انتقام فراگیر

#یک
Канал
Политика
Юмор и развлечения
Новости и СМИ
Социальные сети
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала انتقام فراگیر
@tashakolefaragir1Продвигать
249
подписчиков
8,26 тыс.
фото
7,08 тыс.
видео
7,17 тыс.
ссылок
چه موضوع ای زیبا تر از آن است که از غم ها و دردهای مان در این سالیان دراز بگوییم و دست به کاری بزنیم تا فردایی روشن را بتوانیم برای همه به ارمغان بیاوریم پس بیاییم برخیزیم! مردمی که به دیدنِ جاری شدنِ خون عادت کرده‌اند خیلی زود یاد می‌گیرند...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🚩 حمله مزدوران شهرداری #شیراز با فحش و وحشی‌گری به یک زن
این زنی که در حال کار کردن و در آوردن یک لقمه نان بود ،مورد حمله قرار گرفته و وسایل‌های او را له کردند...
#یک_لقمه_نان_هم_بوی_خون_می_دهد

#ما_اهل_عقب‌_نشینی_نیستیم

#زندانی_سیاسی_آزادی_باید_گردد✌🏽

        #جوخه_های_رزمی

تشکل فراگیر صدای آزادی و برابری از #گیلان
@tashakolefaragir1🔥
#زن_زيويش_أزأیي
#ایران_گورستان_پاسدارن_رژیم_جمهوری_اسلامی
#مرگ_بر_خامنه_ای
#مرگ_بر_دیکتاتور
#مرگ_بر_پاسدار
#مرگ_بر_حزب_الله
#مرگ_بر_صهیونیست
🚩 "آنچه امروز می گذرد مرگ صدا هایست که نمی خواهند سکوت کنند، اگر هم صدا نشویم!"

🔴 بنام خداوند رنگین کمان

فشار نیروهای امنیتی و اداره کل استان #البرز و اداره آموزش و پرورش ناحیه #یک بر #سارا_سیاهپور فعال صنفی معلمان

از ابتدای بازگشایی مدارس بارها طی تماس های مکرر مسئول ارزشیابی عملکرد ناحیه یک آقای #مجتبی_قاسم با مدیر مدرسه محل خدمت خانم ساراسیاهپور به ایشان اعلام کردند خانم سیاهپور را مجاب کنید استعفا بدهد ولی خانم سیاهپور زیر بار استعفا نرفتند و زمانیکه با مسئول ارزیابی عملکرد تماس گرفتند به ایشان میگویند نامه مکتوب بزنید همراه بامستندات (ذکر دلیل) تا استعفا بدهم
در جواب به خانم سیاهپور گفتند شما در جایگاهی نیستید که به ما بگویید چه کاری انجام دهیم و چه کاری انجام ندهیم.

پاسخ جسورانه ای از خانم سیاهپور مبنی بر اینکه ابلاغ من یکساله است و شما هم در جایگاهی نیستید که به من بگویید استعفا بدهم
لطفا مرا احضار کنید تا حضوری مراجعه کنم گفتند الان تلفنی به شما اعلام میکنم فردا به اداره مراجعه کنید خانم سیاهپور پس از مراجعه به اداره و دیدن مسئول ارزیابی عملکرد  علت را جویا شدند
(در ابتدا از ایشان خواسته شد تا زمانیکه در اتاق حضور دارید تلفن همراه خود را خاموش کنید و ایشان نیز گوشی خود را به آقای قاسم میدهد و میگوید نگران چه هستید خودتان خاموش کنید )
و از ایشان جوابی به مراتب غیر معقول دریافت کردند و به صورت شفاهی به ایشان گفته شد از بالا دستور دادند
حال بالا کیست و کجاست ؟
که می تواند بدون حکم و دلیل جابجا یا ابلاغ لغو کند یا فردی را تحت فشار قرار دهد برای دادن استعفاء…

خانم سیاهپور به ایشان گفتند شما کارمند نیروهای امنیتی هستید یا همکار من شما بر اساس وظیفه ذاتی شغلی خود باید از من دفاع کنید و ایشان در جواب گفتند من سرباز نظام هستم و دستورها را اجرا میکنم ولی ایشان فراموش کردند جای سرباز نظام در پادگان است نه آموزش وپرورش…

به علت عدم پاسخگویی شفاف و ندادن نامه مکتوب خانم سیاهپور به رییس اداره آقای عباس نورمحمدی مراجعه میکنند و ایشان به خانم سیاهپور گفتند شما فعلا به مدرسه خود بروید و نگران نباشید
و تلفنی به ایشان گفتند پیگیر انتقال شما به تهران میشوم بعد از گذشت دو هفته مجدد رییس ارزشیابی عملکرد با مدیر مدرسه تماس میگیرند و از او می خواهد نامه ای با محتوای قرار دادن خانم سیاهپور در اختیار اداره تنظیم کند که با مقاومت مدیر روبرو شدند و مدیر از آنها خواست نامه مکتوب بزنید و در جواب به مدیر تاکید کردند در صورت عدم همکاری ابلاغ خودت را نیز لغو خواهیم کرد
فردا به اداره مراجعه کنید و مهر خود را تحول دهید
مدیر اعلام کردند هیچ مشکلی نیست من مهر مدرسه را به شما میدهم اما کار غیر اخلاقی و غیرانسانی انجام نمیدهم (نامه در اختیار نمیزنم)
پس از آن مدارس در دیماه به مدت ۲ هفته غیرحضوری شد به محض بازگشایی مدارس در تاریخ ۳ بهمن آقای قاسم با مدیر مدرسه تماس گرفته و گفتند خانم سیاهپور در مدرسه حضور دارند و ایشان گفته بودند بله در مدرسه حاضر هستند وایشان گفتند ما که قبلا به شما گفتیم و پیامک زدیم نامه در اختیار این خانم را بزنید و مدیر مدرسه مجدد قبول نکردند بر اساس گزارش رسیده به شورای هماهنگی در تاریخ ۴ بهمن پس از جلسه ی شورای معاونین اداره ناحیه یک البرز که در جلسه مطرح شده شخص آقای #علی_حجرگشت به مدیر ناحیه یک که تا این لحظه اقدامی برای جابجایی خانم سیاهپور انجام نداده بصورت‌تهدید آمیز اعلام کردند اگر من فردا به محل خدمت خانم سیاهپور بروم و ایشان در مدرسه باشند ابلاغ شما را لغو میکنم
پس از پایان جلسه اداره ناحیه یک با مدیر مدرسه تماس گرفتند و به ایشان گفتند به خانم سیاهپور بگویید به اداره مراجعه کند و در طی یک حرکت فرا قانونی بدون نامه درخواست جابجایی، استعفا و یا نامه در اختیار گفته شده ابلاغ جدید و مدرسه ایشان نیز مشخص شده است که خانم سیاهپور مراجعه نکردند و در روز چهارشنبه ۵ بهمن مسئول ارزشیابی عملکرد ناحیه یک با مدیر تماس گرفته و به ایشان میگویند از روز شنبه حضور خانم سیاهپور در مدرسه غیرقانونی است.


«خطابین که بر دست ظالم برفت
جهان ماند و او با مظالم برفت
خنک روز محشر تن دادگر
که در سایه عرش دارد مقر.».


#معلمان_زندانی_تنها_نیستند
#زن_زندگی_آزادی

🆔
kashowra

🚩 هرآنچه هست ، ظلم ست
پس هرآنچه هست را سرنگون کنیم


        #جوخه_های_رزمی
تشکل فراگیر صدای آزادی و برابری از #گیلان
tashakolefaragir1🔥
#زن_زيويش_أزأیي
#گیلان_گورستان_پاسدارن_رژیم_جمهوری_اسلامی
مُدام سوگ
همیشه‌ی اندوه

سعید جان!
آیینِ مرگ‌اندیشان
چه بی‌شکوه می‌خواهد ما را
آه . . .
چه بی‌شکوه!

آیینِ مرگ‌اندیشان
می‌نالد و به خود می‌بالد
مدام سوگ،
همیشه اندوه.

و اینچنین است
اینچنین باید باشد،
وقتی که در قبیله‌ی گُرگانِ خون‌جنونکده‌ی پیش از تاریخ
در نابهنگام
یا، یعنی
در این شبِ سترونِ دیر انجام،
زیرِ نگاهِ ماهِ تمام
فواره می‌زند به سوی آن ندانمِ مرگ‌آشام
غم‌زوزه‌ی فسون شده‌ی هاریِ بُزرگ!

وز گله‌ی گُرازان
یک کهکشان ستاره‌ی شوم
بر می‌دمد:
که یعنی
در آفاقِ خشم،
سیصد هزار چشم
به ناگاهان
در تب ویران کردن،
مشعل می‌افروزد
یعنی
این جنگل است باز که می‌سوزد
در آتشِ شبانه‌یِ بیماریِ بزرگ.

و اینچنین است.
و اینچنین باید باشد،
تا
ـ آنک ـ
زیرک‌ترینِ پلنگان را
تک تک
و،
پس، یعنی، گروه گروه،
انبوه انبوه،
به اوج‌های ژرف‌ترین پرتگاه برآرد
ناچاریِ بُزرگ.


ما نیز کُشته می‌دهیم،
ما نیز کُشته می‌دهیم،
آری؛
اما
برای زیستن
و
پس، بی‌گریستن.

ما نیز کُشته می‌شویم
آری
اما برای آزادی
و
پس، با شادی،
ما نیز سرنوشتی داریم
آری
اما پاک.
یعنی
پالوده از دروغ‌های فراخاکی
که خود به دستِ آزادی
آن را می‌سازیم.

ما نیز هم بهشتی داریم
آری؛
اما بر خاک،
یعنی
دنیایی از عناصرِ زیبایی و درستی و پاکی.
وقتی که با شادی
و رو به آبادی

این جهان را می‌سازیم
در راستای دلکشِ معماریِ بزرگ.
آری؛
ما
با زیستن پیمان بسته‌ایم
در جاریِ بُزرگ.
و مرگ را که چهره‌ای از هستن است،
تنها برای آنچه این سوی مرگ است
می‌پذیریم
با آریِ بزرگ.

ما نیز می‌میریم
آری؛
اما . . .
هی، های، آهای
لولی‌وشانِ شنگ‌ترین بَردمیدن، آی
رقصندگانِ لاله
بر قالی شگرف‌بفتِ بهاران!
می‌خواهم از شما
که برای رضای آب
یا آفتاب
یا خاک
یا هر چه پاک،
مثل نسیم،
با چنگِ بامدادیِ رنگین‌کمان و
با دفِ باران و
با سنتورِ چشمه‌ساران و
با تنبورِ آبشاران
هم‌نوا شوید
و هم‌سُرا شوید
در راستای شادیِ سرشاری
که بی‌گمان، همانا، می‌زاید از
و می‌افزاید با
این همکاری بزرگ.

می‌خواهم از شما
یاران
همکاران
فرداواران
بیداران
کز آن سویِ حصارکِ این شب‌کرداران
با ما باشید
با ما هم‌آوا باشید
تا ما خود را نجات دهیم
و وارهیم
در جاریِ بزرگ
از این خواریِ بزرگ.

می‌خواهم از شما
کز ما بگویید
با هر که در بهارِ جان و جهانش می‌رویید
که ما به هیچ‌روی خزان را دوست نمی‌داریم؛
زیرا که ما نیز
در جانِ پرجوانه‌ی خویش
از جهانِ جوان بودن،
یعنی
از گوهر شگفتن
و از نژاد برگ و بهاریم؛
و
پس، بی‌گمان، همانا
کز هر چه پیر و پارین بیزاریم.

می‌خواهم از شما
که این‌همه را
از ما بهاروار بگویید، بگویند،
آن هرچه‌ها
کز آن سوی تردید و بیم
از شمیمِ شما می‌رویند
در دشت‌های شادی و سرشاریِ بُزرگ.

می‌خواهم از شما
کز ما بهاروار بگویید، بگویند
ما،
ما زیستن‌پرستان، هرگز،
هرگز
گورستان را دوست نمی‌داریم!
وز لاش و لاشخوار
بیزاریم
و می‌گماریم،
می‌کاریم
عشقِ بُزرگ را.
تا گل دهد به دامنِ بیزاریِ بزرگ.

می‌خواهم از شما
کز ما هزار بار بگویید،
بگویند ما،
با قاریِ بزرگ.
می‌کاریم
عشقِ بزرگ را . . .
تا گُل دهد به دامنِ بیزاریِ بزرگ.

می‌خواهم از شما
کز ما هزار بار بگویید،
بگویند ما،
با قاریِ بزرگ.
می‌کاریم
عشقِ بزرگ را . . .
تا گُل دهد به دامنِ بیزاریِ بزرگ.

می‌کاریم
عشقِ بزرگ را . . .
تا گُل دهد به دامنِ بیزاریِ بزرگ.


می‌کاریم
عشقِ بزرگ را . . .
تا گُل دهد به دامنِ بیزاریِ بزرگ.


تشکل فراگیر صدای آزادی و برابری از #گیلان

@tashakolefaragir1🔥

#زن_زيويش_أزأیي

چره نيمخيز نيشتي؟
                     ویریس از جا گیلؤن🔥

#گیلان_گورستان_پاسدارن_رژیم_جمهوری_اسلامی
یک چهره از سعید
اسماعیل خویی
#یک_چهره_از_سعید

(#برای_سعید_سلطان_‌پور)

شعر و صدای #اسماعیل_خویی

آهنگساز: #اسفندیار_منفردزاده

#سرنگون_باد_رژیم_سرمایه_داری_جمهوری_اسلامی
#زندانی_سیاسی #کارگر_زندانی #معلم_زندانی #دانشجوی_زندانی
#انقلاب

https://t.center/tashakolefaragir1
@tashakolefaragir1   کانال
@Azadtareen               گروه
@tashakolefaragir       گروه

مردم چرا نشستیم !؟
          ‌  منجی خود ما هستیم!!!

می کشم
           می کشم
                     هرکه برادرم کشت
انتقام فراگیر
اسماعیل خویی – یک چهره از سعید
#یک_چهره_از_سعید (#برای_سعید_سلطان_‌پور)
شعر و صدای #اسماعیل_خویی
آهنگساز: #اسفندیار_منفردزاده

مُدام سوگ
همیشه‌ی اندوه

سعید جان!
آیینِ مرگ‌اندیشان
چه بی‌شکوه می‌خواهد ما را
آه . . .
چه بی‌شکوه!


آیینِ مرگ‌اندیشان
می‌نالد و به خود می‌بالد
مدام سوگ،
همیشه اندوه.

و اینچنین است
اینچنین باید باشد،
وقتی که در قبیله‌ی گُرگانِ خون‌جنونکده‌ی پیش از تاریخ
در نابهنگام
یا، یعنی
در این شبِ سترونِ دیر انجام،
زیرِ نگاهِ ماهِ تمام
فواره می‌زند به سوی آن ندانمِ مرگ‌آشام
غم‌زوزه‌ی فسون شده‌ی هاریِ بُزرگ!

وز گله‌ی گُرازان
یک کهکشان ستاره‌ی شوم
بر می‌دمد:
که یعنی
در آفاقِ خشم،
سیصد هزار چشم
به ناگاهان
در تب ویران کردن،
مشعل می‌افروزد
یعنی
این جنگل است باز که می‌سوزد
در آتشِ شبانه‌یِ بیماریِ بزرگ.

و اینچنین است.
و اینچنین باید باشد،
تا
ـ آنک ـ
زیرک‌ترینِ پلنگان را
تک تک
و،
پس، یعنی، گروه گروه،
انبوه انبوه،
به اوج‌های ژرف‌ترین پرتگاه برآرد
ناچاریِ بُزرگ.

ما نیز کُشته می‌دهیم،
آری؛
اما
برای زیستن
و
پس، بی‌گریستن.

ما نیز کُشته می‌شویم
آری
اما برای آزادی
و
پس، با شادی،
ما نیز سرنوشتی داریم
آری
اما پاک.

یعنی
پالوده از دروغ‌های فراخاکی
که خود به دستِ آزادی
آن را می‌سازیم.

ما نیز هم بهشتی داریم
آری؛
اما بر خاک،
یعنی
دنیایی از عناصرِ زیبایی و درستی و پاکی.
وقتی که با شادی
و رو به آبادی
این جهان را می‌سازیم
در راستای دلکشِ معماریِ بزرگ.
آری؛
ما
با زیستن پیمان بسته‌ایم
در جاریِ بُزرگ.
و مرگ را که چهره‌ای از هستن است،
تنها برای آنچه این سوی مرگ است
می‌پذیریم
با آریِ بزرگ.

ما نیز می‌میریم
آری؛
اما . . .
هی، های، آهای
لولی‌وشانِ شنگ‌ترین بَردمیدن، آی
رقصندگانِ لاله
بر قالی شگرف‌بفتِ بهاران!
می‌خواهم از شما
که برای رضای آب
یا آفتاب
یا خاک
یا هر چه پاک،
مثل نسیم،
با چنگِ بامدادیِ رنگین‌کمان و
با دفِ باران و
با سنتورِ چشمه‌ساران و
با تنبورِ آبشاران
هم‌نوا شوید
و هم‌سُرا شوید
در راستای شادیِ سرشاری
که بی‌گمان، همانا، می‌زاید از
و می‌افزاید با
این همکاری بزرگ.

می‌خواهم از شما
یاران
همکاران
فرداواران
بیداران
کز آن سویِ حصارکِ این شب‌کرداران
با ما باشید
با ما هم‌آوا باشید
تا ما خود را نجات دهیم
و وارهیم
در جاریِ بزرگ
از این خواریِ بزرگ.


می‌خواهم از شما
کز ما بگویید
با هر که در بهارِ جان و جهانش می‌رویید
که ما به هیچ‌روی خزان را دوست نمی‌داریم؛
زیرا که ما نیز
در جانِ پرجوانه‌ی خویش
از جهانِ جوان بودن،
یعنی
از گوهر شگفتن
و از نژاد برگ و بهاریم؛
و
پس، بی‌گمان، همانا
کز هر چه پیر و پارین بیزاریم.

می‌خواهم از شما
که این‌همه را
از ما بهاروار بگویید، بگویند،
آن هرچه‌ها
کز آن سوی تردید و بیم
از شمیمِ شما می‌رویند
در دشت‌های شادی و سرشاریِ بُزرگ.

می‌خواهم از شما
کز ما بهاروار بگویید، بگویند
ما،
ما زیستن‌پرستان، هرگز،
هرگز
گورستان را دوست نمی‌داریم!

وز لاش و لاشخوار
بیزاریم
و می‌گماریم،
می‌کاریم
عشقِ بُزرگ را.
تا گل دهد به دامنِ بیزاریِ بزرگ.

می‌خواهم از شما
کز ما هزار بار بگویید،
بگویند ما،
با قاریِ بزرگ.
می‌کاریم
عشقِ بزرگ را . . .
تا گُل دهد به دامنِ بیزاریِ بزرگ.


اسماعیل خویی
دوم تیر ماه ۱۳۶۰ ـ تهران


#سرنگون_باد_رژیم_سرمایه_داری_جمهوری_اسلامی
#زندانی_سیاسی #کارگر_زندانی #معلم_زندانی #دانشجوی_زندانی
#انقلاب
@tashakolefaragir1
https://t.center/Azadtareen   گروه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک نفر می تواند دنیا را تغییر بدهد ، بایک گلوله در جای درست

#یک_نفر_می_تواند_دنیا_را_تغییر_بدهد_با_یک_گلوله_در_جای_درست!


یک نفر می تواند دنیا را تغییر بدهد ، بایک گلوله در جای درست


قسمتی از فیلم "اگر"

اگر…
تهيه كننده و كارگردان: ليندسی اندرسن
درام، محصول ١٩٦٨ بریتانیا
رنگى و سياه و سفيد
مدت زمان: ١١١ دقيقه
بازيگران: ملكوم مك داول، ريچارد وارويك، كريستين نون آن، ديويد وود


#سرنگون_باد_رژیم_سرمایه_داری_جمهوری_اسلامی
#زندانی_سیاسی #کارگر_زندانی #معلم_زندانی #دانشجوی_زندانی
#انقلاب
@tashakolefaragir1
انتقام فراگیر
اسماعیل خویی – یک چهره از سعید
#یک_چهره_از_سعید (#برای_سعید_سلطان_‌پور)

شعر و صدای #اسماعیل_خویی
آهنگساز: #اسفندیار_منفردزاده

مُدام سوگ
همیشه‌ی اندوه

سعید جان!
آیینِ مرگ‌اندیشان
چه بی‌شکوه می‌خواهد ما را
آه . . .
چه بی‌شکوه!

آیینِ مرگ‌اندیشان
می‌نالد و به خود می‌بالد
مدام سوگ،
همیشه اندوه.

و این چنین است
این چنین باید باشد،
وقتی که در قبیله‌ی گُرگانِ خون‌جنونکده‌ی پیش از تاریخ
در نابهنگام
یا، یعنی
در این شبِ سترونِ دیر انجام،
زیرِ نگاهِ ماهِ تمام
فواره می‌زند به سوی آن ندانمِ مرگ‌آشام
غم‌زوزه‌ی فسون شده‌ی هاریِ بُزرگ!

وز گله‌ی گُرازان
یک کهکشان ستاره‌ی شوم
بر می‌دمد:
که یعنی
در آفاقِ خشم،
سیصد هزار چشم
به ناگاهان
در تب ویران کردن،
مشعل می‌افروزد
یعنی
این جنگل است باز که می‌سوزد
در آتشِ شبانه‌یِ بیماریِ بزرگ.

و اینچنین است.
و اینچنین باید باشد،
تا
ـ آنک ـ
زیرک‌ترینِ پلنگان را
تک تک
و،
پس، یعنی، گروه گروه،
انبوه انبوه،
به اوج‌های ژرف‌ترین پرتگاه برآرد
ناچاریِ بُزرگ.

☆ما نیز کُشته می‌دهیم،
آری؛
اما
برای زیستن
و
پس، بی‌گریستن.

☆ما نیز کُشته می‌شویم
آری
اما برای آزادی
و
پس، با شادی،
ما نیز سرنوشتی داریم
آری
اما پاک.
یعنی
پالوده از دروغ‌های فراخاکی
که خود به دستِ آزادی
آن را می‌سازیم.

ما نیز هم بهشتی داریم
آری؛
اما بر خاک،
یعنی
دنیایی از عناصرِ زیبایی و درستی و پاکی.
وقتی که با شادی
و رو به آبادی
این جهان را می‌سازیم
در راستای دلکشِ معماریِ بزرگ.
آری؛
ما
با زیستن پیمان بسته‌ایم
در جاریِ بُزرگ.
و مرگ را که چهره‌ای از هستن است،
تنها برای آنچه این سوی مرگ است
می‌پذیریم
با آریِ بزرگ.

ما نیز می‌میریم
آری؛
اما . . .
هی، های، آهای
لولی‌وشانِ شنگ‌ترین بَردمیدن، آی
رقصندگانِ لاله
بر قالی شگرف‌بفتِ بهاران!
می‌خواهم از شما
که برای رضای آب
یا آفتاب
یا خاک
یا هر چه پاک،
مثل نسیم،
با چنگِ بامدادیِ رنگین‌کمان و
با دفِ باران و
با سنتورِ چشمه‌ساران و
با تنبورِ آبشاران
هم‌نوا شوید
و هم‌سُرا شوید
در راستای شادیِ سرشاری
که بی‌گمان، همانا، می‌زاید از
و می‌افزاید با
این همکاری بزرگ.

می‌خواهم از شما
یاران
همکاران
فرداواران
بیداران
کز آن سویِ حصارکِ این شب‌کرداران
با ما باشید
با ما هم‌آوا باشید
تا ما خود را نجات دهیم
و وارهیم
در جاریِ بزرگ
از این خواریِ بزرگ.

می‌خواهم از شما
کز ما بگویید
با هر که در بهارِ جان و جهانش می‌رویید
که ما به هیچ‌روی خزان را دوست نمی‌داریم؛
زیرا که ما نیز
در جانِ پرجوانه‌ی خویش
از جهانِ جوان بودن،
یعنی
از گوهر شگفتن
و از نژاد برگ و بهاریم؛
و
پس، بی‌گمان، همانا
کز هر چه پیر و پارین بیزاریم.

می‌خواهم از شما
که این‌همه را
از ما بهاروار بگویید، بگویند،
آن هرچه‌ها
کز آن سوی تردید و بیم
از شمیمِ شما می‌رویند
در دشت‌های شادی و سرشاریِ بُزرگ.

می‌خواهم از شما
کز ما بهاروار بگویید، بگویند
ما،
ما زیستن‌پرستان، هرگز،
هرگز
گورستان را دوست نمی‌داریم!
وز لاش و لاشخوار
بیزاریم
و می‌گماریم،
می‌کاریم
عشقِ بُزرگ را.
تا گل دهد به دامنِ بیزاریِ بزرگ.

می‌خواهم از شما
کز ما هزار بار بگویید،
بگویند ما،
با قاریِ بزرگ.
می‌کاریم
عشقِ بزرگ را . . .
تا گُل دهد به دامنِ بیزاریِ بزرگ.

اسماعیل خویی
دوم تیر ماه ۱۳۶۰ ـ تهران و امروز یادش همیشگی شد!

#سرنگون_باد_رژیم_سرمایه_داری_جمهوری_اسلامی
#زندانی_سیاسی #کارگر_زندانی #معلم_زندانی #دانشجوی_زندانی
#انقلاب
@tashakolefaragir1
انتقام فراگیر
@haft_eghlim – A Million Years Ago-Adele
آهنگ انگلیسی: #یک_میلیون_سال_قبل
#A_Million_Years_Ago

خواننـده: #ادل
#Adele
#انگلیس۱۹۸۸

فقط می‌خواستم خوش بگذرونم
ياد بگيرم پرواز كنم، ياد بگيرم بدوم [رها باشم]
به قلب‌ام اجازه دادم تا مسير رو انتخاب كنه
وقتى جوون بودم
ته دلم بايد اينو می‌دونستم
كه اين اجتناب‌ناپذيره
براى اين‌كه شايستگى‌هامو نشوپ بدم، بايد بهایش رو بپردازم
و روح‌ام رو عريان كنم [حرف دلمو بزنم]
می‌دونم كه فقط من نيستم
كه از كارهايى كه كرده پشيمونه
بعضى وقت‌ها احساس می‌كنم كه فقط من اين‌طوريم
که نمی‌تونم در برابر بازتاب چیزهایی که می‌بینه، دوام بياره
کاش می‌تونستم يكم بيش‌تر عمر كنم
و نگاهم به آسمون باشه، نه فقط زمين
احساس می‌كنم زندگيم از جلو چشمام رد می‌شه
و تنها كارى كه می‌تونم انجام بدم اينه كه نگاه كنم و گريه كنم
دل‌ام تنگ شده براى اون حال و هوا و براى رفقایم
دل‌ام براى مادرم تنگ شده،
دل‌ام براى وقت‌هايى تنگ شده
كه زندگى مثل يه مهمونی بود
اما همه‌ی اين‌ها مال ميليون‌ها سال قبله...
وقتى تو خيابونا پرسه می‌زنم
خيابونايى كه توشون بزرگ شدم و رو پام وايستادم
اونا نمی‌تونن توى چشمام نگاه كنن
انگار از من می‌ترسن
سعى می‌كنم راجع به چيزهايى كه می‌خوام بگم فكر كنم
مثل يه جک يا يه خاطره
ولى اون‌ها ديگه حتا تو روز روشن هم منو نمی‌شناسن
می‌دونم كه فقط من نيستم
كه از كارهايى كه كرده پشيمونه
بعضى وقتا احساس می‌كنم كه فقط من اين‌طوريم كه
اونى كه می‌خواسته نشده
کاش می‌تونستم يكم بيش‌تر عمر كنم
و نگاهم به آسمون باشه، نه فقط زمين
احساس می‌كنم زندگيم از جلو چشمام رد می‌شه
و تنها كارى كه می‌تونم انجام بدم اينه كه نگاه كنم و گريه كنم
دل‌ام تنگ شده براى هوا و براى رفقایم
دل‌ام براى مادرم تنگ شده،
دل‌ام براى وقتایى تنگ شده
كه زندگى مثل يه مهمانى بود
اما همه‌ى اينا مال ميليون‌ها سال قبله...
#سرنگون_باد_رژیم_سرمایه_داری_جمهوری_اسلامی
#زندانی_سیاسی #کارگر_زندانی #معلم_زندانی #دانشجوی_زندانی
#انقلاب
@tashakolefaragir1
A Million Years Ago-Adele
@haft_eghlim
آهنگ انگلیسی: #یک_میلیون_سال_قبل
#A_Million_Years_Ago

خواننـده: #ادل
#Adele
#انگلیس۱۹۸۸

فقط می‌خواستم خوش بگذرونم
ياد بگيرم پرواز كنم، ياد بگيرم بدوم [رها باشم]
به قلب‌ام اجازه دادم تا مسير رو انتخاب كنه
وقتى جوون بودم
ته دلم بايد اينو می‌دونستم
كه اين اجتناب‌ناپذيره
براى اين‌كه شايستگى‌هامو نشوپ بدم، بايد بهایش رو بپردازم...



#سرنگون_باد_رژیم_سرمایه_داری_جمهوری_اسلامی
#زندانی_سیاسی #کارگر_زندانی #معلم_زندانی #دانشجوی_زندانی
#انقلاب
@tashakolefaragir1
#یک_ونیم_میلیون_بشکه_نفت_خام_هدیه‌_ی_خامنه‌_ای_به_بشاراسد!!!

براساس داده‌های موسسه «تانکر ترکرز»، رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی ۱.۵ میلیون بشکه نفت خام به سوریه از بندر چابهار ارسال کرده است. انتظار می‌رود این محموله نفتی طی هفته جاری در بندر بانیاس سوریه تحویل داده شود. در ماه‌های گذشته رژیم در حمایت از بشار اسد بیش از سه میلیون بشکه نفت به سوریه ارسال کرده بود.
هدایای خامنه‌ای در حالی برای دیکتاتور سوریه از بندر چابهار ارسال میشود که هزاران #بلوچ از کمترین امکانات زندگی در این بندر استراتژیک #محروم هستند.
زمینهای بلوچهای به نام اراضی ملی تصرف و جای زندگی آنها آتش زده میشود.

#سرنگون_باد_رژیم_سرمایه_داری_جمهوری_اسلامی
#زندانی_سیاسی #کارگر_زندانی #معلم_زندانی #دانشجوی_زندانی
#انقلاب
@tashakolefaragir1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#نفس_های_سیاه
#یک_روز_با_کارگران_معدن
در یک دقیقه

یکی از سخت ترین مشاغل جهان #کارگری_معدن است. ما هنوز آمار دقیقی از مرگ کارگران معدن در ایران نداریم.
اما صاحبان معادن در ایران, یک هزار توی پیچیده از رانت ومدیریت نظامی در این سیستم سرمایه داری است. صدها پرونده قضایی پیرامون معادن مفتوح است. از #اعتراض به آلودن آب و خاک و جنگلروبی تا آنچه حاصل از اعتراض #کارگران است.
اما آنچه نصیب کارگران میشود بیماری و دوره‌های سخت کاری با حداقل امکانات و تسهیلات و رفاه است و آلودگی آب وخاک هم سهم مردم این مناطق است.

#زندانی_سیاسی #کارگر_زندانی #معلم_زندانی #دانشجوی_زندانی
#انقلاب
@tashakolefaragir1
انتقام فراگیر
اسماعیل خویی – یک چهره از سعید
مُدام سوگ
همیشه‌ی اندوه

سعید جان!
آیینِ مرگ‌اندیشان
چه بی‌شکوه می‌خواهد ما را
آه . . .
چه بی‌شکوه!

آیینِ مرگ‌اندیشان
می‌نالد و به خود می‌بالد
مدام سوگ،
همیشه اندوه.

و اینچنین است
اینچنین باید باشد،
وقتی که در قبیله‌ی گُرگانِ خون‌جنونکده‌ی پیش از تاریخ
در نابهنگام
یا، یعنی
در این شبِ سترونِ دیر انجام،
زیرِ نگاهِ ماهِ تمام
فواره می‌زند به سوی آن ندانمِ مرگ‌آشام
غم‌زوزه‌ی فسون شده‌ی هاریِ بُزرگ!

وز گله‌ی گُرازان
یک کهکشان ستاره‌ی شوم
بر می‌دمد:
که یعنی
در آفاقِ خشم،
سیصد هزار چشم
به ناگاهان
در تب ویران کردن،
مشعل می‌افروزد
یعنی
این جنگل است باز که می‌سوزد
در آتشِ شبانه‌یِ بیماریِ بزرگ.

و اینچنین است.
و اینچنین باید باشد،
تا
ـ آنک ـ
زیرک‌ترینِ پلنگان را
تک تک
و،
پس، یعنی، گروه گروه،
انبوه انبوه،
به اوج‌های ژرف‌ترین پرتگاه برآرد
ناچاریِ بُزرگ.

ما نیز کُشته می‌دهیم،
آری؛
اما
برای زیستن
و
پس، بی‌گریستن.

ما نیز کُشته می‌شویم
آری
اما برای آزادی
و
پس، با شادی،
ما نیز سرنوشتی داریم
آری
اما پاک.
یعنی
پالوده از دروغ‌های فراخاکی
که خود به دستِ آزادی
آن را می‌سازیم.

ما نیز هم بهشتی داریم
آری؛
اما بر خاک،
یعنی
دنیایی از عناصرِ زیبایی و درستی و پاکی.
وقتی که با شادی
و رو به آبادی
این جهان را می‌سازیم
در راستای دلکشِ معماریِ بزرگ.
آری؛
ما
با زیستن پیمان بسته‌ایم
در جاریِ بُزرگ.
و مرگ را که چهره‌ای از هستن است،
تنها برای آنچه این سوی مرگ است
می‌پذیریم
با آریِ بزرگ.

ما نیز می‌میریم
آری؛
اما . . .
هی، های، آهای
لولی‌وشانِ شنگ‌ترین بَردمیدن، آی
رقصندگانِ لاله
بر قالی شگرف‌بفتِ بهاران!
می‌خواهم از شما
که برای رضای آب
یا آفتاب
یا خاک
یا هر چه پاک،
مثل نسیم،
با چنگِ بامدادیِ رنگین‌کمان و
با دفِ باران و
با سنتورِ چشمه‌ساران و
با تنبورِ آبشاران
هم‌نوا شوید
و هم‌سُرا شوید
در راستای شادیِ سرشاری
که بی‌گمان، همانا، می‌زاید از
و می‌افزاید با
این همکاری بزرگ.

می‌خواهم از شما
یاران
همکاران
فرداواران
بیداران
کز آن سویِ حصارکِ این شب‌کرداران
با ما باشید
با ما هم‌آوا باشید
تا ما خود را نجات دهیم
و وارهیم
در جاریِ بزرگ
از این خواریِ بزرگ.

می‌خواهم از شما
کز ما بگویید
با هر که در بهارِ جان و جهانش می‌رویید
که ما به هیچ‌روی خزان را دوست نمی‌داریم؛
زیرا که ما نیز
در جانِ پرجوانه‌ی خویش
از جهانِ جوان بودن،
یعنی
از گوهر شگفتن
و از نژاد برگ و بهاریم؛
و
پس، بی‌گمان، همانا
کز هر چه پیر و پارین بیزاریم.

می‌خواهم از شما
که این‌همه را
از ما بهاروار بگویید، بگویند،
آن هرچه‌ها
کز آن سوی تردید و بیم
از شمیمِ شما می‌رویند
در دشت‌های شادی و سرشاریِ بُزرگ.

می‌خواهم از شما
کز ما بهاروار بگویید، بگویند
ما،
ما زیستن‌پرستان، هرگز،
هرگز
گورستان را دوست نمی‌داریم!
وز لاش و لاشخوار
بیزاریم
و می‌گماریم،
می‌کاریم
عشقِ بُزرگ را.
تا گل دهد به دامنِ بیزاریِ بزرگ.

می‌خواهم از شما
کز ما هزار بار بگویید،
بگویند ما،
با قاریِ بزرگ.
می‌کاریم
عشقِ بزرگ را . . .
تا گُل دهد به دامنِ بیزاریِ بزرگ.

اسماعیل خویی
دوم تیر ماه ۱۳۶۰ ـ تهران


#یک_چهره_از_سعید (#برای_سعید_سلطان_‌پور)
شعر و صدای #اسماعیل_خویی
آهنگساز: #اسفندیار_منفردزاده


[[ ...ما نیز کُشته می‌شویم
آری
اما برای آزادی... ]]


#زندانی_سیاسی #کارگر_زندانی #معلم_زندانی #دانشجوی_زندانی
#انقلاب
@tashakolefaragir1
انتقام فراگیر
اسماعیل خویی – یک چهره از سعید
مُدام سوگ
همیشه‌ی اندوه

سعید جان!
آیینِ مرگ‌اندیشان
چه بی‌شکوه می‌خواهد ما را
آه . . .
چه بی‌شکوه!

آیینِ مرگ‌اندیشان
می‌نالد و به خود می‌بالد
مدام سوگ،
همیشه اندوه.

و اینچنین است
اینچنین باید باشد،
وقتی که در قبیله‌ی گُرگانِ خون‌جنونکده‌ی پیش از تاریخ
در نابهنگام
یا، یعنی
در این شبِ سترونِ دیر انجام،
زیرِ نگاهِ ماهِ تمام
فواره می‌زند به سوی آن ندانمِ مرگ‌آشام
غم‌زوزه‌ی فسون شده‌ی هاریِ بُزرگ!

وز گله‌ی گُرازان
یک کهکشان ستاره‌ی شوم
بر می‌دمد:
که یعنی
در آفاقِ خشم،
سیصد هزار چشم
به ناگاهان
در تب ویران کردن،
مشعل می‌افروزد
یعنی
این جنگل است باز که می‌سوزد
در آتشِ شبانه‌یِ بیماریِ بزرگ.

و اینچنین است.
و اینچنین باید باشد،
تا
ـ آنک ـ
زیرک‌ترینِ پلنگان را
تک تک
و،
پس، یعنی، گروه گروه،
انبوه انبوه،
به اوج‌های ژرف‌ترین پرتگاه برآرد
ناچاریِ بُزرگ.

ما نیز کُشته می‌دهیم،
آری؛
اما
برای زیستن
و
پس، بی‌گریستن.

ما نیز کُشته می‌شویم
آری
اما برای آزادی
و
پس، با شادی،
ما نیز سرنوشتی داریم
آری
اما پاک.
یعنی
پالوده از دروغ‌های فراخاکی
که خود به دستِ آزادی
آن را می‌سازیم.

ما نیز هم بهشتی داریم
آری؛
اما بر خاک،
یعنی
دنیایی از عناصرِ زیبایی و درستی و پاکی.
وقتی که با شادی
و رو به آبادی
این جهان را می‌سازیم
در راستای دلکشِ معماریِ بزرگ.
آری؛
ما
با زیستن پیمان بسته‌ایم
در جاریِ بُزرگ.
و مرگ را که چهره‌ای از هستن است،
تنها برای آنچه این سوی مرگ است
می‌پذیریم
با آریِ بزرگ.

ما نیز می‌میریم
آری؛
اما . . .
هی، های، آهای
لولی‌وشانِ شنگ‌ترین بَردمیدن، آی
رقصندگانِ لاله
بر قالی شگرف‌بفتِ بهاران!
می‌خواهم از شما
که برای رضای آب
یا آفتاب
یا خاک
یا هر چه پاک،
مثل نسیم،
با چنگِ بامدادیِ رنگین‌کمان و
با دفِ باران و
با سنتورِ چشمه‌ساران و
با تنبورِ آبشاران
هم‌نوا شوید
و هم‌سُرا شوید
در راستای شادیِ سرشاری
که بی‌گمان، همانا، می‌زاید از
و می‌افزاید با
این همکاری بزرگ.

می‌خواهم از شما
یاران
همکاران
فرداواران
بیداران
کز آن سویِ حصارکِ این شب‌کرداران
با ما باشید
با ما هم‌آوا باشید
تا ما خود را نجات دهیم
و وارهیم
در جاریِ بزرگ
از این خواریِ بزرگ.

می‌خواهم از شما
کز ما بگویید
با هر که در بهارِ جان و جهانش می‌رویید
که ما به هیچ‌روی خزان را دوست نمی‌داریم؛
زیرا که ما نیز
در جانِ پرجوانه‌ی خویش
از جهانِ جوان بودن،
یعنی
از گوهر شگفتن
و از نژاد برگ و بهاریم؛
و
پس، بی‌گمان، همانا
کز هر چه پیر و پارین بیزاریم.

می‌خواهم از شما
که این‌همه را
از ما بهاروار بگویید، بگویند،
آن هرچه‌ها
کز آن سوی تردید و بیم
از شمیمِ شما می‌رویند
در دشت‌های شادی و سرشاریِ بُزرگ.

می‌خواهم از شما
کز ما بهاروار بگویید، بگویند
ما،
ما زیستن‌پرستان، هرگز،
هرگز
گورستان را دوست نمی‌داریم!
وز لاش و لاشخوار
بیزاریم
و می‌گماریم،
می‌کاریم
عشقِ بُزرگ را.
تا گل دهد به دامنِ بیزاریِ بزرگ.

می‌خواهم از شما
کز ما هزار بار بگویید،
بگویند ما،
با قاریِ بزرگ.
می‌کاریم
عشقِ بزرگ را . . .
تا گُل دهد به دامنِ بیزاریِ بزرگ.

اسماعیل خویی
دوم تیر ماه ۱۳۶۰ ـ تهران


#یک_چهره_از_سعید (#برای_سعید_سلطان_‌پور)
شعر و صدای #اسماعیل_خویی
آهنگساز: #اسفندیار_منفردزاده


[[ ...ما نیز کُشته می‌شویم
آری
اما برای آزادی... ]]


#زندانی_سیاسی #کارگر_زندانی #معلم_زندانی #دانشجوی_زندانی
#انقلاب
@tashakolefaragir1
#یک_کاسبکار_اهل_سقز_با_شلیک_خودسرانه_نیروهای_انتظامی_در_اطراف_خرم‌_آباد_به_قتل_رسید.
شامگاه دوشنبه ۲ فروردین ۱۴۰۰ (۲۲ مارس ۲۰۲۱)، نیروهای انتظامی در مسیر خرم‌آباد به ظن حمل کالای قاچاق به سوی اتومبیل یک #کاسبکار #کورد #شلیک کرده و راننده اتومبیل جانش را از دست داده است.
به گفته یک منبع مطلع، در نتیجه تیراندازی خودسرانه نیروهای انتظامی راننده اتومبیل با هویت #محمد_صادقی در دم جانش را از دست داده است.
این منبع در ادامه اعلام کرده که #تیراندازی این نیروها به سوی اتومبیل محمد صادقی در حالی بوده که هیچ باری را حمل نمی‌کرده است.

#سی_سخت #زلزله #درد #رنج #اعدام #زندانی_سیاسی #شکنجه #نان #کوله_بر #کارگر_زندانی #ملعم_زندانی #دانشجوی_زندانی #آزادی_بیان #بلوچستان_تنها_نیست #غم #سراوان_تنها_نیست #آزادی #سوخت_بر #فقر #هی

#انقلاب

(کانال)
@tashakolefaragir1
http://t.center/tashakolefaragir1
(گروه)
@tashakolefaragir
http://t.center/tashakolefaragir
#تداوم_قطعی_اینترنت_و_خطو_تلفن در شهر #آشار با گذشت حدود #یک_ماه

پس از گذشت حدود یک ماه از قطعی اینترنت و خطوط تلفن در شهر آشار، این قطعی ها همچنان ادامه دارد و شهروندان را ناراضی کرده است.
با گذشت نزدیک به یک ماه، اینترنت و خطوط تلفن شهر آشار و روستاهای اطراف آن همچنان قطع است.
یک منبع مطلع به کلمه گفت:" امروز ۲۸ روز است که خطوط تلفن و اینترنت در شهر آشار بطور کامل قطع است که علاوه بر نارضایتی مردم موجب شده بسیاری از کارهای مردم به علت قطعی تلفن و اینترنت با مشکل مواجه شود".
این منبع که نخواست نامش فاش شود ادامه داد: "سرقت سازمان یافته فیبر نوری توسط افراد #وابسته_به_سپاه علت اصلی قطعی اینترنت و خطوط تلفن در آشار است و برای همین است که سپاه مانع برخورد با عاملان توسط فرماندار و بقیه ارگان‌ها می شود".
این منبع که برای برقراری ارتباط و ارسال گزارش قطعی اینترنت به یکی از شهرهای اطراف آشار سفر کرده، افزود: "عبدالغنی رسولی زاده رئیس شورای آشار به همراه فرماندار و بقیه مسئولین شهر آشار برای رفع این مشکل با همه مسئولین استانی و کشوری تماس گرفته اند اما متاسفانه پیگیری مردم هیچ نتیجه ای نداشته است".
لازم به ذکر است سپاه پاسداران از سال ۹۷ رسما اداره مخابرات این شهر را تحویل گرفته است و اهالی آشار بارها در اعتراض به قطعی و اختلال در خطوط تلفن و اینترنت مقابل فرمانداری تجمع برگزار کرده اند.
شهریور ماه ۹۷ اعضای شورای شهر آشار در نامه‌ای به استانداری نارضایتی خود را از عملکرد سپاه پس از تحویل گرفتن اداره مخابرات آشار اعلام کردند.
در حال حاضر جمعیتی بالغ بر ۲۵ هزار نفر در آشار و روستاهای اطراف آن حدود یک ماه است که از قطعی اینترنت و تلفن #رنج می برند.
#سی_سخت #زلزله #درد #رنج #اعدام #زندانی_سیاسی #شکنجه #نان #کوله_بر #کارگر_زندانی #معلم_زندانی #دانشجوی_زندانی #آزادی_بیان #بلوچستان_تنها_نیست #غم #سراوان_تنها_نیست #آزادی #سوخت_بر #فقر #هی

#انقلاب
(کانال)
@tashakolefaragir1
http://t.center/tashakolefaragir1
(گروه)
@tashakolefaragir
http://t.center/tashakolefaragir
تکمیلی: گزارشی از #بازداشت_شدگان_معترض_به_کشتار_سوخت_بران
بر اساس آخرین آمار، هویت ۱۲ تن از معترضان بازداشت شده به تأیید کمپین رسیده است.
طبق این گزارش، روز سه‌شنبه ۵ اسفند ماه ۹۹، مأموران اطلاعات سراوان در پی اعتراضات مردمی دستکم سه شهروند را که یکی از آنها #کودک بود بازداشت کردند.
هویت این افراد #محمد_شهرسان_زهی اهل #مهرستان فرزند #کاهم_داد، #عزیز_شهرسان_زهی" ۱۶ ساله اهل #مهرستان فرزند #لهداد و #محمد_درزاده فرزند #عبدالغفور ساکن روستای #دزک عنوان شده است.
شب ۷ اسفند ماه ۹۹، مأموران امنیتی شماری از معترضان را در شورو همراه با #ضرب_و_شتم بازداشت کردند که هویت ۴ نفر از آنان محرز شد.
هویت این معترضان #عبدالجلیل فرزند #ملاحسین، #زکریا فرزند #یارمحمد، #سعید فرزند #یارمحمد و #عمر فرزند #ملاحسین که همگی از طایفه #شه_بخش هستند عنوان شده است.
#عمر در حالی بازداشت شد که بر اثر #تیراندازی #نیروهای_امنیتی #دو #گلوله به #دست و #یک #گلوله به #پایش اصابت کرده بود و در بیمارستان به سر می برد.
روز جمعه ۸ اسفند ماه ۹۹، مأموران #آگاهی #ایرانشهر با تیراندازی به سمت معترضان، دستکم ۴ نفر را پس از ضرب و شتم بازداشت کردند.
هویت یکی از بازداشت شدگان به نام #یحیی_شکل_زهی به تأیید رسید. یحیی در جریان تیراندازی مأموران آگاهی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و از #ناحیه_پا_مجروح شد.
روز یکشنبه ۱۰ اسفند ماه ۹۹، #ایرج_دهواری و #عبدالطیف_ملک زاده فرزند #محمدامین توسط #اداره_اطلاعات در محله #شهرک_سراوان بازداشت شدند.
نیروهای اطلاعات ساعت ۱۰ صبح با یورش به مغازه ایرج و بنگاه اتومبیل عبدالطیف آنها را به اتهام "مشارکت در اعتراضات" بازداشت کردند.
روز شنبه ۱۶ اسفند ماه ۹۹، #مالک_خیری اهل روستای #ابتر از توابع شهرستان ایرانشهر توسط نیروهای #سپاه پاسداران به اتهام "انتشار ویدیوهای اعتراضات در فضای مجازی" بازداشت شد.
روز یکشنبه ۱۷ اسفند ماه ۹۹ #فرزاد_سپاهی به اتهام #تجمع در برابر #فرمانداری_سراوان توسط #اداره_اطلاعات_سپاه بازداشت شد.
روز دوشنبه ۴ اسفند ماه ۹۹، نیروهای #مرزبانی_سپاه پاسداران در محل #پاسگاه_شمسر به سمت سوخت بران مرزی تیراندازی کردند که بر اثر آن، #ده_ها سوخت بر #کشته و #زخمی شدند.
روز بعد ۵ اسفند ماه، خانواده قربانیان و جمعی از مردم در اعتراض به کشتار سوخت بران در برابر ساختمان فرمانداری تجمع کردند که این تجمع با #یورش نیروهای امنیتی و #پرتاب_گاز_اشک_آور و #تیراندازی به #خشونت کشیده شد. به دنبال این حادثه دامنه اعتراضات به سایر شهرهای استان گسترش یافت.
همزمان با گسترش اعتراضات نیروهای امنیتی و پلیس ضد شورش به سرکوب و بازداشت معترضان پرداختند.
جامعه جهانی، سازمان های بین المللی و نهادهای حقوق بشری کشتار سوختبران و سرکوب معترضان را محکوم کردند.
#سی_سخت #زلزله #درد #رنج #اعدام #زندانی_سیاسی #شکنجه #نان #کوله_بر #کارگر_زندانی #معلم_زندانی #دانشجوی_زندانی #آزادی_بیان #بلوچستان_تنها_نیست #غم #سراوان_تنها_نیست #آزادی #سوخت_بر #فقر #هی

#انقلاب
(کانال)
@tashakolefaragir1
http://t.center/tashakolefaragir1
(گروه)
@tashakolefaragir
http://t.center/tashakolefaragir
Ещё