باز اين دلِ ديوانه ام ديوانه بازى كرده است
عاشق شده تا آن دو چشمِ مست، نازى كرده است
اين بار تنها مانده ام زيرا كه دل بى دردسر
عقل مرا با زيركى درگيرِ بازى كرده است
عشق آمده از راه و دل ديوانهء عالم شده
زيرا جنابش باز هم عاشق نوازى كرده است
مست و خراباتى شده تا ديده روى ماه او
از عشق خود با دلبرش افسانه سازى كرده است
معبود را در جانِ خود پيدا و پنهان ديده دل
در سجده گاهِ عشقِ او راز و نيازى كرده است
از حال و احوالِ جهان ديگر كجا گيرد نشان؟
با دلبرِ دردانه حسِ بى نيازى كرده است
اين عشق كارش رد شده از اتفاقِ صفر و يك
دل را دچارِ منطقِ سنگينِ فازى كرده است
اين ماجراىِ عشق و دل اى كاش مانَد تا ابد
هرچند اصلِ بودنش را همچو رازى كرده است
#فریبا_قطره@sheronavaa