🔻#مارتین_هایدگر🔹در
#قرون_وسطی، مسیحیت جایگاه حقیقت را به ایمان و به مصونیت کلام مكتوب الهی و تعاليم كليسا از خطا انتقال داد. افضل همه علوم و تعالیم همانا الهيات به عنوان تفسير الهی كلام وحی بود که در کتاب مقدس نازل شده و کلیسا آن را ابلاغ میکند. در این مقام، علم به معنای پژوهش و تحقیق نیست، بلکه علم به معنای فهم درست کلام حق است و مراجعی که آن را ابلاغ میکنند. بنابراین بحث از کلمات و عقاید رسمی مراجع گوناگون کلیسایی برای تحصیل علم و شناخت در قرون وسطی ،بر هر چیز دیگر تقدم داشت. تطبيق آیات الهی با اقوال و آراء به معنای "برهان نقلی" امری قطعی و معتبر بود و در عين حال دلیلی بود برای اینکه بخشی از فلسفه
#افلاطون و
#ارسطویی که در این دوره مقبولیت بافت به جدل مدرسی تبدیل شود. اگر
#راجر_بیکن در طلب تجربه است - که واقعا هست - مطلوب او تجربه علمی به معنای پژوهش نیست، بلکه او بجای برهان نقلی در جستجوی برهانی است که از واقعیت سرچشمه میگیرد. مشاهده دقيق خود اشياء. يعني تجربه به معنای ارسطویی آن به جای بحث درباره تعالیم. باری تجریه پژوهشی جدید تنها مشاهده ای دقیق تر از حيث درجه و میدان نیست، بلکه اتخاذ روشی است که نوعا با تجربه به معنای قدیم تباین دارد. این تجربه مرتبط با تحقیقپذیری قانون در چارچوب و در خدمت طرح دقیقی از طبیعت است.
🔹اگر علم به عنوان تحقیق پدیدار ذاتی
#عصر_جدید است، مقتضی است آنچه بنیاد مابعدالطبیعی تحقیق را تشکیل میدهد اولا و سابق بر آن، ماهیت این عصر را نیز بطور کلی تقوم بخشیده باشد. ماهیت عصر جدید را در این واقعیت میتوان دید که انسان خود را از قید قرون وسطی رها کرده و به خویشتن پناه برده است. این صفت ممیزه گرچه صحیح است، اما سطحی و ظاهری است و به اشتباهاتی میانجامد که ما را از فهم بنیاد ذاتی عصر جدید و به تبع آن از قضاوت درباره وسعت و حدود ماهیت عصر باز میدارد. يقينا عصر جدید به عنوان یکی ازنتایج آزادی انسان أصالت
#فاعل شناسائی و اصالت فرد را معرفی کرده است. اما این مطلب هم يقينی است که در هیچ عصری قبل از این عصر اصالت مورد شناسایی قابل مقایسه با متناظر آن در این عصر نبوده است و نیز در هیچ عصری قبل از این عصر، غير فرد" به شکل جمعی" به عنوان امری ارزشمند مقبولیت نیافته است. آنچه در اینجا امری اساسی است تعامل ضروری میان اصالت
فاعل شناسایی و اصالت مورد شناسایی است. دقیقا همین مشروط بودن متقابل یکی به دیگری است که به حوادئی عمیق تر باز می گردد.
🔸آنچه قطعیت دارد این نیست که انسان خود را از تعهدات گذشته رهایی داده و به خود پناه برده است، بلکه این است که
#ذات انسان تغییر یافته و انسان مبدل به
#سوژه فاعل شناسایی شده است. ما باید این کلمه subjectum را که به هر حال ترجمه کلمه hypokeimenon یونانی است بفهمیم. این کلمه به معنای "چیزی - که - پیش رو - قرار دارد " به عنوان بنیاد، همه چیز را در خود گرد می آورد. این معنای
#مابعدالطبیعی از مفهوم سوژه در وهله اول هیچ نسبت بخصوصی با انسان و اصلا و ابدا با من ندارد. به هر تقدیر. زمانی که انسان مبدل به نخستین و تنها sbtectum واقعی میشود، میتوان گفت که: انسان به موجودی تبدیل میشود که بنیاد همه چیز از حیث وجود و حقیقت آنهاست. انسان دایر مدار موجود به ماهو موجود میشود. اما این امر وقتی ممکن است که فهم از موجودات به عنوان یک کل تغییر کند. اینک کل موجودات به صورتی اخذ میشود که اولا و منحصرا تا آنجا وجود دارد که قائم به انسان است. انسانی که آن را متمثل میکند و فرا روی خود مینهد. هر کجا که ما تصویر جهان داشته باشیم، تصمیمی اساسی درباره کل موجودات اتخاذ می شود. وجود
#موجود در متمثل شدن طلب و دریافت می شود.
❇️مارتین هایدگر/عصر تصویر جهان
🌎📚 @sociologycenter 📚🌍