🏛 تاریخ درترازو 🏛 Date in the balance

#روزنامه_طوفان
Канал
Логотип телеграм канала 🏛 تاریخ درترازو 🏛 Date in the balance
@tarikhdartarazooПродвигать
1,67 тыс.
подписчиков
6,69 тыс.
фото
1,44 тыс.
видео
6,85 тыс.
ссылок
به ملتی که زتاریخ خویش بی خبر است بجز حکایت محو و زوال ، نتوان گفت... "عارف قزوینی"
فرخی یزدی
روزنامه نگار تندی که فضای باز سیاسی را پاس نداشت...


در تاریخ ایران کمتر فضای دمکراتیک بوده اما برهه های کوتاهِ فضای باز نیز مردم و مطبوعات، کمتر توانسته اند بهره جویند، آنان مانند زنجیریان غار افلاطون چون پایشان همیشه در زنجیر بوده وقتی هم زنجیر از پایشان برداشته میشد نمی توانستند بدرستی راه روند و زمین می خوردند...!

🔻به دوران مشروطیت که سایه استبداد اندکی زایل گشت تندروی روزنامه نگاران بجایی رسید که که مادر شاه را فاحشه خواندند!
به دوران #مصدق که روزنامه ها آزاد بود از فحاشی به مصدق نیز دریغ نکردند ریچارد کاتم مینویسد ما در غرب مقالات ضدمصدقی مینوشتیم ۴۰ دلار به مطبوعات تهران می دادیم و آنها چاپ می کردند...!
و البته وقتی کودتاگران بازگشتند و رفت آنکه بر مطبوعات رفت!
به دوران دولت مستعجل بختیار که سایه شوم پرویز ثابتی و همکارانش زایل گشته بود اما روزنامه نگاران بدنبال مدینه ای فاضله در افقهای دور شدند...!

👈سرنوشت فرخی یزدی روزنامه نگار عبرت انگیزترین نمونه است:
#احمدشاه دمکرات، ملتزم به اصول مشروطه بود و فرخی یزدی مقاله تندی در (روزنامه قیام، اول بهمن ۱۳۰۱ ، شماره ۳) نوشته و شدیدا بر شاه تاخته، او را عیاش نامید!
  فرخی می گفت چرا احمدشاه، قوام السلطنه را از نخست وزیری عزل نمیکند!؟ و احمدشاه که ملتزم به قانون اساسی مشروطه بود نمی توانست نخست وزیر را عزل کند، اما روزنامه نگار بر شاه می تاخت که چرا پا بر روی قانون اساسی نمی گذارد!
سرانجام احمدشاه مانند یک شهروند عادی، از توهین روزنامه نگار به محکمه شکایت کرد، دادگاه مدیر مسئول روزنامه(موسوی زاده) را فراخوانده و هیئت منصفه تشکیل گردید، صدها نفر از روزنامه نگاران و طبقات مختلف در دادگاه حضور یافتند. این یعنی یکی از درخشانترین سکانس تاریخ ایران که به مانند الماسی از ورای تاریخنویسی به غایت کدرِ پهلویسم می درخشد!
قبل از این تنها در فولکلورهای مادربزرگانمان شنیده بودیم دنیای زیبایی که در آن، شاه با گدا برابر باشند!
و اندکی بعد احمدشاه روزنامه نگار را بخشیده شکایت خودش را پس می گیرد.

🔻زمان گذشت و دوران رضاشاه و قلع و قمع روزنامه نگاران رسید، فرخی مخفیانه فرار کرده خود را به آلمان رساند، پس از یکسال دربدری با ضمانت #تیمورتاش به ایران بازگشت، اما تیمورتاش که مغضوب و کشته شد، دژخیمان بدستور رضاشاه، فرخی یزدی را زیر نظر گرفتند تا بلکه اشتباهی کند، اما او در آن خفقان، مواظب بود گزک بدست دیکتاتور ندهد، دژخیمان بدنبال بهانه شدند و همیشه پیدا کردن بهانه در نظامهای توتالیتر مثل آب خوردن است!
پس بزودی بهانه پیدا شد! در ۱۳۱۵خورشیدی #آقارضاکتابچی کاغذ فروش را وادار کردند تا شکایتی که مربوط به شش سال پیش بابت پول کاغذ #روزنامه_طوفان بوده به جریان اندازد و بدین ترتیب، فرخی بازداشت شد، بازداشتِ حقوقی را تبدیل به حبس سیاسی کردند و دیگر از اینجا تا روزی که پزشک احمدی بر سینه روزنامه نگار نشست چندان فاصله ای نبود!

🔻 #سیدجعفرپیشه_وری در خاطراتش از رنجهای فرخی یزدی در زندان مخوف قصر نوشته. فرخی یزدی از فشار زندان، خودکشی کرده تریاک خورد اما زندانبانان نگذاشتند، چند بار اعتصاب غذا کرد باز نگذاشتند بمیرد، یکبار خطاب به دژخیمان گفت:
👈«من می خواهم زندگی کنم شما نمی گذارید، می خواهم بمیرم باز نمی گذارید پس من چه کنم...؟!»
رئیس زندان #سرهنگ_پاشاخان_مبشر با خنده و استهزا گفت:
«آقای فرخی یزدی بزودی تکلیف شما را تعیین می کنیم»
و بزودی تکلیفش را تعیین کردند!
روزنامه نگار را برای کشتن، به زندان مجرد بردند تمام شیشه های اتاقش را گل سفید مالیدند و در غروب ۲۴ مهر ۱۳۱۸ش پزشک احمدی با همان کیف مشگی معروفش به همراه نیرومند و یک پاسبان تنومند وارد اتاق روزنامه نگار شد.
در آن لحظات جان کَندن، آیا روزنامه نگار با تحسر به یاد شکایت احمدشاه افتاده بوده...؟!

🔻فرخی یزدی و روزنامه نگاران تندروی که فضای باز موقتی را پاس نمیدارند سرنوشت شان مانند عبدالله ابن عمر می شود که با علی(ع) بیعت نکرد و علی در حق وی گفت:
«دست بیعت بر دست من نمی گذاری و روزگاری می رسد که مجبور شوی دست در پایِ خلیفه جور بگذاری!»
و زمان گذشت و دوران عبدالملک ابن مروان رسید و گماشته اش حجاج که شنیدن نامش مو بر تن آدمها راست می کرد!
آن زمان عبدالله ابن عمر را دیده بودند که از ترس با عجله برای بیعت عازم بارگاه حجاج میشود و وقتی وارد میشود، حجاج لم داده بود و عبدالله ابن عمر تعظیمی کرده، دستش را برای بیعت دراز میکند و حجاج میگوید:
«نمی توانم برخیزم و دستم را دراز کنم، از همانجا دست بر پایم بگذار و برو...!»

🔻و این مثل به یادگار ماند که:
مردمی که قدر دست علی(ع) را ندانند مجبور به بیعت با پای حجاج می گردند...!

#علی_مرادی_مراغه_ای

t.center/tarikhdartarazoo 🏛