🥧 فلسفه زندگی در تفکر ویلهلم دیلتای2️⃣ بخش دوم مقولاتکانت نشان داده بود که آنچه ما تجربه می نامیم از پیش در قالب های عقلی جای می گیرد، یعنی مواد خام حسی طی جریان عقلی سازمان می یابد. اصول و مبانی این سازمان یابی را او مقولات می نامید. کانت تحلیل خود را به تجربه ما از واقعیت فیزیکی محدود کرده بود اما
دیلتای این طرز تلقی را به تجربه زندگی به عنوان امری معنا دار بسط داد. در نظر او اصول و مبانی ای که به کمک آنها تجربه مان را سامان دهی می کنیم مقولات زندگیند. این مقولات راههایی هستند برای تفسیر و تأویل حوادث برحسب پاره ای روابط و نسبت ها.
یکی از این مقولات را
دیلتای بر حسب رابطه میان درون و بیرون تعریف کرده و آن را در مورد محتوای فکری و تجلیات فیزیکی آن به کار می برد. این، اصلی است که پایه و اساس نماد پردازی است و بر تجربیات ما اعم از اخم کردن به عنوان جلوه ای از عصبانیت و یا علامت جاده ها به عنوان راهنمایی برای رانندگان حاکم است. مقوله دیگر
دیلتای «قدرت» است. بر حسب این مقوله است که ما تأثیر و نفوذمان را بر اشیا و مردم و تأثیر آنها را بر خود تجربه می کنیم. مقولات دیگری که
دیلتای فهرست می کند عبارتند؛ از جزء و کل، غایات و وسایط و جز اینها،
در نزد او سه مقولۀ «ارزش، هدف و معنی» اهمیت ویژه ای دارند: «ارزش» (Value) که به واسطه آن، حال را تجربه می کنیم؛ «هدف» که به واسطه آن از پیش راجع به آینده می اندیشیم و سخن می گوییم و «معنی» که به واسطه آن گذشته را به خاطر می آوریم.
دیلتای در نوشته های واپسین خود بر نقش خاص معنی تأکید می کرد. این پرسش که «چگونه تجربه معنادار امکان پذیر است؟» به پرسش محوری او بدل شد. او مقولات را طرق مختلفی می شمرد که معنی در قالب آنها در زمینه ها و بسترهای گوناگون قوام پیدا می کند. این اصول و مبانی سازمان دهنده یا مقولات، اساسا در زیر سطح ژرف نگری و تعمق آگاهانه قرار دارند و توسط آنها زندگی خویش را به نحو آگاهانه و سنجیده سامان داده و تفسیر و تأویل می کنیم. ادیان، اساطیر، ضرب المثل ها، آثار هنری و ادبیات چنین تفسیر و تأویل هایی هستند. اصول اخلاقی، نهادها و قانونها و قواعد حقوقی صورت بندیهای روشن و صریحی از اهداف و ارزشگذاری های ما هستند.
گرایش بشر به تفسیر و تأویل جامع و فراگیر (جهان بینی)در نوع بشر یک گرایش پایدار برای رسیدن به یک تفسیر و تأویل جامع و فراگیر، یک جهان بینی یا فلسفه وجود دارد که در آن تصویری از واقعیت با حسی از معنا و ارزش آن و با اصول عمل ترکیب می شود. این فلسفه ها به دید
دیلتای مانند تفسیر و تأویل های محدودتر ذهنی و نسبیند. اگر سعی به خرج دهیم که برای آنها اعتبار عینی و خارجی قائل شویم جز در پی یک وهم و شبح نرفته ایم. اما از آنجا که آنها خودشان جزئی از زندگی هستند ابعاد اصیل زندگی را آشکار می کنند.
دیلتای این جهان بینی ها را به سه نوع اساسی طبقه بندی می کند: پوزیتیویسم (برای نمونه، هابز)، ایده آلیسم معطوف به آزادی (مثلا کانت) و ایده آلیسم عینی (مثلا هگل). به گمان
دیلتای آگاهی پیدا کردن نسبت به جهان بینی ها و تفاوت های میان آنها توأم با وقوف بر نسبی بودن همه تفسیرها و تأویل ها و ارزش گذاریها، روح را برای قبول بدون پیشداوری واقعیت و عمل خلاق رهایی می بخشد.
ماهیت و روش علوم انسانیتعلق خاطر پیوسته
دیلتای به ماهیت و روش شناسی علوم انسانی ارتباط نزدیکی با فلسفه زندگی او دارد. اگر فیلسوف تأملاتش را صرفا بر زندگی درون و اطراف خود مبتنی کند دچار کوته بینی و تنگ نظری می شود. به تعبیر
دیلتای او در این حالت دیدگاه محدود خود را به کل جهان تعمیم می دهد. یک فلسفه واقعی زندگی باید بر پایه گسترده ترین معرفت ممکن راجع به جلوه ها و مظاهر زندگی باشد و این علوم انسانی از قبیل روانشناسی، تاریخ، اقتصاد، زبان شناسی، نقد ادبی، دین شناسی مقایسه ای و حقوق است که می تواند چنین امکانی را فراهم آورد. فیلسوف باید نتایج این رشته ها را جذب کند. اما در این میان فیلسوف هم به نوبه خود می تواند یاریهایی به این رشته ها برساند، بویژه از حیث رسیدن به اتقان و استواری روش شناختی. از فلسفه زندگی می توان یک معرفت شناسی استخراج کرد.
ادامه دارد
#فلسفه#علوم_انسانی#جامعهشناسی#ویلهلم_دیلتای#کانت#هابز#هگل
🌎📚 @sociologycenter 📚🌍