خوشحال بودم که دارم همه برنامههامو کنسل میکنم، تا اینکه بابام گیر داد باید بیای با زنم و خانوادهش خدافظی کنی. یه سکه پارسیانم که فامیلا شبِ مهمونی کادو دادن بهت رو، با این سناریو تقدیمِ زنم کنی!
بابا ولم کن، بابا تو رو قرآن ولم کن. تو زن گرفتی، چرا تشریفاتش هی واسه ماست؟ به من چه که زن داداشِ زنت پاشده از اراک اومده تهران که منو ببینه ( آره سه بار، فقطم برا دیدن من اومده!)
من نمیخوام دو روز مونده به پروازم اونا رو ببینم خب!