بنا بر نظر هیوم هر تصوری که از علّیت داشته باشیم نهایتاً مأخوذ از تصور مجاورت [= با هم حضور داشتن] اشیاء یا پدیدارهاست. دو شیء یا دو واقعه که در آگاهی به کرّات با هم ظاهر شوند سرانجام به کمک کارکرد روانشناختی《قوهی خیال》رابطهشان از رابطهی محض مجاورت یا همبودی در مکان یا در پی هم بودن در زمان به رابطهی علّی مبدل میشود. مکانیسم سادهی《تداعی》، مجاورت مکانی یا توالی زمانی را به علّیت مبدل میکند.
...
در اندیشهی اسطورهای همزمانی رویدادها و مجاورت فضایی و تماس آنها، میانشان《ارتباط》علّی ایجاد میکند. بنابراین اصل علّیت اسطورهای و اصلِ《فیزیکِ》متکی بر آن، این است که مجاورت فضایی رویدادها و یا توالی زمانی وقوعشان را رابطهی مستقیم علت و معلولی میانشان می داند. مثلاً اندیشهی اسطورهای به جانورانی که در فصل معینی از سال دیده میشوند به منزلهی پدیدآورندگان و علت آن فصل مینگرد. از نظر بینش اسطورهای این پرستوست که تابستان را ایجاد میکند.
اولدنبرگ در ارتباط با مواردی که در دین ودایی، جادو به کار میرود و قربانی کردن انجام میگیرد مینویسد:
همهی موجوداتی که عملشان ساختار قربانی کردن را توضیح میدهد و تأثیر عملشان بر فراگرد جهان و بر من [خود] را تبیین میکند در شبکهای از ارتباطهای خیالی و دلبخواهی قرار گرفتهاند. این موجودات از طرق مختلف بر یکدیگر عمل میکنند؛ مانند: تماس، عددی که در باطنشان است یا چیزی که بدانها متصل است. [...] یکی به دیگری راه مییابد و دیگری میشود، شکلی از دیگری است، دیگری هست. [...] به نظر میآید که هر زمان که دو بازنمایی نزدیک به هم واقع شوند جدا نگهداشتنشان ناممکن باشد.
اگر این مطلب درست باشد به نتیجهی حیرتآوری میرسیم به این معنی که تلاش هیوم برای تحلیل علّیِ علم، منشأ همهی تبیینهای اسطورهای از جهان را آشکار ساخته است.
متن: فلسفهی صورتهای سمبلیک، ارنست کاسیرر، ترجمهی یدالله موقن، نشر هرمس
#هیوم #اولدنبرگ #ارنست_کاسیرر@volupte