سایه تعریف میکرد روزی آقای بهآذین، نویسنده و مترجم نامور، و آقای شجریان مهمان او بودند. حرف خیام به میان آمد و شجریان با آواز این رباعی خیام را خواند:
جامیست که عقل آفرین میزندش
صد بوسۀ مهر بر جبین میزندش
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
شجریان چنان آواز عجیبی خواند که بهآذین پرید و دست شجریان را بوسید.
سایه میگفت این کار آقای بهآذین عجیبترین کار دنیا بود. چون بهآذین مرد بسیار استوار و سختی بود. خیلی خوددار بود و تلاش داشت که عواطف خود را نشان ندهد. اما شعر خیام و آواز شجریان چنان او را به هیجان آورد و تسخیر کرد که برخاست و دست شجریان را که سالها از او کوچکتر بود، بوسید.
درواقع این آواز شجریان بود که به شعر خیام رونقی بیشتر داده بود. آواز شجریان بر رونق و شوکت شعر خیام و حافظ و سعدی میافزود و شجریان قدر خود را میدانست و به جایگاه خود واقف بود و سخن به مقتضای سلطنت هنر خود میگفت.
این بیت از شفیعی کدکنی را هم بنویسم. شاید نخوانده باشید:
گلبانگِ آتشینِ سیاووشِ عصرِ ما
آینده را فزونتر ازین میدهد شرر
حرف درست و حقی است. هنر شجریان مثل شعر فردوسی و خیام و سعدی و حافظ میرود و میرود و میرود تا فردا تا آیندۀ دور. تا زمانهای که هنر از دریچۀ خرد و حقیر شرارت و تنگچشمی داوری نمیشود... از ازل تا به ابد فرصت هنر اصیل است و کدام هنر اصیلتر از هنر شجریان.
فردوسی در ابتدای داستان سیاوش بیتی دارد که نقدحال سیاوش عصر ما هم هست:
یکی میوهداری بماند ز من
که باردهمی بار او بر چمن.
#میلاد_عظیمیt.center/sokhansarayann 🎻