روزی که کاری جدید آغازیدم
این روزها خیلی سرم شلوغه. نه برای نوشتن و خاندن که دلم حسابی برایشان تنگ شده، بیشتر برای کار جدیدی که شروع کردم. راستی اگر آدم دلش برای یکی تنگ شود یعنی خیلی دوستش دارد؟
میخاستم دربارهی موضوعی بنویسم. کلی هم برایش آزادنویسی کردم. ولی هنوز آماده نیست. انگار نپختهست. میدانید مثل قرمهسبزی تازه عروسی ناوارد با آنی که بعد از چند سال آشپزی پخته شود. البته منظورم این نیست که برای نوشتن مطلبم میخاهم سالها صبر کنم. ولی هنوز نمیدانم چطوری باید آنچه توی سَرمه روی کاغذ بیاورم. موضوعیست که موقع پیادهروی روی نورونهام نشست. ولکن هم نیست. همش میگوید منو بنویس. منو بنویس. خدایی کار سختی را انجام میدهیم. تبدیل افکار به کلمه.
بگذارید کمی از کارم بگویم. آنلاین شاپ زدم. توی دوبی از سایتهای مختلف حراجیها را پیدا کرده بعد هم با عکس توی کانال تلگرامم ثبتشان میکنم.
نکتهی جالبی در بین عکس و کپشن گذاشتنها نظرم را جلب کرد. تجربهی من در نویسندگی خیلی برای این موضوع مفید بود. روانتر مینوشتم. زیاد احتیاج به فکر کردن دربارهی مطلبی که میخاستم بنویسم نداشتم. همینطوری که حرف میزنم، نوشتم. نمیخاستم مثل آنلاین شاپهای دیگر خشک و بیروح باشد. وقتی که کانال را برای دوست و آشنا فرستادم همه کلی از کپشنهام لذت بردند. میگفتند کانالت انگار زندهست. میدانید چه چیزی به عکسهای بیروحی که میگذاشتم زندگی بخشیده بود؟ فقط کلماتی که زیرشان کنار هم میشستند. کلماتی که در توصیف لباس گفته میشد. کلماتی که میتوانستم با آنها حس خودم را از دیدن لباس بگویم.
راستی نکتهی دیگری را میخاهم اضافه کنم. چند وقت پیش توی وبینار نویسندهساز شنیدم دوستان میگفتند چون مینویسند حرف زدنشان هم بهتر شده. اما برای من برعکس عمل کرد. راستش من از وقتی وویس میگذارم نوشتنم روانتر شده. شما چطور؟
#روزچین
#کارجدید
@shimanehzat