Смотреть в Telegram
شهدای هویزه
📝 #روایت | قسمت چهارم 🌷 روزی که کرخه، «نور» شد... به مناسبت چهل و چهارمین سالگرد شهدای عشایر عرب کرخه نور 🇮🇷🇮🇷 ✍️ میلاد کریمی 🔹 دشمن به اهالی روستاها و به ویژه آوارگان، شدید بدبین شده بود. می‌خواست مردم را بترساند تا با سپاه همکاری نکنند. در این راه از…
📝 #روایت | قسمت پنجم

🌷 روزی که کرخه، «نور» شد...
به مناسبت چهل و چهارمین سالگرد شهدای عشایر عرب کرخه نور 🇮🇷🇮🇷

✍️ میلاد کریمی

🔹 گروه‌ مستقل«محمد بلالی و سیامک بمان» از بچه‌های اهواز بر اساس شناسایی نیروهای سپاه هویزه که با کمک عشایر انجام می‌شد، مرتب به دشمن شبیخون می‌زدند و تعدادی از سربازان شان را به هلاکت می‌رساندند.

🔹 نیروهای این گروه در تلمبه خانه «حاج جابر سُکینی» که بعدا از آزاده‌های حماسه هویزه شد، مستقر بودند. مردم روستاها هم اطلاعاتشان را آنجا تحویل می‌دادند.

🔹 دشمن اطراف روستای «حاج بدر» که آن طرف‌تر از روستای «شیخ شُویش» است، روی رودخانه کرخه کور پل شناور فلزی زده بود و تجهیزات نظامی‌اش را برای اشغال سوسنگرد از آنجا رد می کرد. پل برای بعثی‌ها مهم بود و باید منفجر می‌شد.

🔹 اصغر گندمکار (فرمانده سپاه هویزه) که این گزارش را از «یونس شریفی» شنید، گفت خودم هم باید از نزدیک پل را ببینم.

🔹 این پل استراتژیک را گروه محمد بلالی هم شناسایی کرده بود. آنها هم می خواستند پل را منهدم کنند. آبان از نیمه گذشته بود، گروه بلالی شبانه و بدون اطلاع به سپاه هویزه، خمپاره‌اندازهایشان را مستقر کردند تا صبح زود پل را بزنند. گشتی‌های دشمن فهمیدند و درگیر شدند. یکی از پاسدارها به شهادت رسید. خمپاره‌اندازها را هم بردند.

🔹 وضعیت، گرگ شده بود! دشمن مثل مار زخم خورده فقط به انتقام فکر می‌کرد و برای یورش گسترده و هماهنگ به روستاهایی که مظنون به همکاری با مدافعان بودند آماده می‌شد.

🔹 صبح روز ۱۸ آبان 1359 روستاهای «سُمیده»، «سیار موالی»، «سیار احمدآباد» و... که به دلیل قرار گرفتن در حاشیه رودخانه کرخه کور به روستاهای کرخه معروف بودند، صحنه وحشی‌گری دشمن جنایتکار و خون ریز شد.

🔹 بعثی‌ها ۵- ۶ تانک، توپ ۱۰۶ و تیربار به هر روستا روانه کردند. سربازان سنگدل دستور داشتند به هر کس و هر چیز، مستقیم شلیک کنند؛ بکشند؛ بسوزانند و ویرانی به بار آورند.

🔹 اصغر گندمکار بی‌خبر از همه جا به «یونس شریفی» و «عبدالامام هویزاوی» دستور می دهد برای شناسایی به روستاهای اطراف کرخه بروند. جاده‌ای هم در کار نیست. هنوز به اولین روستا نرسیده بودند که مردم را در حال فرار می بینند! خدایا چه خبر شده است؟

🔹 زن و بچه‌های مجروح و خون آلود، پابرهنه و جیغ زنان به سمت هویزه می‌دویدند. آن قدر ترسیده بودند که حتی نمی‌ایستادند به سؤالاتمان جواب بدهند. اوج اتفاق در روستای سُمیده بود. اول به آنجا رسیدیم. انگار زمان، متوقف شده بود! مرگ بر سر آب و گل روستا چرخ می‌زد! خاک، مرطوب از خون و تبدارِ داغ گلوله بود. بعضی خانه‌ها می‌سوخت. احشام، ترکش خورده بودند. برخی از ترس، خودشان را داخل کانال‌های آب انداخته و عده‌ای به مزارع پناه برده بودند.

🔹 شیون، لحظه‌ای قطع نمی‌شد. بقیه روستاها هم وضع بهتری نداشتند. دشمن قبل از رسیدن ما رفته بود. مثل مرغ سرکَنده دور خودمان می‌چرخیدیم. لحظات سخت و غمباری بود. اوضاع که آرام‌تر شد، فهمیدیم بعثی‌ها تعدادی از مردان روستاها را هم با خودشان برده‌اند. از یک روستای چهارده خانواری، دوازده نفر را گرفته بودند. برخی اعضای یک خانواده بودند و بیشترشان از دو فامیل «بوعذار» و «بوغنیمه».

🔹 معمولاً کسانی را که می‌بردند کمی نگه می‌داشتند و بعد از تهدید و شکنجه آزاد می‌کردند. برگشتیم هویزه و گزارش هجوم را به اصغر دادیم. خیلی ناراحت شد، اما کاری از دستمان بر نمی‌آمد. یک ماشین بیشتر نداشتیم. این حادثه مهم‌ترین اتفاق دوران فرماندهی شهید گندمکار در سپاه هویزه بود.

⬅️ ادامه دارد...

📻 منبع: مصاحبه های تاریخ شفاهی امور پژوهشی زیارتگاه شهدای هویزه

#کرخه_نور_هویزه
#18_آبان

* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
Telegram Center
Telegram Center
Канал