🔺 فتوای جنید و بر سر دار شدن
منصور حلاججنید از اَقطاب زمان خود بود ...
و
منصور حَلّاج نیز شاگرد او ...
جنید راز مستوری را می دانست و سینه اش صندوقچه اسرار...
اما از اَزل چنین رفته بود که
منصور حلاج مستی اش عیان شود...
نقش مستوری و مستی نه بدست من و توست
آنچه استاد ازل گفت بکن آن کردم
"حافظ"
پس بارها و بارها جنید ،
منصور حلاج را بر حذر داشت که اسرار فاش نکند...
گر چه خوب می دانست که
منصور همان خواهد کرد که از ازل بر لوحش نوشته شده ....
دست تقدیر چنین رقم خورد که جنید که در مقام حاکم شرع باشد باید از سوی خلیفه در مورد
منصور حلاج و ادعای اینکه می گفت "اَنَالحَق" یعنی من خدا هستم نظر بدهد...
جنید در دو راهی سختی بود ...
در لباس شرع ، این ادعا بنوعی کفر محسوب میشد و در لباس اهل طریقت ، حکایت از سیر تکامل تا به مرحله فنای فی الله داشت ...
یعنی سالک دیگر از خودش خبری نداشت ...
او نیست شده بود در هستی خدا ....
و
حلاج هم در حالت شطحیات است ...
یعنی بی خویشی و بی خبری و مجذوب بودن در حق...
همانطور که بابا طاهر گفته بود :
به صحرا بنگرم صحرا تو بینم
به دریا بنگرم دریا تو بینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا تو بینم
منصورحلاج نیز محو خدا گشته بود...
" محو اویم محو اویم محو او"
مولانا...
و حالا جنید باید تصمیم می گرفت. او خرقه اهل طریقت را از تن به در کرد و عبای شریعت پوشید و برکرسی قضاوت نشست و فتوی داد ، تحن نحکم بالظاهر...
یعنی بر ظاهر حال کشتنی است و فتوی بر ظاهر است ، اما باطن را خدای داند...
و به این ترتیب بود که
منصور حلاج بدار شد...!!!
#منصور_حلاج@smsu43