شعری از مجموعه کابوس میله زاران :
به داغ سینه ات سوگند
ای خاک غرورآذین
تو را از جان شیرین دوست تر دارم
پناه دامنت را می شناسم
ای دژ میراث از خون نیاکانم
مبادا سایه ات کوتاه
از سرها
که بی دستت یتیمان، بی نگاهت بی پناهانیم
بی سامان
مبادا زانوانت خم شود از خنجر انگیزان
نبینم اخم بر ابرویت از موج تلاطم ها
که تو پیوند با روح زمان داری
که بیداری
گواه آسمان نقره کوبت
دلیلت خون روشن ها
صدایت غرش تندر در این تاریک زاری ها
نبیند چشم دشمن اشک هایت
نبینم سر گرفتی بین دستانت
که باید چون کنی با پوستین پوشان !
که باید چون کنی با لشکری از گرگ و گاوآهن !
دهان های فراخ و ذهن شان ارزن
شکم چشمان شیون زن
که جز در چشم شان دنیا نمی گنجد
که جز در مشت شان قحطی نمی روید
به سامانی
نبینم آسمان ریزت
نبینم آستینت را سکوت آجین . . .
عزیزا خاک
بمان تا جاودان بر پای
بمان خاک ابرمردان
بمان ایران
بمان ایران ما بر جای
#مشهد
#زمستان۱۳۹۳
#سعید_تقی_نیا
#مجموعه_کابوس_میله_زاران
@taghiniasaeed