وی را به تعقل و اعتدال دعوت کرد.

🕋 سپس حلاج بیست و شش ساله بود که برای زیارت کعبه راهی مکه شد. نقل است یک سال مجاور بیت‌الحرام ماند. غذایش در هر روز سه لقمه نان و اندکی آب بود و جز برای قضای حاجت از آن خارج نمی‌شد. پس از مجاورت کعبه به بغداد بازگشت و دوباره به حلقه یاران جنید بغدادی پیوست. اما به جهت شطحیاتش (سخنان خلاف شرع و عقل) به ویژه ادعای معروفش «اناالحق» از جانب آنها طرد شد و رابطه خود را با صوفیه برید. واضح است که صوفیه بغداد که غالبا شاگردان جنید بغدادی بودند، بخاطر اختلاف متکب خود یعنی «صحو» با مکتب حلاج «سُکر» او را طرد کردند و تاب شطحیات وی را نیاوردند و شیوخ بغداد و مشاهیر شهر، از وی برائت جستند. تا جایی که جنید بغدادی به وی گفت: «تو در اسلام رخنه‌ای و شکافی افکنده‌ای که فقط سر جدا شده از پیکرت می‌تواند آن را مسدود کند.» اینجا بود که حلاج حلقه جنید بغدادی را ترک کرد و از بغداد هم رفت.

📚 جستجو در تصوف ایران، زرین کوب، ۱/۱۳۵

ادامه دارد...



|• @yasee_nabavi •|
🌴 یـــاس نبـــوے 🌴
بر اساس تفكر وحدت وجود ذات حق سبحانه به شكل هاي مختلف متجلي ميشود و هر موجودي حتي موجودات پست و خبيث همچون ابليس جلوه اي از اسماء الله هستند. بر همین مبنی آقای حسن زاده آملى ميگوید: شيطان مظهر اسم يا مضل است #تصوف #حسن_زاده_آملی #تقدیس_ابلیس @yasee_nabavi…
تقدیس ابلیس توسط صوفیه

در اعتقاد صوفیه به صلح کل همه چیز خوب است و چیزی بد نیست. ابلیس که توسط خدا و رسول الله صلی الله علیه و آله مذمت شده را این جماعت به غایت دوست دارند.
حلاج میگوید: در آسمان عابد و موحد چون ابلیس نیست. به او گفتند سجده کن، گفت: لاغیر... بنده ای پاک هستم. به غیر تو سجده نمیکنم.
صاحب و استاد من، ابلیس و فرعون است! به آتش بترسانیدند ابلیس را از دعویش بازنگردید! فرعون را به دریا غرق کرده و از دعوی بازنگردید... اگر مرا بکشند و دست و پای ببرند از دعوی خود بازنگردم!
حلاج معتقد است که دو جوانمرد در عالم وجود دارد: ابلیس و رسول الله صلی الله علیه و آله
و میگوید: موسی و ابلیس در عقبه طور بهم رسیدند، موسی گفت: ای ابلیس چه تو را از سجده منع نکرد؟ ابلیس گفت:
دعوی من به معبود واحد مرا منع کرد و اگر آدم را سجده میکردم هر آیینه مثل تو بودم. چون تو را یکبار ندا کردند: " انظر الی الجبل " نگریستی. مرا هزار بار ندا کردند که ادم را سجده کن و من سجده نکردم.
حسن بصری نیز معتقد است: اگر ابلیس نور خود را به خلق نماید همه او را به معبودی و خدایی بپرستند.
تحفه الاخیار در مورد رابعه عدویه می نویسد: " چنانچه عطار از رابعه عدویه نقل کرده که مضمونش این است او گفته: که دل من لبریز از محبت خداست و در آن جای محبت مصطفی و عداوت ابلیس نیست! "

📚مجموعه اثار حلاج ص ۶۰، ۶۲، ۶۱
📚عین القضات همدانی، ص ۲۲۳، ۲۱۱
📚 تحفه الاخیار، ص ۱۴۰
#تقدیس_ابلیس #حسن_بصری
#تصوف #حلاج #رابعه
#صلح_کل



@yasee_nabavi

🍃یــــــاس نبوی🍃