🦋👑👑👑🦋👤 داستان
ضحاک یکی از جالبترین قصههای شاهنامه است:
۱ -
#ضحاک حاکمی غیر ایرانی است
ولی بر ایران زمین اسطوره ای با ترفندی سلطه می یابد !!!
چه رویای عجیبی است این کابوس
#فردوسیکه هنوز داستان مشابه اش بر سر ایران و ایرانی تکرار میشود !!!
۲ - شیطان در هیأت یک آشپز به استخدام
#ضحاک در میآید و برای نخستینبار به
ضحاک پرهیزگار و دیندار ، گوشت میخوراند .
طعم پرندگان بریان به مذاق
ضحاک خوش میآید و تصمیم به تشویق آشپز جدید میگیرد .
(نماد طعم شیرین قدرت)
۳ -
ضحاک ، آشپز را بهحضور میطلبد و از او تمجید میکند و به او میگوید چه دستمزدی برای این غذای لذیذ طلب میکند ؟
آشپز که همان شیطان ( اهریمن ) است میگوید بوسه بر شانههای
#ضحاک ، بهترین پاداش برای من است(نماد سردوشی و درجات قدرت و تملق که هنوز در سلسله مراتب ارتش دنیا باقی مانده است ...)
#ضحاک از این تملق آشپز خوشش میآید و اجازه بوسه میدهد !
۴ - روز بعد شانههای
#ضحاک ، زخم میشود و پس از مدتی زخم ها باز میشوند و دو مار سیاه(نشانه ارتجاع و ظلمت) از زخمها بیرونمیآیند ،
مارها تمایلدارند از گوشهای
#ضحاک به داخل روند و مغز سر او را بخورند !!!
شیطان اینبار به هیأت حکیم ظاهر میشود و میگوید تنها راه بقای
#ضحاک این است که هر روز دو جوان را قربانیکند و مغز سر آنان را به مارها بدهد تا سیر شوند و اشتهایی برای خوردن مغز
#ضحاک نداشتهباشند !!!
۵ - هر روز دو پسر جوان ایرانی به قید قرعه دستگیر میشوند و به آشپزخانه
#ضحاک آورده میشوند ، ظاهرا عدالت برقرار است و به کسی ظلمنمیشود .
ولی روزانه مغز سر دو جوان ، غذای مارها میشود ،
باشد که مغز
#ضحاک ، سالم بماند .
قیمت مغز
#ضحاک حاکم بر ایران ، سالانه بیش از هفتصد مغز جوان است !!! (چقدر جالب !!!
🤔حال نیز نزدیک به همین اعداد ، سالانه جوانان قربانی میشوند)
۶ - هیچکس جرأت مقاومت ندارد و ایرانیان کماکان دچار این گفتمان هستند که : «بگذار همسایه فریاد بزند ، چرا من ؟؟ » و خشنودی هر خانواده ایرانی ایناست که امروز نوبت جوان آنها نشدهاست:
ضرب المثل
👇👇👇«از این ستون به ستون دیگر فرج است» اما زمان به نوبت طی میشود...
۷- «ارمایل» و «گرمایل» دو نفری که ادارهکننده آشپزخانه
#ضحاک هستند تصمیم به اقدامی جدید میگیرند، البته نه اقدامی «رادیکال» بلکه اقدامی «میاندارانه»(شاید تغییر شرایط موجود...فکری اصلاح طلبانه...)
آنها فکر میکنند که اگر هر روز یک جوان را قربانیکنند و مغز سر آن جوان را با مغز سر یک گوسفند مخلوط کنند، مارها تغییر طعم مغز را متوجه نمیشوند و با اینحساب آنها میتوانند در طول یک سال ،
365 جوان را نجاتدهند!!!
جالب اینجاست که مارها «مغز» میخواهند، فقط مغز !!!
نه قلب، نه جگر، نه ران، نه دست، فقط مغز ! (جایگاه ادراک و عقل. جایگاهی که برای حکومتها همواره مشکل ایجاد میکند. جایگاه دگراندیشی...)
پس هرکس که مغز ندارد خوشبگذراند ، مارها فقط مغز طلبمیکنند. آنهم مغز جوان.
۸ - اقدام میان دارانه 2 آشپز جواب میدهد! مارها طعم مغز مخلوط را تشخیص نمیدهند و هر روز از 2 جوان که به آشپزخانه
#ضحاک سپرده میشوند یکی آزاد میشود! ارمایل و گرمایل خشنودند که هر سال 365 نفر را نجات دادهاند،
👇👇👇دیدن نیمه پر لیوان! غافل از استمرار ظلم و ستم!
۹ - ارمایل و گرمایل هر روز 1 جوان را آزاد میکنندو بهاو میگویند سر به بیابان بگذاردو در شهرها آفتابی نشود که اگر معلوم شود او از آشپزخانه حکومتی گریخته، هم او خوراک مارها میشود و هم سر ارمایل و گرمایل بر باد میرود.(فرار مغزها)
۱۰ - «کاوه » آهنگر بود و 3 جوانش خوراک مارهای حکومتی شدهبودند ، کاوه رادیکال بود، اگر ارمایل و گرمایل هم 3 جوان داده بودند شاید مثل کاوه رادیکال می شدند
۱۱ -
ضحاک ماردوش تصمیم میگیرد از رعایا نامهای بگیرد مبنی بر اینکه
#حاکم و
#رهبری ، دادگر است!
👇👇👇(جلب رای مردم. بیعت و تایید حکومت. بظاهر دموکراسی،مردم سالاری)
رعایا اطاعت میکنند و به صف میایستند تا طوماری را امضاکنند بهنفع دادگری
ضحاک!
میایستند و امضا میکنند، در صف میایستند و امضاء میکنند، در صف میایستند و...(تکرار کاری بیهوده در طول سالهای حکومت
ضحاک. به امید واهی تغییر!)
۱۲-اما نوبت به کاوه میرسد، او امضا نمیکند، بلکه طومار را پاره میکند، فریاد میزند که تو بیدادگری...
کاوه نمیترسد!
۱۳- فریاد کاوه،
#ضحاک و جیره خوارانش را وحشت زده میکند : این فریاد دلیرانه ، شمارش معکوس سقوط
#ضحاک است
۱۴ -
#کاوه_آهنگر با پیشبند چرمی که هنگام کار بر تن میپوشید را بر سر نیزه میکند و این پرچم نماد قیامش میشود ،
#درفش_کاویانی (نماد وحدت یک پارچگی مردم ایران)
۱۵ - با پیوستن جوانان آزاد شده از مسلخ
#ضحاک به
#کاوه ،
#قیام #علیه #ضحاک آغاز میشود و به
#سلطنت #ملت_ایران بر جهان
#می_انجامد