در نظر همهی متفکران عصر روشنگری، اسطوره چیزی وحشی، تودهای غریب و نابهنجار از تصوّراتِ آشفته و خرافاتِ عجیب و غریب و خلاصه هیولایی شگفتآور بود. میان اسطوره و فلسفه نقطهی تماسی نمیتوانست وجود داشته باشد. آن جایی که اسطوره پایان مییابد فلسفه آغاز میشود؛ همچنان که با برآمدن آفتاب، تاریکی میرود. اما همین که به فیلسوفان رومانتیک روی میآوریم، این نظر تغییر اساسی پیدا میکند. در نظر تفکر این فیلسوفان اسطوره نه تنها موضوعی برای عالیترین علایق فکری میشود بلکه موضوعی برای حرمت نهادن و پرستیدن نیز میگردد. اسطوره سرچشمهی اصلی فرهنگ انسانی شناخته میشود. هنر و تاریخ و شعر از اسطوره منشأ میگیرند. اعلام میشود که فلسفهای که این منشأ یعنی اسطوره را نادیده بگیرد یا از آن غافل بماند فلسفهای سطحی و نارساست. یکی از هدفهای اصلی نظام فلسفی
شلینگ این بود که در تمدن انسانی به اسطوره جای راستین و مشروعی بدهد. برای نخستین بار در آثار اوست که در کنار فلسفهی طبیعت، تاریخ و هنر، فلسفهی اسطورهشناسی نیز مییابیم. سرانجام همهی علایق
شلینگ گویی بر همین مسئله متمرکز میشود. به جای آن که اسطوره در تقابل با اندیشهی فلسفی قرار گیرد، متحد، و به معنایی، کمال و فرجام آن میشود.
...
تأثیر
شلینگ در فلسفه با ظهور نظام فلسفی هگل خنثی شد و چندی نگذشت که تحتالشعاع آن قرار گرفت. برداشت
شلینگ از نقش اسطوره فقط فصلی کوتاه در فلسفه باقی ماند. با این وصف، راه برای بازگشت مجدد اسطوره و جلال و جبروتی که در سیاست مدرن به دست آورده است هموار شده بود.
متن: اسطورهی دولت، ارنست کاسیرر، ترجمهی یدالله موقن، نشر هرمس
#شلینگ #ارنست_کاسیرر@volupte