Смотреть в Telegram
توی سالن مطالعه نشسته‌‌م و دارم سعی می‌کنم برای درس نوشتاری فردا راجع به آخرین فیلمی که دیده‌‌م بنویسم: پس از تمرین، ساخته‌‌ی برگمن! یک. انگار مغزم تار تار می‌شه و من مجبورم خودکار و گوشی و کاغذ رو رها کنم و اون تارها رو از هم متمایز کنم با دست‌هام. دست‌هام رو به‌هم نزدیک کنم، باهاشون صورتم رو لمس کنم، در حالت‌های مختلف قرارشون بدم، شبیه به موج ببینمشون و از خودم جدا. و البته مگه همین دیشب نبود که راجع به دست‌ها توی نوشته‌های رئوف عاشوری خوندم: «کمپلکس غریبی از زمان و حافظه و میل و تبدل و حرکت. و البته فکر.»؟ و گداری که گفته بود اگر مجبور باشه بین دست‌ها و چشم‌ها یکی رو داشته باشه دست‌هاش رو می‌خواد. بدون چشم‌هاش شاید بتونه فیلم بسازه اما بدون دست‌هاش هرگز. الان که دارم بهش فکر می‌کنم تنها یک عکس از فیلمه روی پرده گرفتم و اون‌ هم دست‌های رکل در حال نوشتن بود. دو. کلمه‌ها رو دونه‌دونه کنار هم می‌ذارم. اولین‌باره که اخیرا انجامش می‌دم. جوری درونم رسوخ می‌کنه و حالی رو بهم می‌ده که حس می‌کنم گرسنگی‌م رفع می‌شه. انگار بشقابی از کلمات دارم و برای خوردنشون باید به ترتیبِ درست کنار هم قرارشون بدم. اول که شروع کردم به نوشتن ناخودآگاه انگلیسی نوشتم. اما چند کلمه بیشتر ننوشته بودم که خط زدم و خودم رو مجبور کردم به ایتالیایی از همون اول فکر کنم و بنویسم. بعد از سی‌کلمه، شروع کردم صرفا راجع به فیلمه فارسی نوشتم. خواستم در ذهنم با احساساتم تلفیق‌شده داشته باشمش، به راحت‌ترین زبان برای من و بدون تلاش. سه. دلم می‌خواد فیلمه رو دوباره تماشا کنم. اما زمانش رو ندارم و اگر بخوام فیلمی ببینم، مورد دیگه‌ای رو برای شب انتخاب کرده‌ام. یک فیلم از یک کارگردان جدید که مدت‌ها فقط اسمش رو در جاهای مختلف می‌دیدم و شدیدا بهش کشش داشتم اما زمان و حالش نرسیده بود. تا بالاخره دیشب فایلش رو پیدا کردم و برای امشب انتخابش کردم. اولین فیلم از کارگردانی تازه: اولین دیدار، اولین روبه‌رو‌شدن، اولین مواجهه. وجدآوره! چهار. مکالمات فیلمه. آسیب‌پذیری، برهنگی و خام‌بودن. از ویژگی‌های همیشگی کرکترهای برگمن برهنه‌بودن احساسات و افکارشونه. ابراز می‌کنن و در حالی که با بیان هر کلمه زخمی رو باز می‌کنن ادامه می‌دن. و در انتها خون‌آلودِ محضن. ترسی از بیان میل جنسی‌م به تو ندارم. حتا اگر ترس دارم باز هم بیانش می‌کنم، ترسی از ترسیدن ندارم. گریه می‌کنم، نمی‌تونم نگاهت کنم، احساس شرم دارم اما برهنه‌ام. و تو می‌شنوی، می‌بینی، می‌تونی دست بکشی روی تمام نیازها، تمایل‌ها و آسیب‌هام! برهنه‌ام. پنج. توی همین یک‌ساعت دو جادو رو حس کردم: سینما، زبان و کلمات! یا شاید نوع دیگه‌ای از جادو رو: ترکیب و همزمانی‌‌شون. پارتم به پایان رسیده و باید چیزی بخورم: کلمات.
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств