شعرهای یواشکی

#محمد_مختاری
Канал
Музыка
Искусство и дизайн
Блоги
Политика
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала شعرهای یواشکی
@sherhaye_yavashakiПродвигать
1,74 тыс.
подписчиков
578
фото
52
видео
52
ссылки
ترجیح می دهم شعر شیپور باشد نه لالایی «احمد شاملو» 🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
@sherhaye_yavashaki

«تابلوی هفتم»

این صبح از کدام سنگ سر بر.میدارد
که جای تنهایی هر روز بر بناگوشش مانده است ؟

اینجا غریبه‌ای نبود.
این برگهای ریخته تمام یکدیگر را
می‌شناختند
این خط برای هر چشمی خوانا بود
این جامه‌ها به بوی هم آغشته بودند
و این سبدهای خالی-صبحانه ی هنوز-
هر روز در کنار یکدیگر صف می‌بستند
خط عبور نور در هراس
خط عبور اندوه در تسلیم
خطی که شهر را در بیداری می‌آراید
خطی که شهر را در خواب می‌آراید
خطی که خواب را می‌آراید
در بوی برگهای سرخ

آرایش درخت
در بازتاب خونهایی
که ریخته‌است
بر پیاده‌رو
آرایش پیاده‌رو در سایه‌های دلواپس
آرایش و گرایش دلواپسی در سکوت
آرایش سکوت در سلول‌های انفرادی
آرایش و گرایش سلول‌ها در میله‌ها
که چهره‌ها و نگاه‌ها را
مخطط کرده‌اند
قفلی بزرگ بر دهن خاک بسته‌اند .

#محمد_مختاری

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
Forwarded from شعرهای یواشکی (Mojtaba)
@sherhaye_yavashaki

. . .

ما بهمنیم در شرف سرریز
در مشتمان همیشه هوا گرم است
ای کوه های سر به فلک داده!
ما پشتمان به عشق شما گرم است

ما بی شمار شور پریدن ها
شور کبوترانگی یکسر
در قلب ماست جای شما، اما
هشتگ زدیم : شهر! به یادآور

ما یک تلنگریم به آنها که
باور نمی کنند پریدن را
تهران دل شکسته! به یادآور
تصویر بیست و پنجم بهمن را

ما بیست و پنج بهمن خونینیم
خون یورش دوباره به بیداری
- خونخواهی شهادت "صانع"ها
خونخواهی " محمد مختاری"

- ما بیست و پنج بهمن در حصریم
در بند ترس ممتد نامردیم
با بال های بسته پریدن را
دیوانه وار تجربه می کردیم

دلگیری از تصور آزادی
از بس که خیل بند و قفس دیدی
در آسمان که جای کبوترهاست
با چشم های خیس مگس دیدی!

امیدوار باش به آزادی
از میله ها نترس! پر پرپر!
تهران! تو بیست و پنجم بهمن را
با قلب پر امید به یادآور

#اشرف_گیلانی


#محمد_مختاری
#صانع_ژاله
#حصر
#یادآر
#علیه_فراموشی


🆔 @sherhaye_yavashaki ◀️join
@sherhaye_yavashaki

بیاد پونه گرجی و آرش پورضرابی از کشته شدگان هواپیمای اکراینی:


«آن کس که صبح از خانه در می‌آمد
رؤیای مردگان را
با خود می‌برد؛

آن کس که شب به خانه در می‌آمد
رؤیای مردگان را
باز می‌گرداند

و سرخی از لبان تو ،‌ ‌ ‌ ‌
‌شیر از انگشتان من،
به یغما می‌رفت
تا هر دو خاموش شوند

پیراهن سپید عروسان تاریک گردد
و گیسوی جنین به سپیدی گراید...»

#محمد_مختاری

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
@sherhaye_yavashaki

پیشانی از هجوم وقاحت کبود می‌شود
وقتی که بر مزار شهیدان عبور می‌کنند
وقتی که سینهٔ هوا را می‌شکافند
و باد جامه‌هاشان
بر شعار دیوارهامی‌دمد.

اینان که جامه‌های عزا را به‌عاریت
پوشیده‌اند
از قعر چشم خلق
میراث روشنای شهیدان را
بیرون می‌کشند

گـُل در نهیب تند گلوله شکفت
و اکنون کنار سنبله‌ها
اندام‌های کاکتوسی
سر بر کشیده‌اند.

کلپاسه‌های فربه از سوراخ‌های بیم
در هرم انقلاب خلایق
بیرون خزیده‌اند
وز شانه‌های مردم بالا می‌آیند.
و موج می‌زنند
در آفتاب پیروزی.

خورشید در تلآلؤ اندام‌های حمق
سرافکنده می‌رود.
بازارها که پارچه‌های بلند را
حرّاج کرده‌اند
فوج بلند جامگان را
در‌ چشم آفتاب می‌گردانند

و روز
بر انحنای تند شرارت افول می‌کند.

بر چشم‌ها سیاه می‌کشند.
بر قلب‌ها سیاه می‌کشند.
بر شانه‌ها قساوت را می‌گردانند.
و سفره‌ها را
بر گردهٔ خلایق
پهن می‌کنند
خونابهٔ فشردﻩٔ گنجشک‌ها را در هاون
سر می‌کشند
تا باه‌شان بیفزاید.
و سنگ‌های گورستان را آذین می‌بندند
و نام‌های شهیدان را بر تریج قبا
می‌دوزند.

#محمد_مختاری

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
@sherhaye_yavashaki

نگاه میهنم پیرم کرده است
چراغ ماتم است گلایل
کسی توازن انسان و خاک را می خواهد برهم زند
صدای زنجره می گیرد
و کرم لای خط و گندم و شناسنامه وول می خورد
شمایل کدر مرگ
و هاله ای که گرداگردش بسته اند
نگاه نیم بسته بر دوایر فرا رونده
گلوی آفتاب و شیشه ای شکسته
که برق می زند
و خون روز و رودخانه در غبار و پلک های خسته
گم می شود
نمک دهان و زخم را فرو می بندد
و گاه گاه خش خش مدادی بر کاغذی
که مهره های پشت را می لرزاند
غبار جای گام های تند
نشسته است
و گام ها که باد را مهار کرده بودند
مساحت کویری حیات را اندازه می گیرند…

 

بخشی از شعر بلند منظومۀ ایرانی 

“هامون”

#محمد_مختاری

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
@sherhaye_yavashaki

صانع تو تگرگی بودی از ابرها  /  وقتی داشت خشک میشد درخت سبز ما
تیشه زدی به ریشه این شب پرستا

مال تو شد 25بهمن ماه
خوش باشی پیش امیر و سهراب و ندا / تو کجا و کیهان و حسین بازجو کجا

#شاهین_نجفی
#صانع_ژاله
#محمد_مختاری
#یادآر

@sherhaye_yavashaki
نامه ﻣﺤﻤﺪ ﻣﺨﺘﺎﺭﯼ به ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺧﺎﻧﻢ مریم ﺣﺴﯿﻦ ﺯاده

( بخشی از نامه)

‏( ﻫﻤﺴﺮ ﻋﺰﯾﺰﻡ ‏) ...
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮﻡ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﮐﻪ ﭼﻨﺪ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺑﺎﺏ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ . ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﻭ ﻫﻢ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﺧﻮﺏ، ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻣﺰﯾﺪ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ . ﺁﺏ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﮔﺬﺷﺖ ﭼﻪ ﯾﮏ ﮔﺰ ﭼﻪ ﺻﺪ ﮔﺰ . ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻣﺎ ﺑﺮﻧﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ . ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﺣﺎﻝ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺗﻮ ﺑﺮﻧﻤﯽ ﺩﺍﺭﻡ . ﺍﻣﺸﺐ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺭ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﯿﻢ ﺻﺒﺢ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ . ﺍﻣﺎ ﺩﻟﻢ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﮔﻮﺍﻫﯽ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻋﺸﻘﯽ ﺩﺭﺩﻧﺎﮎ ﺍﺳﺖ، ﺍﺯ ﺗﺒﻌﺎﺕ ﺭﺍﻫﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﭘﯿﻤﻮﺩﻩ ﺍﯾﻢ . ﻃﺒﻌﺎً ﺗﻮ ﻧﯿﺰ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻨﺴﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ . ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺎ ﻫﻤﯿﻦ " ﺑﺪ " ﺟﻨﺴﯽ ﻭ " ﺑﺪ " ﺭﺍﻫﯽ ﺍﺳﺖ ! ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﻣﺸﻘﺎﺕ ﻭ ﮐﻤﺒﻮﺩﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺬﯾﺮﻡ . ﺍﺯ ﺳﯿﺎﻭﻭﺵ ﻭ ﺳﻬﺮﺍﺏ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻭﯾﮋﻩ ﭘﻮﺯﺵ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﭼﻮﻥ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻓﺖ . ﺧﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﺸﺴﺖ ﺑﺮ ﻃﺒﯿﻌﺖ ! ﺭﺍﺳﺘﯽ ﻫﻢ ﮔﻨﺎﻩ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﭼﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻬﻠﮑﻪ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺟﺒﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺩﺍﺯﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ؟ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺗﻮﺟﯿﻬﯽ ﺑﯿﺶ ﻧﺒﺎﺷﺪ . ﺑﺨﺼﻮﺹ ﻭﻗﺘﯽ ﺁﺩﻡ ﻭﺻﯿﺘﯽ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﻝ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﻭﺻﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﻧﻮﯾﺴﺎﻥ ﺑﻮﯾﯽ ﻧﺒﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﭘﻮﺯﺧﻨﺪ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺑﺎﺯﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﺣﻖ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﻗﻬﻘﻬﻪ ﺑﺰﻧﺪ . ﭘﺲ ﻓﻘﻂ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ . ﺣﺘﯽ ﺩﻟﻢ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺸﺘﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺟﺎﯼ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﺳﻔﺎﺭﺷﯽ ﮐﻨﻢ . ﮐﺎﺵ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﻋﺬﺭﺧﻮﺍﻩ ﺑﺎﺷﺪ . ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﯼ ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﺅﯾﺎﯼ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺍﻡ، ﺗﺨﯿﻞ ﻣﯿﻬﻨﯽ ﺍﻡ، ﺁﺭﻣﺎﻥ ﺑﺸﺮﯼ ﺍﻡ ﺩﺭ ﺷﻌﺮﯼ ﻣﺘﺸﮑﻞ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﻠﻮﮎ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ، ﻭ ﺁﻣﯿﺰﮤ ﻣﻬﺮ ﺳﯿﺎﻭﻭﺵ ﻭ ﺳﻬﺮﺍﺏ ﺍﺳﺖ . ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺷﺎﻋﺮ ﻭ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﺍﻡ . ﻣﺴﺘﻘﻞ ﺍﺯ ﻫﺮ ﮔﺮﻭﻩ ﻭ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﯼ، ﺍﺯ ﻫﺮ ﺩﻭﻟﺖ ﻭ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻭ ﺳﯿﺎﺳﺘﯽ . ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻭ ﻋﺪﺍﻟﺖِ ﺗﻔﮑﯿﮏ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺩﻣﯽ، ﺑﻪ ﻭﯾﮋﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺯ ﻭ ﺑﻮﻡ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﺎﺑﺴﺎﻣﺎﻧﯿﻬﺎ ﻭ ﭘﻠﺸﺘﯿﻬﺎﯾﺶ، ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﻈﻠﻮﻣﯿﺘﻬﺎ ﻭ ﺳﺘﻤﮕﺮﯾﻬﺎﯾﺶ، ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﺿﻄﺮﺍﺑﻬﺎ ﻭ ﺍﻣﯿﺪﻫﺎﯾﺶ، ﺑﺎ ﻧﺎﮐﺎﻣﯿﻬﺎ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻭ ﺑﻠﻨﺪﺵ، ﺯﺍﺩﮔﺎﻩ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ . ﺑﻨﺪ ﻧﺎﻓﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺍﻧﺪ . ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﯽ ﭘﯿﻮﻧﺪﻡ ﻭ ﻣﯽ ﻧﮕﺮﻡ . ﺑﺎ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﻭ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﺍﮔﺮ ﻭﺿﻌﯽ ﭘﯿﺶ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ ﺟﺎﺭﯼ ﮐﻨﻨﺪ ﺟﺰ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯿﺪ ‏( ﻭ ﺩﺭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﻨﻌﮑﺲ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺑﺨﺼﻮﺹ ﭼﮑﯿﺪﻩ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺧﯿﺮﺍً ﺩﺭ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﺍﯼ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻡ ‏) ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ، ﺑﻠﮑﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﻓﺸﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻣﻦ ﺍﺭﺯﺷﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ . ﺧﯿﺎﻝ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻣﻦ ﺩﺭ ﮔﺮﻭ ﭘﻮﺳﺖ ﻭ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻭ ﮔﻮﺷﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﮑﻨﻨﺪ ﯾﺎ ﺑﺸﮑﻨﻨﺪ ﯾﺎ ﺑﭽﻼﻧﻨﺪ ﻧﯿﺴﺖ . ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺁﻣﯿﺰﻩ ﻫﻤﻨﺪ ﻭ ﻭﺍﺣﺪﻧﺪ ﻭ ﺗﺠﺰﯾﻪ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮﻧﺪ . ﻣﺜﻞ ﺍﺟﺰﺍ ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﮐﻼﻡ ﺩﺭ ﺁﺯﺍﺩﯼ . ﺍﻣﺎ ﭼﻪ ﮐﻢ ﺑﻮﺩ ﻧﺸﺎﻁ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﺭ ﺷﻔﺎﻓﯿﺖ ﭘﻮﺳﺖ ﻭ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﭼﺸﻢ . ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻫﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻫﻮﺷﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﺑﺴﺎﺯﯾﻢ ﮐﻪ ﺧﺐ ﻧﺸﺪ . ﻓﻘﻂ ﮐﻮﺷﺸﻬﺎﯾﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﺩﺭ ﺯﺑﺎﻥ، ﻭ ﻋﺮﻗﯽ ﺑﺮ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ . ﺗﺤﻤﻞ ﺍﯾﻦ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﻧﺎﮔﺰﯾﺮﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ . ﭘﺲ ﺳﺒﮏ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻧﺒﻮﺩﻧﻢ ﺭﺍ . ﻧﺸﺎﻁ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﺎﻓﯽ ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﯿﻦ ﺗﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ . ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺷﻤﺎ ﺩﻭﺧﺘﻪ ﺍﻡ . ﻣﻮﺍﻇﺐ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﺪ . ﺑﺨﻨﺪﯾﺪ ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭ ﺭﺍ ﮐﻢ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﯾﺪ . ﺍﻓﺴﻮﺱ ﮐﻪ ﺟﺮﻋﻪ ﻓﺸﺎﻧﯽ ﺑﺮ ﺧﺎﮎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺩﺭﯾﻎ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﺩﻭﺳﺖ ﺗﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ . ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﻏﺼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻡ . ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻤﺘﺎﻥ . ﺩﺳﺖ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺸﺎﺭﻡ . ﻗﺮﺑﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺗﺎﻥ

ﻣﺤﻤﺪﻣﺨﺘﺎﺭﯼ، ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﯿﺴﺘﻢ ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ 75
#محمد_مختاری
#نامه
@sherhaye_yavashaki
@sherhaye_yavashaki

نه چشم بی آرام اسفندیار تاب آورده است
و نه زمین به دستهای رستم خو کرده است.
جنون رودابه است این سرزمین
و رود
از شش هزار خاطره جاری ست.
و آن که آمد تا آزادی را درگز نهد
به سایه ی دورنش اکنون خیره است
و دستهای خاکستری در آستین اعتمادی آسان.

جنون رودابه است این سرزمین
هزار پرده فرو هشته اند و می نگرند
و خاک وقتی آمُخته شد
شغاد را
حتی از پشت زال برمی انگیزند.

#محمد_مختاری
#منظومه_ایرانی

@sherhaye_yavashaki
@sherhaye_yavashaki

به بهانه ی زادروز #محمد_مختاری

ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﻫﺠﻮﻡ ﻭﻗﺎﺣﺖ ﮐﺒﻮﺩ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻣﺰﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪﺍﻥ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺳﯿﻨﻪٔ ﻫﻮﺍ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﮑﺎﻓﻨﺪ
ﻭ ﺑﺎﺩ ﺟﺎﻣﻪﻫﺎﺷﺎﻥ
ﺑﺮ ﺷﻌﺎﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎ
ﻣﯽﺩﻣﺪ .

ﺍﯾﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺟﺎﻣﻪﻫﺎﯼ ﻋﺰﺍ ﺭﺍ ﺑﻪﻋﺎﺭﯾﺖ
ﭘﻮﺷﯿﺪﻩﺍﻧﺪ
ﺍﺯ ﻗﻌﺮ ﭼﺸﻢ ﺧﻠﻖ
ﻣﯿﺮﺍﺙ ﺭﻭﺷﻨﺎﯼ ﺷﻬﯿﺪﺍﻥ ﺭﺍ
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽﮐﺸﻨﺪ

ﮔـُﻞ ﺩﺭ ﻧﻬﯿﺐ ﺗﻨﺪ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺷﮑﻔﺖ
ﻭ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﺳﻨﺒﻠﻪﻫﺎ
ﺍﻧﺪﺍﻡﻫﺎﯼ ﮐﺎﮐﺘﻮﺳﯽ
ﺳﺮ ﺑﺮ ﮐﺸﯿﺪﻩﺍﻧﺪ .

ﮐﻠﭙﺎﺳﻪﻫﺎﯼ ﻓﺮﺑﻪ ﺍﺯ ﺳﻮﺭﺍﺥﻫﺎﯼ ﺑﯿﻢ
ﺩﺭ ﻫﺮﻡ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺧﻼﯾﻖ
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺧﺰﯾﺪﻩﺍﻧﺪ
ﻭﺯ ﺷﺎﻧﻪﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎﻻ ﻣﯽﺁﯾﻨﺪ .
ﻭ ﻣﻮﺝ ﻣﯽﺯﻧﻨﺪ
ﺩﺭ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ .

ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺩﺭ ﺗﻶﻟﺆ ﺍﻧﺪﺍﻡﻫﺎﯼ ﺣﻤﻖ
ﺳﺮﺍﻓﮑﻨﺪﻩ ﻣﯽﺭﻭﺩ .

ﺑﺎﺯﺍﺭﻫﺎ ﮐﻪ ﭘﺎﺭﭼﻪﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺭﺍ
ﺣﺮّﺍﺝ ﮐﺮﺩﻩﺍﻧﺪ
ﻓﻮﺝ ﺑﻠﻨﺪ ﺟﺎﻣﮕﺎﻥ ﺭﺍ
ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻣﯽﮔﺮﺩﺍﻧﻨﺪ
ﻭ ﺭﻭﺯ
ﺑﺮ ﺍﻧﺤﻨﺎﯼ ﺗﻨﺪ ﺷﺮﺍﺭﺕ ﺍﻓﻮﻝ ﻣﯽﮐﻨﺪ.

ﺑﺮ ﭼﺸﻢﻫﺎ ﺳﯿﺎﻩ ﻣﯽﮐﺸﻨﺪ .
ﺑﺮ ﻗﻠﺐﻫﺎ ﺳﯿﺎﻩ ﻣﯽﮐﺸﻨﺪ .
ﺑﺮ ﺷﺎﻧﻪﻫﺎ ﻗﺴﺎﻭﺕ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺮﺩﺍﻧﻨﺪ .
ﻭ ﺳﻔﺮﻩﻫﺎ ﺭﺍ
ﺑﺮ ﮔﺮﺩﻩٔ ﺧﻼﯾﻖ
ﭘﻬﻦ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ
ﺧﻮﻧﺎﺑﻪٔ ﻓﺸﺮﺩﻩٔ ﮔﻨﺠﺸﮏﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﺎﻭﻥ‌ ﺳﺮ ﻣﯽﮐﺸﻨﺪ
ﺗﺎ ﺑﺎدﻩﺷﺎﻥ ﺑﯿﻔﺰﺍﯾﺪ .
ﻭ ﺳﻨﮓﻫﺎﯼ ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺁﺫﯾﻦ ﻣﯽﺑﻨﺪﻧﺪ
ﻭ ﻧﺎﻡﻫﺎﯼ ﺷﻬﯿﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺗﺮﯾﺞ ﻗﺒﺎ
ﻣﯽﺩﻭﺯﻧﺪ .

#ﻣﺤﻤﺪ_ﻣﺨﺘﺎﺭﯼ

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join
کسی نیاستاده است آنجا یا اینجا
پس کجای لبت آزادم کند؟
دو نقطه از هیچ جا تا چشم
که جابه‌جا شده است اما
سایه‌ی بلندم را می‌بیند
که می‌کِشد خود را همچنان بر اضطرابش

شمال، قوسِ بنفشی‌ست تا جنوب
در ابر و مرغ دریایی موجی به تحلیل می‌رود
و آفتاب تنها چیزی که تغییر کرده ‌است

لبت کجاست؟
صدای روز بلند است اما کوتاه است دنیا
درست یک واژه مانده‌ است تا جمله پایان پذیرد؛
و هر چه گوش می‌سپارم تنها
سکوت خود را می‌آرایم
و آفتابِ لبِ بام هم‌چنان سوتش را می‌زند
شکسته پل‌ها پشتِ سر
و پیش رو
شن‌هایی که خاکسترِ جهان است
غروبِ ممتد در سایه‌ی دُرون جا خوش کرده است
و شب که تا زانو می‌رسد تحمل را کوتاه می‌کند.

چگونه است لبت؟
که انفجار عریانی، سنگ می‌شود در بی‌تابی‌های خاموش
هوای قطبی انگار
فرش ایرانی را نخ‌نما کرده است
نشانه‌یی نیست
نگاه می‌‌کنم
اگر که تنها آن واژه می‌گذشت
به طرفه‌العینی طی می‌شد راه
کودک بازمی‌گشت تا بازیگوشی
و در چهارراه دست می‌انداخت دور گردنت

لبت کجاست؟
که خاک چشم به راه است…

#محمد_مختاری

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
@sherhaye_yavashaki

. . .

ما بهمنیم در شرف سرریز
در مشتمان همیشه هوا گرم است
ای کوه های سر به فلک داده!
ما پشتمان به عشق شما گرم است

ما بی شمار شور پریدن ها
شور کبوترانگی یکسر
در قلب ماست جای شما، اما
هشتگ زدیم : شهر! به یادآور

ما یک تلنگریم به آنها که
باور نمی کنند پریدن را
تهران دل شکسته! به یادآور
تصویر بیست و پنجم بهمن را

ما بیست و پنج بهمن خونینیم
خون یورش دوباره به بیداری
- خونخواهی شهادت "صانع"ها
خونخواهی " محمد مختاری"

- ما بیست و پنج بهمن در حصریم
در بند ترس ممتد نامردیم
با بال های بسته پریدن را
دیوانه وار تجربه می کردیم

دلگیری از تصور آزادی
از بس که خیل بند و قفس دیدی
در آسمان که جای کبوترهاست
با چشم های خیس مگس دیدی!

امیدوار باش به آزادی
از میله ها نترس! پر پرپر!
تهران! تو بیست و پنجم بهمن را
با قلب پر امید به یادآور

#اشرف_گیلانی


#محمد_مختاری
#صانع_ژاله
#حصر
#یادآر
#علیه_فراموشی


🆔 @sherhaye_yavashaki ◀️join