Смотреть в Telegram
بیدارم یا خاب؟ زنگ ساعت ۷ صبح به صدا درآمد. با سراسیمه خاموشش کردم. سقف آشنا بود. کمد و تختی که رویش خابیده بودم، هم. حتا در و دیوارها. غلت زدم. عرق سردی روی خودم حس ‌کردم. روی شن‌های سفید با «ه» و «ب» راه می‌رفتیم. بادی ملایم موهای پریشانمان را به حرکت در می‌آورد. ساحلی بود بی‌دریا. آنها بدون اینکه خیس بشوند تن به آب زده بودند. از نشانه‌های دریا رفتن فقط شن بود که به تمام بدنشان چسبیده بود. بدون «ه» همراه با همسرهایمان وارد خانه‌ی ما شدیم. مردها روی مبل پذیرایی ولو شدند. من خاستم دستشویی بروم. «ب» هم آمد. در حال حرف زدن بودیم که چشمم به کف دستشویی افتاد. چشمانم گرد شد. اینجا دستشویی ما نیست. در و دیوار را نگاه کردم آنها غریبه بودند برایم. با ترس بیرون رفتم. کمدها را باز کردم. لباس‌هایم آنجا بود. لباس‌های همسر هم. سرم تیک‌تاک می‌کرد. نگاهش کردم. عجیب بود ساعت. عقربه‌ها و اعدادش هم. ناآشنا و غیر واقعی. آینه‌ی بزرگ و ناخشایندی سمت راست قرار داشت. همه چیز بزرگتر از حد معمول بود. چرا قبلن متوجه این‌ها نشدم. «ب» با من هم عقیده بود. به نظر او هم یک جای کار می‌لنگید. به پذیرایی رفتیم. به همسر گفتم. بی‌تفاوت خندید. همسر «ب» هم. هرچند از او انتظاری جز این نیست. من که می‌گویم همه‌ی سیم‌های این دنیایش را قطع کرده. یک عینک آفتابی غول‌آسا روی میزی در اتاق پیدا کردم. به «ب» نشانش دادم. با من هم نظر بود در عجیب بودن مسائل. اما همسر همچنان بی‌تفاوت می‌خندید. بدون کلام. من پریشان و او بی‌خیال. چرا حرف نمی‌زد. یا می‌زد و من نمی‌شنیدمش. از آن دو دور شدیم. به «ب‌» اعتماد داشتم. پس چرا هروقت پشتم بود حس غریبی در دلم می‌نشست؟ دلهره‌ای عظیم به جانم ‌افتاد. شاید اشتباه می‌کردم. شاید او اشتباه بود. شاید من اشتباه بودم. دنیای خاب با بیداری از بین می‌رود و دنیای بیداری با خاب. شاید دنیا را اشتباه آمده بودم. شاید آن دنیا بیداری بود و الان در خاب هستم. کدام شاید درست است؟ کدام دنیا واقعی ست؟ الان بیدارم یا خاب؟ #روزچین #خاب @shimanehzat
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств