Смотреть в Telegram
#یک_نویسنده #یک_کتاب 🔻داستایوفسکی(۱۸۲۱-۱۸۸۱) برای محتوای روانشناسانه آثار ادبی‌اش مشهور است. برای او مهم‌ترین نقش ادبیات، طرح مشکلات انسان است. او ادبیات را نوعی فلسفه می‌دانست که مهم‌ترین موضوعش انسان است و خواننده را به تفکر وامی‌دارد؛ چون سبک نویسندگی‌اش چند بعدی، پیچیده و عمیق است. رُمان‌های چند صدایی وی، یک خلاقیت استادانه هنری است که پلورالیسم و تکثر شخصیت انسان‌ها را نشان می‌دهد. او هم‌عصر تولستوی بود. آثار داستایوفسکی بخشی از ادبیات رئالیسم انتقادی است و روی ادبیات جهانی نقش مهمی داشت. رمان ابله او نیز در این سبک نوشته شده. داستایوسکی در ابله نشان می‌دهد که بعضی انسان‌ها چگونه ناعادلانه، خشن، حیله گر، دست‌کاری شده، مغزشویی گردیده، با همدیگر در شرایط فشار و غیرطبیعی رفتار می‌کنند. وی به بی عدالتی‌های جامعه طبقاتی زمان خود اعتراضات شورانگیزی نمود. داستایوفسکی به جرم تبلیغ سوسیالیسم آنارشیستی دستگیر می‌شود و روز ۲۲ دسامبر ۱۸۴۹ به اتفاق سایر اعضای گروه پتراشفسکی از قلعه پتروپاولفسک به میدان سمیونفسکایا که محل اعدام بود منتقل گردید. پس از قرائت حکم اعدام و پوشانیدن پیراهن سفید بر تن مجرمان، مراسم مذهبی پیش از مرگ اجرا شد. شمشیرهای آنان را به عنوان سلب هر نوع حقوق اجتماعی بر فراز سرشان شکستند و گروه اول محکومان را برای تیرباران‌شدن به ستون بستند. (داستایفسکی در گروه دوم بود) پس از صدای طبلی که ناگهان به‌گوش رسید، محکومان پای ستون را بر خلاف انتظار به پیش بقیه مجرمان بازگرداندند و فورا فرمان جدید تزار را مبنی بر تبدیل حکم اعدام به حبس با اعمال شاقه و تبعید به سیبری، خواندند. داستایوسکی آن صحنه اعدام و عذاب روحی ناشی از آن را با توصیف بسیار در رُمان ابله آورده است. در بخشی از کتاب آمده: «وقتی کسی را با شکنجه می‌کشند رنج و درد زخم‌ها جسمانی است. و این عذاب جسمانی آدم را از عذاب روحی غافل می‌کند، به طوری‌که تنها عذابی که می‌کشد از همان زخم‌هاست تا بمیرد. حال آن‌که چه بسا درد بزرگ، رنجی که به راستی تحمل‌ناپذیر است از زخم نیست بلکه در این‌است که می‌دانی و به یقین می‌دانی که یک ساعت دیگر، بعد ده دقیقه دیگر، بعد نیم دقیقه دیگر، بعد همین حالا، در همین آن روحت از تنت جدا می‌شود و دیگر انسان نیستی و ابدا چون و چرایی هم ندارد. بزرگ‌ترین درد همین است که چون و چرایی ندارد.» و در صفحه‌ای دیگر از کتاب آمده: «مجازات اعدام به گناه آدم‌کشی، به مراتب وحشتناک‌تر از خود آدم‌کشی است. کشته شدن به حکم دادگاه به قدری هولناک است که هیچ تناسبی با کشته شدن به دست تبهکاران ندارد.» عاقبت داستایوفسکی به ۱۰ سال زندان و کار اجباری در سیبری محکوم گردید. او در اردوگاه کار اجباری روسیه تزاری با جنبه‌های تاریک و سایه‌ای زندگی انسان‌های دیگر آشنا گردید. 🔻قهرمان اصلی داستان ابله، پرنس لی‌یو نیکلایویچ میشکین آخرین بازمانده از یک خاندان اصیل و کهن است. پرنس در کودکی پدر خود را از دست می‌دهد و فرد بسیار گوشه‌گیری می‌شود که از حملات صرع رنج می‌برد. این حملات مکرر صرع او را به صورت نیمچه ابلهی درآورده است. یکی از دوستان ثروتمند پدرش تصمیم می‌گیرد پرنس را برای معالجه به سوییس نزد روان‌پزشکی بفرستد. همین که پرنس احساس می‌کند حالش بهتر است و می‌تواند سفر کند، به دلیل نامه‌ای که دریافت کرده است، تصمیم به بازگشت به روسیه می‌گیرد. در قطار هم‌سفری پیدا می‌کند که بعدها ماجراهای بسیاری با او خواهد داشت. اما در روسیه هیچ خویشاوندی ندارد به جز خانم ژنرال که نسبت بسیار دوری با او دارد. بنابراین تصمیم می‌گیرد نزد او برود. پرنس در یک زمان خاص نزد ژنرال و خانمش می‌رود و با شیرین زبانی می‌تواند روابط خوبی با آن‌ها ایجاد کند. حال پرنس که سال‌ها از روسیه دور بوده است، ناگهان وارد دنیای جدیدی می‌شود. دنیای آدم‌های اشرافی که به پول و زیبایی بسیار توجه دارند. اما پرنس آنقدر پاک و ساده است که انگار از جنس دیگری است، داستایوسکی او را به عنوان نمونه یک مرد کامل و بااخلاق به ما معرفی می‌کند. کسی که در هر حال حقیقت را می‌گوید، همه را دوست دارد و به همه لطف و محبت می‌کند و حتی زمانی که پولدار هم می‌شود از بخشیدن پول خود دریغ نمی‌کند. مدام از این می‌ترسد که نکند کسی را برنجاند و باعث ناراحتی کسی شود. احدی را قضاوت نمی‌کند و خلاصه بهترین خودش است. مسیح است. و همه در عین حال که او را تحسین می‌کنند و سخنانش را می‌پسندند او را «ابله» خطاب می‌کنند. پرنس مثل منشا نوری ناشناخته وارد دنیای تاریک و پر از فسادِ پترزبورگ می‌شود. درست مانند نوزادی که تازه به دنیا آمده باشد. در ادامه پرنس با ناستاسیا فیلیپوونا و آگلایا که زیبایی خارج از تصور دارند آشنا می‌شود و معتقد است زیبایی می‌تواند ناجی جهان باشد... #داستایوفسکی #ابله
Telegram Center
Telegram Center
Канал