Смотреть в Telegram
#آدمکش_کور #فصل_سوم #بخش_ششم #قسمت_هفتم 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 او هر شب این کار را انجام نمی‌داد. با گذشت زمان تعداد حمله‌ها کمتر و کمتر می‌شد.ولی همیشه با جمع شدن لب‌های مادرم،حدس می‌زدم ممکن است این حمله دوباره آغاز شود؛ گویی نوعی رادار داشت که قادر بود موج‌های عصبانیتی را که در جسم و جان پدرم می جوشید، پیش‌بینی کند. هُوَ لَمْ يَكُنْ يَقُومُ بِهَذَا العَمَلِ كُلَّ لَيْلَةٍ. مَعَ مُرُورِ الوَقْتِ، أَصْبَحَتْ عَدَدُ الهَجَمَاتِ أَقَلَّ وَأَقَلَّ. وَلَكِنْ دَائِمًا مَعَ تَجَمُّعِ شَفَتَيْ أُمِّي، كُنْتُ أُخَمِّنُ أَنَّ هَذِهِ الهَجْمَةَ قَدْ تَبْدَأُ مِنْ جَدِيدٍ؛ كَأَنَّهَا كَانَتْ تَمْلِكُ نَوْعًا مِنَ الرَّادَارِ الَّذِي كَانَ قَادِرًا عَلَى التَّنَبُّؤِ بِمَوْجَاتِ الغَضَبِ الَّتِي كَانَتْ تَغْلِي فِي جَسَدِ وَرُوحِ أَبِي. ♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️ به مادرم علاقه‌مند نبود؟ نه،به هیچ‌وجه این طور نبود. او را دوست داشت و به گونه‌ای به او وفادار هم بود. گرچه توانایی ارتباط برقرار کردن با او را نداشت.مادرم هم شبیه او بود. گویی چیزی شبیه یک طلسم آن‌ها را با وجود با هم بودن غذا خوردن و خوابیدن در یک تخت برای همیشه از هم دور نگه داشته بود. آدمی که در طول شبانه روز آرزوی رسیدن به کسی را دارد که روز و شب در پیش چشمش است چه احساسی دارد؟ نمی‌دانم... أَلَمْ يَكُنْ يُحِبُّ أُمِّي؟ لَا، لَمْ يَكُنِ الأَمْرُ كَذَلِكَ عَلَى الإِطْلَاقِ. كَانَ يُحِبُّهَا وَكَانَ مُخْلِصًا لَهَا بِطَرِيقَةٍ مَا. رَغْمَ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ قَادِرًا عَلَى التَّوَاصُلِ مَعَهَا. أُمِّي كَانَتْ مِثْلَهُ. كَأَنَّ شَيْئًا مَا يُشْبِهُ التَّعْوِيذَةَ كَانَ يُبْقِيهِمَا بَعِيدَيْنِ عَنْ بَعْضِهِمَا البَعْضِ رَغْمَ أَنَّهُمَا كَانَا يَأْكُلَانِ مَعًا وَيَنَامَانِ فِي سَرِيرٍ وَاحِدٍ. مَا هُوَ شُعُورُ الشَّخْصِ الَّذِي يَتَمَنَّى طُولَ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ الوُصُولَ إِلَى شَخْصٍ يَرَاهُ أَمَامَهُ لَيْلًا وَنَهَارًا؟ لَا أَعْلَمُ... 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ادامه دارد... #القاتل_الأعمى #الفصل_الثالث #آموزش_عربی https://t.center/taaribedastani
Telegram Center
Telegram Center
Канал