خوشه‌گاه

Канал
Логотип телеграм канала خوشه‌گاه
@xusegahПродвигать
4,06 тыс.
подписчиков
خوشه‌هایی که دوست می‌دارم راهی برای هم‌کلامی: @Amirmohammad_Shiraziyan
از خلقِ روزگار گرفتیم گوشه‌ای

#صائب_تبریزی

خوشه‌گاه
Forwarded from سرمه‌ناک
با داغ و اشک و آه به سر می‌برم چو شمع
خوش دارَدم به این‌همه آزارْ زیستن

#بیدل
پامالِ غمِ دهرِ ستم‌کاره شدیم
درمانده‌ی این شاهدِ مکاره شدیم
چون صورتِ دیوار در این حیرت‌جای
بستیم زبان و محوِ نظاره شدیم

(#والی_کرمانی. با من در و دیوار به آواز آید: گزیده‌ی هشتصد سال رباعیِ اقلیمِ کرمان. به کوشش و گزینشِ #سید_علی_میرافضلی. رفسنجان: مسین. ۱۴۰۱. چاپِ ۱. صفحه‌ی ۱۶۴.)

#شعرخوانی

خوشه‌گاه
Forwarded from هـ
کدام قله؟ که از یاد رفته پروازم
کدام پرده به ساز شکسته بنوازم؟
که نوحه‌خوان غم غربت است آوازم
«نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویه‌های غریبانه قصه‌پردازم»
 
کسی که رسم سفر می‌نهاد اول بار
چگونه ریشه بُرید از دیار و رشته‌ی یار
بر آن سرم که گر اشکم مدد کند، ناچار
«به یاد یار و دیار، آنچنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم»
 
شبی به چهره و چنگالِ خون‌چکان و مهیب
به قصد جان من از راه می‌رسد به نهیب
دلیل راه تویی، همچنان به رغم رقیب
«من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا، به رفیقان خود رسان بازم»
 
چه شد که دور شدیم آن من و تو، زین تو و من؟
حریف شعر! حریف شب شراب کهن!
خوشا دوباره خوشا با تو، با تو جام زدن!
«خدای را مددی ای رفیق ره! تا من
به کوی میکده، دیگر علم برافرازم»

نه بی‌قرار توام تا حدود زمزمه‌رس؟
که باز با تو کنم ماجرا، نفس به نفس؟
نه بی تو می‌شکنم سر به میله‌های قفس؟
«به‌جز صبا و شمالم نمی‌شناسد کس
عزیز من که به‌جز باد نیست دمسازم»

خیال دوست، که از حال من خبر گیرد
دلم، که بال‌زنان تا ستاره پَر گیرد
چگونه‌ام نفس سردِ مرگ درگیرد
«خرد ز پیری من کِی حساب برگیرد؟
که باز، با صنمی طفل، عشق می‌بازم»

حسین منزوی.
چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من
گفتی اندر بُنِ مویم سرِ نشتر می‌شد

#سعدی

خوشه‌گاه
Forwarded from صدای مترجم
پیش‌نویس طرح «انتشار آثار پدیدآورندگان ایرانی در پلتفرم‌های خارجی» رو نوشتم و برای چکش‌کاری‌اش به کمک شما نیاز دارم. لطفاً این فایل ده‌صفحه‌ای رو ببینید و نظر و پیشنهادتون رو بهم بگید.

لینک دانلود پیش‌نویس طرح:
https://docs.google.com/document/d/1r5PKX3qEvQ6bnoGqvk3QbN_kApYSlOXT/edit?usp=drivesdk&ouid=114600066296074189972&rtpof=true&sd=true

خلاصه‌ی فرایندش رو در ادامه می‌نویسم.

اهداف این طرح: قطع بازوی سرکوب نهاد سانسورچی، کسب درآمد دلاری برای پدیدآورندگان (نویسنده، مترجم، ویراستار، گرافیست، صفحه‌آرا و...)، انتشار اثر سانسورنشده در سراسر جهان، کاهش قیمت تولید و درنتیجه کاهش قیمت تمام‌شده‌ی کتاب الکترونیک.

مزایای طرح برای ناشر: کاهش هزینه‌ها، کاهش ریسک، افزایش درآمد، افزایش سرعت انتشار، بزرگ‌نمایی برند، بهره‌گیری از نوآوری‌های روز و...

مزایای طرح برای پدیدآورنده: صیانت از آزادی بیان پدیدآورنده، افزایش درآمد، دسترسی به بازار جهانی، حمایت از نویسندگان و مترجمان مستقلی که جایی در نشر ایران ندارن، ارتباط مستقیم با مخاطبان.

مزایای طرح برای مخاطب: دسترسی آسان به آثار سانسورنشده، تنوع آثار، قیمت مناسب، حفظ حریم خصوصی.

فرایند پیشنهادی نشر: ناشر با استفاده از پلتفرم‌های بلاک‌چین و بازارچه‌های NFT واسطه‌های نشر رو حذف می‌کنه و اثر رو مستقیم به خریدار می‌ده.

فاز ۱ (راه‌اندازی پلتفرم):
انتخاب پلتفرم (مثلاً OpenSea)، طراحی قرارداد هوشمند (پرداخت خودکار حق‌الزحمه‌ی ذی‌نفعان)، ایجاد سیستم پرداخت خارجی بر اساس رمزارز و داخلی بر اساس ریال (با تخفیف زیاد)، استفاده از رابط کاربری پلتفرم بلاک‌چین، ایجاد بازارگاه برای عرضه‌ی آثار.

‏فاز ۲ (تولید محتوا):
جذب مترجمان و نویسندگان کاربلد توسط ناشر، مذاکره و کسب حق نشر ترجمه (کپی‌رایت)، ترجمه و ویرایش اثر توسط ویراستار ساکن ایران، ارزیابی کیفیت آثار و بهبود محتوا توسط مترجمان داخل ایران، طراحی و تولید NFT (تضمین مالکیت دیجیتال برای خریدار).

فاز ۳ (بازاریابی و فروش):
بازاریابی و تبلیغات، فروش مستقیم به مخاطب در رابط کاربری پلتفرم بلاک‌چین و دسترسی خریدار به نمایش (و نه دانلود) اثر در بستر بلاک‌چین.

ایده‌های جانبی:
چاپ دیجیتال سفارشی، پویش بازترجمه‌ی آثار سانسورشده، آغاز کار با انتشار آثار کوتاه (تک‌جستار، داستان کوتاه و...)، فروش در تیراژ محدود، برون‌سپاری (برای ویرایش، نمونه‌خوانی، صفحه‌آرایی، طراحی جلد و...) به متخصصان داخلی و پرداخت حق‌الزحمه‌ یه‌صورت درصدی از فروش اثر.‌
خوشه‌گاه
به نزدیکِ من هر زندگانی که در جداییِ دوستان بُوَد از شمارِ عمر نباید گرفتن و نیز که دوستان را در وقتِ رنج تنها گذاشتن شرط نَبُوَد، که در وقتِ رنج هیچ تحفه‌ای از دیدارِ دوستان بزرگ‌تر نیست، که آتشِ غم جز به آبِ دیدارِ دوستان نتوان نشاندن، و بارِ اندوه را جز…
از فراق این خاک‌ها شوره بُوَد
آبْ زرد و گَنده و تیره شود
بادِ جان‌افزا وَخِم گردد وبا
آتشی خاکستری گردد هبا
باغِ چون جنت شود دارالمرض
زرد و ریزان برگِ او اندر حَرَض
عقلِ دَرّاک از فراقِ دوستان
هم‌چو تیراندازِ اشکسته کمان

دوزخ از فرقت چنان سوزان شده‌ست
پیر از فرقت چنان لرزان شده‌ست
گر بگویم از فراقِ چون شرار
تا قیامت یک بُوَد از صدهزار

(#جلال‌الدین_محمد_بلخی. مثنویِ معنوی: دفترِ ۱-۳. «دفترِ سوم». به تصحیح و مقدمه‌ی #محمدعلی_موحد. تهران: هرمس: فرهنگستانِ زبان و ادبِ فارسی. ۱۳۹۷. چاپِ ۳. صفحه‌ی ۷۰۱-۷۰۲.)

#مولوی

خوشه‌گاه
به راهِ جهینه که به گرگان روی بر دامنِ کوه چشمه‌ای است دراز و پهنای آن دویست گز زیاده باشد. و در میانِ چشمه درختی است ماننده‌ی [چیزی که از] تیشه‌ای تراشیده باشند و هموار کرده و شاخ و بال هیچ ندارد و نه پوست، و چون گویِ گِرد از سرِ درخت رُسته‌است. و آن درخت در آن چشمه همی گردد و گاه به میانِ چشمه بُوَد و گاه به کنارِ چشمه. و کودکانِ آن نواحی در آن چشمه روند و شنا کنند و دست در آن درخت زنند و بروند و در چهار ماه باشد که ناپدید شود و کس نداند که کجاست تا دیگر سال که پدید آید. و چند بار آن درخت را به رَسَن‌ها بسته‌اند و استوار کرده تا ناپدید نشود. چون وقتِ رفتنش بوده‌است آن‌همه رَسَن‌ها را گسسته‌است و ناپدید شده. گویند که این حکایت پیشِ رافع بن هرثمه بکردند. برخاست و بدان وقت که درخت پیدا بود بر سرِ آن چشمه آمد. و در لشکرِ او غواصی بود کوفی و در دریاها کار بسیار کرده بود. او را گفت: «فروشو و بیخِ درخت را ببین تا کجاست.» مرد فرورفت و بُنِ آن درخت را نیافت. چون برآمد گفت: «هزار گز فرورفتم؛ نه بُنِ درخت یافتم و نه قعرِ چشمه.» پس رافع بسیار بر آن‌جا درنگ کرد بدان امید که حالِ درخت و چشمه به درستی بداند. نتوانست دانستن.

(منسوب به #ابوالمؤید_بلخی. عجایب الدنیا. تصحیحِ #علی_نویدی‌ملاطی. تهران: انتشاراتِ دکتر محمود افشار با هم‌کاریِ نشرِ سخن. ۱۳۹۷. چاپِ ۱. صفحه‌ی ۴۹-۵۰.)

خوشه‌گاه
مسکین دلم از خلق وفایی می‌جست
گم‌ره شده بود، ره‌نمایی می‌جست
ماننده‌ی آن مردِ ختایی که به بلخ
برکرد چراغ و آشنایی می‌جست

(#خاقانی. دیوان. «رباعیات». تصحیح و مقدمه و تعلیقات به کوششِ دکتر #سید_ضیاءالدین_سجادی. تهران: زوار. ١٣۵٧. چاپِ ٢. صفحه‌ی ٧٠۵.)

خوشه‌گاه
Forwarded from چهار خطی
قحطِ دوست
(رباعی نویافته)

سی سال بدیدم فلک نُه تُو را
احوال جهانِ ده‌دلِ بدخو را
در مدّت عمر خود ندیدم دو نفس
یک دوست که دوستی توان گفت او را.

خاقانی شروانی
‏..

منبع: کلیات خاقانی، دستنویس شمارۀ ۴۶۴۴ کتابخانۀ آستان قدس رضوی، کتابت در ۸۴۷ ق، برگ ۳۰۵پ
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://t.center/Xatt4
Forwarded from سروه (Shiva)
زن نهان چهره: رعیت به تو سرباز داده است پادشاه، تو به رعیت چه دادی؟ _ هفتاد و سه گونه مالیات و سیورغال.
سلطان: حالا فهمیدم_ این آخرالزمان است و نشان آن درازی زبان زنان!
زن نهان چهره: این آخرالزمان است، و نشان آن کوتاهی دست حقیقت!
#تاریخ_سری_سلطان_در_آبسکون
#بهرام_بیضایی
#انتشارات_روشنگران_و_مطالعات_زنان
@seerve
در دلم آرام تصور مکن

#سعدی

خوشه‌گاه
هر دل تپشِ جنون‌نوایی دارد
هر سر سودای شعله‌زایی دارد
از سازِ اسیرانِ نفس هیچ مپرس
زنجیر به هر حلقه صدایی دارد

(#بیدل_دهلوی. گزیده‌ی رباعیاتِ #بیدل. به‌ کوششِ #محمدکاظم_کاظمی. با مقدمه‌ی #سید_علی_میرافضلی. مشهد: سپیده‌باوران. ١٣٩٨. چاپِ ١. صفحه‌ی ١٧٠.)

ـــــــــــــــ

ندارد سازِ هستی غیرِ آهنگِ گرفتاری
ز تحریکِ نفس‌ها شورِ زنجیری‌ست در گوشم

(#بیدل_دهلوی. غزلیاتِ #بیدل. تصحیح و تحقیقِ #سیدمهدی_طباطبایی و #علیرضا_قزوه. تهران: شهرستانِ ادب. ۱۴۰۰. چاپِ ۱. جلدِ ۲. صفحه‌ی ١٣۵٩.)

خوشه‌گاه
روایت و نقاشی | نگاهِ رواییِ مارک استرند به نقاشی‌های ادوارد هاپر
✍️ مارک استرند
مترجم: امیرمحمد شیرازیان

گاه احساس می‌کنم صحنه‌هایی که در نقاشی‌های ادوارد هاپر می‌بینم، صحنه‌هایی از گذشته‌ی خودِ من‌اند. شاید به این دلیل که کودکی‌ام در دهه‌ی ۱۹۴۰ گذشت و دنیایی که آن زمان شاهدش بودم بسیار شبیهِ دنیایی است که اکنون در نقاشی‌های هاپر می‌بینم یا شاید دنیای بزرگ‌سالانه‌ای که آن روزها احاطه‌ام کرده بود مانندِ دنیای نقش‌بسته در نقاشی‌های هاپر دور به نظر می‌رسید. اما دلیلش هرچه باشد، این حقیقت هم‌چنان پا بر جاست که پیوندی ناگسستنی هست میانِ نقاشی‌های هاپر و آن‌چه در آن روزها می‌دیدم؛ لباس‌ها، خانه‌ها، خیابان‌ها و نمای بیرونیِ فروش‌گاه‌ها همان گونه‌اند که آن روزها بودند. کودک که بودم آن هنگام دنیای ورای محیطِ اطرافم را می‌دیدم که بر صندلی‌عقبِ ماشینِ پدر و مادرم می‌نشستم. دنیایی ثابت که منِ در حالِ گذر تنها نگاهی گذرا به آن می‌انداختم. دنیایی که برای خود روزگار می‌گذراند و هر گاه بی‌هوا از کنارش می‌گذشتم، نه می‌شناختم نه متوجهم بود. هم‌چون دنیای نقاشی‌های هاپر، آن دنیا هم «گاهی به نگاهی دلِ من شاد نمی‌کرد».
نظراتی که در ادامه می‌آورم نگاهی خاطره‌انگیز به آثارِ هاپر نیست، بل‌که تصدیقِ اهمیتی است که جاده‌ها و مسیرها، گذرگاه‌ها و استراحت‌گاه‌های موقت یا کلاً نفْسِ سفر برای او دارد. در این نظرات تمرکزم بر بهره‌گیریِ مکررِ او از اَشکالِ هندسیِ مشخص و تأثیرِ مستقیمِ آن‌ها بر واکنشِ احتمالیِ بیننده است. از این گذشته، نشان می‌دهم که دعوت به خلقِ روایت از هر نقاشی، خود قسمتی از تجربه‌ی نگریستن به آثارِ هاپر به حساب می‌آید. با تمامِ این‌ها، لازمه‌ی این کار دست‌وُپنجه نرم کردن با نقاشی‌های به خصوصی است که راویِ ایستادگی در برابرِ ادامه دادن و گذشتنِ بیننده‌اند. این ملزومات ــ نخستْ گماشتنِ ما به پیش رفتن و سپس واداشتنمان به ماندن ــ آفرینش‌گرِ همان کشمکشِ آشنا و همیشگیِ آثارِ هاپر است.

🎨 ادامه‌ی مطلب…

#نشر_اطراف #بی‌کاغذ_اطراف #مارک_استرند #ادوارد_هاپر #امیرمحمد_شیرازیان

خوشه‌گاه
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
من فراوان کشیده‌ام غمِ دل
لیک کم بوده‌ام بدین زاری
که نه صبرم همی کند پشتی
که نه یارم همی دهد یاری

(#کمال‌الدین_اسماعیل_اصفهانی. دیوان: غزلیات و رباعیات. «غزلیات». تصحیح و تحقیقِ #محمدرضا_ضیاء. تهران: دکتر محمود افشار: سخن‏. ١۴٠٢. چاپِ ٢. ویراستِ ٢. صفحه‌ی ۱۵۰.)

#شعرخوانی

خوشه‌گاه
به نزدیکِ من هر زندگانی که در جداییِ دوستان بُوَد از شمارِ عمر نباید گرفتن و نیز که دوستان را در وقتِ رنج تنها گذاشتن شرط نَبُوَد، که در وقتِ رنج هیچ تحفه‌ای از دیدارِ دوستان بزرگ‌تر نیست، که آتشِ غم جز به آبِ دیدارِ دوستان نتوان نشاندن، و بارِ اندوه را جز به گفتنِ دوستان سبک نتوان کردن، و هر که از دوست بازماند چنان دان که از عیش و شادی و خرمی و بی‌غمی بازمانده‌است.

(#داستان‌های_بیدپای. «داستانِ کبوترِ حمایلی و زاغ و موش و سنگ‌پشت و آهو». ترجمه‌ی #محمدبن_عبدالله_البخاری. به‌ تصحیحِ #پرویز_ناتل_خانلری و #محمد_روشن. تهران: خوارزمی. ۱۳۶۱. چاپِ ۱. صفحه‌ی ۱۷۱.)

#کلیله_و_دمنه

خوشه‌گاه
Telegram Center
Telegram Center
Канал